عزیزتر از جان هم سراغ دارید؟
درباره مواجهه شهرداری تهران با اتفاقات تراژیک این روزها
درباره مواجهه شهرداری تهران با اتفاقات تراژیک این روزها
چندی پیش یک مترجم با ذکر مستندات و دلایلی بحق از ناشر مهم و معتبری گلایه کرده بود. گلایه او بازتاب زیادی داشت. بسیاری از رفتار ناشر که همیشه جزو حرفهایترینهای نشر ایران شناخته میشد، تعجب کردند. چند روز بعد ناشر در متنی کوتاه اول اشتباه خود را پذیرفته بود و دوم گفته بود که از همه بهویژه زیاندیدگان این اشتباه عذرخواهی میکند و درصدد جبران است.
متن کوتاه بسیار مورد استقبال قرار گرفت. همه آنانی که صحبتهای انتقادی مترجم را بازتاب داده بودند، همین متن را هم به اشتراک گذاشتند و چنین شیوهای را ستایش کردند. بخشی از این مورد اقبال قرار گرفتن برای این است که سنت پذیرش اشتباه را نداریم. گمان میکنیم با پذیرش یک اشتباه، کلیت خود را زیر سوال بردهایم.
نه در خانواده و نه در مدرسه هم به ما یاد ندادند که اشتباه گریزناپذیر است و نوع مواجهه با اشتباه است که بلوغ فکری، اخلاقی یا حرفهای ما را مشخص میکند.
باری این اتفاق و عذرخواهی از بخت بد شهردار تهران مصادف شد با نقدهایی که به او از نوع مواجههاش با اتفاقات تراژیک شهر در روزهای گذشته داشته است و بعضی این رویکرد را با هم مقایسه کردند. البته شاید هم از بخت بد ماست که در زمانه مدیریت چنین مدیرانی در شهر تهران زندگی میکنیم. در روزهای گذشته اهمالکاری و سوءمدیریت شهردار و مجموعه تحتمدیریتاش باعث کشتهشدن 5نفر و قطع دست کودکی در مترو شده است. آقای زاکانی و مجموعه شهرداری نهفقط از این پیشامد عذرخواهی نکردند که روزنامه همشهری یا همان توپخانه شهرداری با شیوه مرسوم این روزهایش، منتقدان را تخطئه کرد. نیک بنگریم جز این از آقای زاکانی انتظار نمیرفت. او همان بود که در بحبوحه انتخابات با قاطعیت و بدون تردید گفت که 15 تا 20درصد مشکلات ما ناشی از تحریم است و مابقی آن بهدلیل بیعرضگی، بیفکری و بیغیرتی مسئولان وقت است. شهردار امروز تهران که آنروزها به سودای در دولت رفتن کاندیدای پوششی بود، اگر ذرهای با مفهوم عذرخواهی آشنا بود، وقتی که سفره مردم هرروز و هرروز کوچکتر شد، وقتی که مردم شهر تحتمدیریتاش ناچار شدند اسباب خود را به کانتینر بریزند و خودشان آواره شوند،
عذرخواهی میکرد. نه، چنین چیزی از او محال است. از کسی که با مدرک پزشکی هستهای و بدون داشتن یکروز سابقه اجرایی، مدیر شهری شد که از بسیاری از کشورهای جهان جمعیت بیشتری دارد، خودداری میکرد. اما آقای زاکانی سوالی از شما دارم، از جان آدمی چهچیزی عزیزتر و از گرفتهشدن اینجان بر سر بیمبالاتی چهچیز غمانگیزتر باید باشد که شما حاضر نشدید بپذیرید که اشتباه کردید و برای مدیریت شهری به این بزرگی تربیت نشدید. این را هم نخواستیم چه با خود فکر کردید که مسئول مستقیم ایناتفاق را در صدر مجلس نشاندید و ارجش دادید؟ نمک به زخم داغدیدگان میخواستید بزنید یا میخواستید ثابت کنید که خدایناکرده از جبروت شما هرگز کم نخواهد شد، حتی اگر 5جان عزیز از پی سوءمدیریت شما گرفته شود؟ راستی تابهحال به این فکر کردهاید که برای کودکی 9ساله، نداشتن یکدست چهمعنیای دارد و اینکه عمری باید ناقص زندگی کند، چه مشقتی بر او و خانوادهاش تا همیشه متحمل خواهد کرد؟ شما که با غرور و عجب خاص خودتان مشکلات را گردن بیغیرتی مسئولان وقت میانداختید (که شاید بود شاید هم نبود)، وضعیت امروز ما را گردن چهچیزی میاندازید؟ گردن بیغیرتی، بیعرضگی یا
بیفکری مسئولان امروز؟ کشته و ناقصشدن آدمها را چه؟
آقای زاکانی درست است، عذرخواهی شما و احساس شرمندگی آنچه را بر این مردمان داغدیده رفت، درست نخواهد کرد. اما دو ثواب داشت؛ یکی برای خودتان یکی برای جامعه. کمترین کنش اخلاقی در برابر چنین اتفاقی، احساس شرمندگی بود. بعدتر از آن، تلاش با همه وجود برای کمکردن رنج دیگران. اینکار بیشازهمه برای خودتان مفید بود، آدمی با اخلاقیزیستن شکوه پیدا میکند. کمی تاریخ بخوانید، بهقول خواجه شیراز «نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر». وضعیت شما و همه دیگر قدرتمندان امروز دولت مستعجل است. آدمی به زور و زرش شکوهمند نمیشود، به شیوه زیستاش در جهان و چگونگی رفتار با دیگری است که به اوج میرود یا حضیض. اما خیر اجتماعی احساس شرمندگی شما بیشتر از خیر فردیاش بود. اگر شما از پس این پذیرفتن تقصیر به این باور میرسیدید که باید سراغ کاری بروید که آن را بلدید، امید در دل مردم میماند که وضعیت ممکن است روزی بهتر شود. آقای زاکانی رسم انصاف بود که همان ابتدا از پذیرش شغلی که آن را بلد نیستید، خودداری میکردید. شاید هم اگر در همان کار طبابت مشغول بودید، امروز از شما تقدیر میکردیم که جان انسانی را نجات دادید و شاید هم نه آن کودک دستش را
از دست داده بود، نه از سر تخریب غیراصولی 5نفر کشته شده بودند.