| کد مطلب: ۴۰۰۳

لکنت سیاسی

فقط ۱۷ سال از تیر ۱۳۸۴ گذشته است. آنان که آن دوره را به یاد دارند خیلی خوب می‌دانند که آن تابستان آغاز بهار اصولگرایان بود.

فقط 17 سال از تیر ۱۳۸۴ گذشته است. آنان که آن دوره را به یاد دارند خیلی خوب می‌دانند که آن تابستان آغاز بهار اصولگرایان بود. حق هم داشتند. پس از یک دوره طولانی عسرت سیاسی به یکباره هاشمی و اصلاح‌طلبان را یک‌جا شکست داده بودند. البته پیش از آن در جریان انتخابات شورای شهر هم موفق شده بودند ولی آن موفقیت چنگی به دل نمی‌زد، همچنان که مجلس هفتم را هم از طریق حذف به دست آورده بودند. از این رو، شیرینی این موفقیت چنان بزرگ بود که قابل قیاس با دو مورد قبلی نبود همچنان که تلخی آن برای اصلاح‌طلبان کُشَنده بود. ولی یک نکته مهم هم وجود داشت. برخی متوجه بودند که این پیروزی بسیار شیرین منجر به دیابت سیاسی اصولگرایان خواهد شد، و چنین هم شد. زیرا احمدی‌نژاد چنان آنان را در منگنه قرار داد که جز اندکی یارای سخن و نقد نداشتند و دچار لکنت سیاسی شدند و اگر انتخابات سال ۸۸ مسیر دیگری را طی می‌کرد احتمالا در همان مقطع شکاف میان آنان عملی می‌شد که نشد، ولی این شکاف چنان ریشه‌ای بود که بلافاصله پس از انتخابات ۸۸ اختلافات آنان آغاز شد و کمتر از دو سال بعد به خانه‌نشینی احمدی‌نژاد رسید و اتهام جریان انحرافی زده شد و بقیه‌اش را می‌دانید و می‌دانیم.
ماجرای دولت کنونی تفاوت‌های زیادی دارد. از یک‌سو اصلاح‌طلبان در میدان حاضر نبودند یا کلا شانسی نداشتند، از سوی دیگر نامزد اصولگرایان سنتی هم رد شد و سردی انتخابات هم مزید بر علت گردید که اصولگرایان سنتی فاصله خود را حفظ کنند بلکه دوباره از این طریق ضربه نخورند، بنابراین خوشحالی چندانی بروز ندادند و همچنان نمی‌دهند حتی در حمایت هم احتیاط می‌کنند، لذا دچار لکنت سیاسی مضاعف شده‌اند. در واقع آنان هزینه انتساب دولت به جناح متبوع خود را می‌دهند، ولی از مزایای آن سودی نمی‌برند. منظور لزوما سود مادی نیست بلکه سود سیاسی و عقیدتی است.

نه بهبودی در معیشت مردم می‌بینند و نه گرایش مردم به دینداری را شاهدند که روند معکوس آن را نظاره‌گرند. نه به نقدهای آنان بها می‌دهند و نه سیاستی ایجابی و قابل دفاع می‌بینند که حمایت کنند.
به نظر می‌رسد که جریان اصولگرایی سنتی در چرخ‌دنده‌های سیاست کنونی گیر کرده است. بدون تردید نه امیدی به آینده می‌بینند و نه امکان احیای گذشته را دارند. شاید به تعبیری استخوان در گلو مانده‌اند و با سیلی صورت خود را سرخ می‌کنند. نه قدرت جدایی دارند و نه فرصتی برای مشارکت موثر به آنان داده می‌شود. در سطح رفتار فردی شاهد نزول چشمگیر اخلاق و معنویت و دینداری در افراد و به‌ویژه جوانان هستند و در سطح کلان نیز شاهد رشد فقر و فساد و کاهش عدالت و اخوت هستند.
این سرنوشت محتوم نداشتن استقلال از قدرت است. استقلالی که در گذشته داشتند و اکنون فاقد آن هستند. مشابه همان استقلالی که روحانیت داشت و کم‌کم خدشه‌دار شد. راهی برای اصولگرایان سنتی نمانده، جز این که از ارزش‌ها و اصول خود دفاع کنند هرچند به نظر بیش از اندازه دیر شده است. آنان نقدهای جدی به وضعیت جاری دارند، ولی در مقام پیگیری و اجرایی کردن ایده‌های خود عقیم و سترون هستند. این شرایط آینده اصولگرایی سنتی را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

آخرین اخبار