صحنه از خیابان جلو رفت
درباره حمید پورآذری
درباره حمید پورآذری
هر آینه یکی از دوستان دور و نزدیکمان بازداشت میشود. تعدادشان زیاد شده است. بعضی روزها وقتی میخواهیم ستون «خبرسازان» را تنظیم کنیم، نمیدانیم بخندیم یا بگرییم؛ یکی در میان، فلانی بازداشت شد و بهمانی آزاد شد. بوالعجب که ما گروه فرهنگ هم هستیم و قاعدتا افراد سوژه ما باید از این بگیر و ببندها دور میبودند. متاسفانه دومینوی بازداشت روزنامهنگاران، به سینماگران، تئاتریها، ورزشکاران و... هم رسیده است. دیروز خبر آمد که حمید پورآذری و سهیلا گلستانی هم بازداشت شدهاند. احتمالا دلیل بازداشت این دو هنرمند، ویدئویی است که اخیرا در شبکههای اجتماعی بسیار فراگیر شده است. ویدئویی که تعریف یک خطی آن میشود: «اعتراض به یک موضوع در سکوت و نگاه». درباره وجوه هنری این ویدئو و نسبتاش با وضعیت سیاسی- اجتماعی امروز ما بسیار نوشتهاند. بعضا چنان خوب تفسیر و نقد کردهاند که مازاد بر آنها کمتر میتوان سخن گفت. من فقط اینجا نکتهای را اضافه میکنم. چندی پیش در بحبوحه اعتراضات همکارم، نرگس کیانی با حمید پورآذری گفتوگویی بسیار خواندنی داشت و از او پرسیده بود در این شرایط آیا اجرای تئاتر درست است؟
جواب پورآذری را امروز برای نوشتن این یادداشت مرور کردم و بهنظرم رسید همه این مدت او در پی این بوده چه بگوید که بهقول خودش؛ «در خیابانها گفته نشده است». پورآذری که معتقد بود در این شرایط «صحنه از خیابان عقب است»، صحنه را جوری چیدمان کرده بود که بتواند به زبان خودش، چیزی به خیابان اضافه کند.
اینجا میخواهم به یک قضاوت شتابزده درباره پورآذری هم اعتراف کنم تا آن روز بسیار زودی که میتواند این یادداشت را بخواند، بداند که از این شتابزدگی شرمسارم. حقیقت اینکه بعد از منتشر شدن آن گفتوگو، حمید پورآذری از حذف شدن یک جمله ناراحت شده بود، جملهای که امروز میفهمم برای او چقدر کلیدی بوده است. من از آن گلایه ناراحت شدم و دلگیر. دلگیر که چرا هنرمندان ما توقع دارند روزنامهنگار و روزنامه هزینه بدهند و از این بابت طبیعی است که بعد از ویدئوی جسورانهاش اولین حسی که داشته باشم، شرمساری است.
جز این حس شخصی، از باب مصلحتاندیشی برای وضعیتی که در آن گرفتاریم، از بابت نگرانی درباره آینده ایران به بازداشت او و همه کسان دیگری که زبان مسالمتآمیز برای اعتراض یا بیان عقیدهشان انتخاب کردهاند، معترض هستم. ازقضا باید تمامقد پشت این حرکت پورآذری و هرکس دیگری با هر عقیدهای که چنین منشی را برای بیان اعتراضش انتخاب میکند، ایستاد.
همانطور که همزمان به فلان فوتبالیست و بهمان کارگردانی که کنج عافیت نشستهاند و در آتش التهاب ایران میدمند، نقد جدی دارم و بهنظرم هرکس که دغدغه مردم و آینده ایران را دارد، باید فاصلهاش را با آنها حفظ کند. برای من که از رادیکال شدن فضای ایران بسیار هراسان هستم و از خشونت عریانی که همه دیدهایم وحشت کردهام، کار پورآذری و دیگرانی که بیان اعتراض خود را از راه زبانی که آن را بلدند در وهله اول و بعد از آن انتخاب راه بدون خشونت را، تحسین میکنم.
برخورد قهری با چنین رویکردی جز اینکه راه را برای خشنتر شدن گفتمان حاکم برای فضای سیاسی-اجتماعی امروز ما باز میکند و جز اینکه عرصه را برای جولان آنانکه شیوه ساخت کوکتلمولوتف را آموزش میدهند و از کافههای اروپا و آمریکا مردم را چون گلادیاتورهایی میبینند که میخواهند رزم آنان را در کف خیابان ببینند، چه حاصلی دارد. مگر بازداشت هنرمندانی که پیشتر اعتراض داشتند باعث شد این دومینو از کار بیفتد.
پورآذری و امثالهم، فارغ از اینکه با اندیشهاش موافق باشیم، مگر منشی جز گفتوگو انتخاب کرده است؟ اساسا کار هنر جز این است مگر؟ نمیدانم آمران و ضابطان بازداشت پورآذری و گلستانی چه کسانی هستند، اما ایکاش بیایند بگویند اگر هنرمندی به چیزی اعتراض داشته باشد یا با اقدامی مخالف باشد، چطور باید آن را بیان کند؟ مگر مسالمتآمیزتر از سکوت و نگاه کنشی دیگر سراغ دارند؟
ایکاش بدانیم این نگاه ضربالعجلی به حوزه امنیت، تبعاتی بهمراتب بدتر از آنچه تجربه کردهایم در پی خواهد داشت. گویی پس این روزها، فردایی نیست و تنها میخواهیم امروزمان را سپری کنیم، بیآنکه متوجه باشیم خلأ پورآذری و گلستانی را در فضای امروز، افراد نزدیک به حاکمیت پر نخواهند کرد بلکه فضا برای ترکتازی {مثلا} هنرمندانی مساعدتر خواهد شد که در پی سناریویی با ژانر جنگ برای ایران هستند.