| کد مطلب: ۹۷۹۷

بی‏‏‌وطنی لایق دشمنامون

با اعلام حکم الهه محمدی و نیلوفر حامدی، بار دیگر پرونده این دو خبرنگار محل بحث افکار عمومی قرار گرفت و بسیارانی درباره خطاهای حکم صادره گفتند و نوشتند. آرای صاد

با اعلام حکم الهه محمدی و نیلوفر حامدی، بار دیگر پرونده این دو خبرنگار محل بحث افکار عمومی قرار گرفت و بسیارانی درباره خطاهای حکم صادره گفتند و نوشتند. آرای صادره برای این دو نفر، سه‌محور دارد: همکاری با دولت متخاصم آمریکا، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران. بسیاری از حقوقدانان، اطلاق عنوان «دولت متخاصم» را به آمریکا، از نظر حقوقی نادرست می‌دانند و جز بیان مصادیقی که باید میان دو کشور باشد تا بتوان آنها را «متخاصم» نامید، استناد جمهوری اسلامی ایران به «پیمان مودت» ایران و آمریکا در دادگاه اخیر لاهه را نشانه‌ای بر این می‌گیرند که حتی نظام سیاسی ایران نیز در مناسبات بین‌المللی چنین نگاهی به روابطش با آمریکا ندارد. با این حساب این پرسش پیش می‌آید که پس مسئله ما و آمریکا چیست؟ و کشیدن پای آمریکا وسط دعواهای قضایی چه‌دلیلی می‌تواند داشته باشد؟
تا آنجا که به عقل من می‌رسد، مسئله «آمریکاستیزی»، مسئله‌ای سیاسی و فرهنگی است که به‌خصوص از پس کودتای 28مرداد، در افکار برخی از روشنفکران چپ‌گرا و فعالان سیاسی مصدقی، بروز پیدا کرد و اول اعتراضی آشکار به نقش‌آفرینی آمریکا در این کودتا بود اما بعدتر با گرایش حکومت پهلوی به بلوک غرب و افزایش روابط ایران و آمریکا، این تصور در میان بسیاری از مخالفان فکری پهلوی ایجاد شد که مدرنیزاسیون پهلوی به دستور و با حمایت ابرقدرت استعمارگری به‌نام آمریکا در حال انجام است و غلبه منطق ضدیت تام با پهلوی، این دسته را مجاب کرد که نباید لحظه‌ای در نفی آمریکا تردید به خرج بدهند. این موج که گاه در آثار ادبی و سینمایی ایران نیز دیده می‌شود، بعد از انقلاب 57 با پیگیری ویژه جریان‌های چپ، چون حزب توده و فدائیان خلق و مجاهدین خلق، به یکی از نشانه‌های انقلابی‌گری اصیل و به کانون جناح‌بندی‌های داخلی سیاسی بدل شد و بعدتر برخی از نیروهای اسلام‌گرا نیز متوجه اهمیت آن در کنارزدن رقبای خود شدند و بدین‌ترتیب برای عقب‌نماندن از قافله، هرچه بیشتر بر آتش آمریکاستیزی و مبارزه با امپریالیسم جهانی و... دمیدند. نتیجه عملی چنین وضعیتی این است که در هنگامه تسخیر سفارت آمریکا، جز معدودی چون مهندس بازرگان و آیت‌الله مهدوی‌کنی، ندای مخالفت چندانی با این واقعه در میان سیاسیون و روشنفکران شنیده نمی‌شد و حتی کسانی چون احمد شاملو و غلامحسین ساعدی نیز به «روح ضدامپریالیستی مبارزه مقدس دانشجویان عزیز» درود می‌فرستادند. در چنین وضعیتی «لیبرالیسم، جاده‌صادف‌کن امپریالیسم» بود و قائلان بدان باید از دولت اخراج می‌شدند که با استعفای بازرگان این مهم نیز میسر شد.
بازی اما اینجا تمام نشد و مدتی بعد با دستگیری عباس امیرانتظام به‌جرم ارتباط‌های سری او با آمریکایی‌ها، موج تازه‌ای خروشیدن گرفت. این دادگاه یکی از عجیب‌ترین دادگاه‌های سیاسی ایران است زیرا با وجود قلت اسناد و اگرچه برخی مقامات قضایی نیز متوجه نادرستی اتهام وارده بودند، اما در اثر فضای سیاسی داخل، مواردی پیش‌پاافتاده، دستمایه صدور حکم اعدام برای امیرانتظام شد. بازرگان البته دراین‌زمینه اعتراض‌های فراوان کرد و درنهایت نیز موفق شد حکم اعدام را به حبس ابد تقلیل دهد! هرچند او تا پایان عمر به صدور این حکم معترض بود و حتی جایی بیان داشته بود: «می‌رود اما تا زمانی که مشکل امیرانتظام حل نشود، یک دست او از قبر بیرون است.» به‌ هر روی امروز تا حد زیادی آفتاب حقیقت بر این پرونده تابیده و وقتی کسانی چون محمدی‌گیلانی، رئیس آن دادگاه و دیگرانی چون عبدالمجید معادیخواه و خانواده آیت‌الله منتظری از امیرانتظام برای این ستمی که بر او روا داشته شد، حلالیت طلبیده‌اند، کمتر تردیدی می‌ماند که امیرانتظام، «قربانی» جو آمریکاستیزی جانانه‌ای شد که در آن روزگار طرفدار کم نداشت و برای رقابت‌های سیاسی داخلی نیز به‌طرزی نامعمول مورد استفاده قرار می‌گرفت.
کوتاه کنم. در استفاده از واژه‌ها دقت به خرج بدهیم. من ویدئویی را که قوه‌قضائیه درباره ارتباط الهه محمدی و نیلوفر حامدی با سرویس‌های خارجی و نقش آنها در اعتراضات تهیه کرده بود، دو بار دیدم. بیش از هر چیز برایم عجیب بود که چطور افرادی با چنین نیات پلید پنهان، آموزش‌های مجرب و... بدیهی‌ترین اصول امنیتی را نیز رعایت نکرده‌اند و هر جا که شده، جای پاهایی از خود برای ماموران اطلاعاتی باقی گذاشته‌اند. اگر اینطور باشد، باید به سرویس‌های خارجی بگوییم با این انتخاب‌تان، چشم بازار را درآوردید. منتها نه، فراتر از اینها بحثم این است که کمی در بستن اتهام به افراد از فضای دعواهای سیاسی داخلی خارج شویم. زمانی اینکه سالیوان سفیر آمریکا نوشته بود: «امیرانتظام عزیز» پیراهن عثمان شد. گذشته را تکرار نکنیم. امروزه حتی افکار عمومی نیز دیگر موافق این رویکرد نیست. جایی دیدم همسر امیرانتظام می‌گفت برای آدمی با آن‌درجه وطن‌پرستی، اتهامی آزاردهنده‌تر از این نمی‌شد پیدا کرد. همه ما جایزالخطاییم اما من بعید می‌دانم الهه محمدی وقتی به کردستان می‌رفت، دلش برای وطنش و مردم وطنش نمی‌سوخت و درد وطن نداشت. اتهام وطن‌فروشی را راحت خرج نکنیم برای ایرانیانی که با همه اختلاف‌سلیقه‌ها پای این مملکت ایستاده‌اند.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار