| کد مطلب: ۷۳۹۶

همشهری علیه هم‌شهری

برای هر آدمی در هر شغل و کاری باشد احتمالاً روزهایی پیش خواهد آمد که به‌دلیل کار دیگر همکارانش احساس شرم کند. ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم، چه‌بسا بیشتر از

برای هر آدمی در هر شغل و کاری باشد احتمالاً روزهایی پیش خواهد آمد که به‌دلیل کار دیگر همکارانش احساس شرم کند. ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم، چه‌بسا بیشتر از دیگر شغل‌ها و چه‌بسا هم زمانی که ما از گفتار و کردار همکاری شرم می‌کنیم، او هم همین حس را نسبت به ما داشته باشد. به قول آن شاعر رومی: «از جهان دو بانگ می‌آید به ضد/ تا کدامین را تو باشی مستعد». بعضی اوقات دیگر حتی بحث شرم هم نیست، بحث وهن یک حرفه است. یکبار دوست پزشک متخصصی از همکارش می‌گفت که به بهانه‌های واهی، بعضی بیمارهایش را برهنه می‌کرده و آنها را برانداز. من آن روز در نگاه آن پزشک چیزی ورای شرم دیدم، گویی از اینکه با آن مرد در آن شغل اشتراک دارد، احساس انزجار دارد. حقیقت دیروز وقتی عکس صفحه اول روزنامه همشهری و مطالبش درباره بازیگری را خواندم همین احساس را داشتم. سوای اینکه آن عکس و عبارت‌هایش وهن حرفه روزنامه‌نگاری بود از اینکه پول بیت‌المال صرف چنین اقدامات کین‌توزانه‌ای می‌شود حسرت عمیقی بر جانم نشست. همکاران ما در ذو‌ق‌زدگی‌شان نسبت به حکم یک بازیگر چنان عنان از کف داده‌اند که حتی اصول اولیه درست‌نویسی و کار حرفه‌ای را هم فراموش کرده‌اند. با تیتر بزرگ زده‌اند «سلبریتی‌درمانی به حکم قاضی». یادداشتی هم که با این تیتر نوشته شده بود خواندم، سوای اینکه نویسنده یادداشت در مقام روانپزشکی که بیماری را معاینه کرده آنجا درباره بیماری بازیگر و امثالهم نظر قاطع داده، به ایشان احسنت گفتم از اینکه توانایی داشته باشد این‌همه بنویسد، بی‌آنکه حرف حسابی گفته باشد. مدیرمسئول بزرگوار یا کسی که آن یادداشت را نوشته چنان محو ترکیب «سلبریتی‌درمانی» شده که متوجه نشده این ترکیب به‌معنای این است که با استمداد از سلبریتی می‌توان دردی را درمان کرد. مثل آب‌درمانی که یعنی به میانجی استفاده از آب قرار است دردی درمان شود. احتمالا مراد متولیان روزنامه «درمان سلبریتی با حکم قاضی» بوده و باز هم به نتیجه رسیدند که با پس‌وپیش کردن نه‌فقط چیزی غلط نمی‌شود که قشنگ‌تر هم خواهد شد. بگذریم از این سطح تسلط دوستان بر ادبیات فارسی، پرسش اساسی اینجاست که چنین عکس و متنی از روزنامه‌ای که با بودجه عمومی چرخش می‌چرخد و بیشتر از هر نهاد خصوصی دیگری باید به فکر تاثیر مطلبش در حوزه عمومی باشد، چه تاثیری در میان مردم خواهد داشت؟ اول از همه به فرض آنکه آن قاضی با مشورت پزشک به این نتیجه رسیده باشد که به‌زعم خودشان متهمی دارای فلان بیماری است، آیا ما این اصل بدیهی را نمی‌دانیم که بیماری هر فرد یکی از شخصی‌ترین حوزه‌های اوست و بی‌شمار دستورالعمل برای حفظ آن وجود دارد؟ اینکه چند متن از آدم‌هایی که حتی مبانی کار حرفه‌ای خودشان را هم نمی‌دانند نوشته شود که فلانی دوقطبی است و از کمبود عزت‌نفس رنج می‌برد و... با کدام اصول حرفه‌ای روزنامه‌نگاری یا اصلا با کدام اخلاق سازگار است؟ مهم‌ترین خطای این روزنامه اما انگ‌زدن به بیماری روان است. ای‌کاش متولیان این نهاد عمومی اندکی با بیماری روان و رنج مضاعفی که این بیماران از انگشت‌نماشدن می‌برند آشنا بودند. سال‌هاست پزشکان، روانشناسان و روزنامه‌‍‌نگاران محترمی در تلاشند که از بیماری‌های روان انگ‌زدایی کنند. همه تلاش آنها این است که روزی نام بیماری‌هایی چون دوقطبی و اسکیزوفرنی مثل آرتروز، ذات‌الریه، دیابت و... شود. ای‌کاش یکی از اهالی مدیران و یادداشت‌نویسان آن روزنامه زمانی گذرشان به بیمارستان‌های روانپزشکی افتاده بود و با پزشکی صحبت کرده بودند که انگ‌زدن به بیماری روان چه تبعاتی برای افراد درگیر این بیماری و به‌تبع‌آن جامعه داشته است. اگر چنین شده بود برای خودشان نسخه نمی‌پیچیدند که سلبریتی‌ها دوقطبی هستند. آنها که حتماً و قطعاً ذره‌ای از بیماری دوقطبی نمی‌دانند و احتمالا تصورشان از دوقطبی، تصور یک باطریست که مثبت و منفی دارد، با عکس دفرمه‌شده بازیگر محبوبی، این بیماری را به یک انگ تمام‌عیار معرفی می‌کنند. تصویر آنها می‌گوید دوقطبی یعنی این دفرمگی و عاقبت این بیماری متهم‌شدن و بدتر از آن تحقیر است، خلاف تلاش مردمانی شریف که سال‌هاست برای انگ‌زدایی بیماری‌های روان تلاش می‌کنند. من پزشک نیستم که این حجم از کین‌توزی و دشمنی با مردم (لااقل بخش بزرگی از مردم) را ناشی از بیماری روان بدانم، اما همه ما آنقدر می‌دانیم که دشمنی هم آدابی دارد. اینکه در دشمنی‌تان لحظه‌ای فکر نکردید با آدمی مواجه هستید که مثل شما و عزیزان‌تان احساس دارد و آبرو، حالا تنها تفاوتش این است که از شما مشهورتر است و جور دیگری می‌اندیشد، لااقل با همان کارشناسان‌تان مشورت می‌کردید که این کین‌ورزی شما با پول مردم چه عواقبی بر جامعه دارد. درنهایت اگر جای خانم صمدی بودم همان شعری را که از مولانا ابتدای متن آوردم با خودم مدام زمزمه می‌کردم و به این فکر می‌کردم که با شما در دو بانگ متفاوتم.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار