نامه آصف بیات به یورگن هابرماس
رنج یکدیگر را احساس کنیم
بیانیه مشترک شما با تیتر «اصول همبستگی» درباره جنگ غزه را با اندکی نگرانی و اضطراب خواندم. روح این بیانیه، نکوهشگر افراد زیادی است که در آلمان در پاسخ به حملات هولناک حماس در 7 اکتبر، از طریق بیانیهها یا اعتراضات بر ضد بمباران بیامان غزه اعتراض میکنند. این بیانیه بهطور ضمنی نشان میدهد که این دست انتقادها از اسرائیل غیرقابلتحمل است، «زیرا حمایت از دولت اسرائیل بخش بنیادین فرهنگ سیاسی آلمان است، که برای زندگی یهودیان و حق موجودیت اسرائیل عناصر اصلی هستند که ارزش حمایت ویژه را دارند». اصل «حمایت ویژه» در تاریخ استثنایی آلمان، در «جنایتهای دستهجمعی دوران نازیها» ریشه دارد.
ستایشبرانگیز است که شما و طبقه سیاسی ـ روشنفکر کشورتان، در حفظ خاطره آن وحشت تاریخی، تزلزلناپذیرید تا وحشتهای مشابهی بر سر یهودیان (و بهگمان من ـ و امیدوارم ـ سایر مردمان) رخ ندهد. اما صورتبندی وسواس شما درباره استثناگرایی آلمانی، در عمل برای گفتوگو درباره سیاستهای اسرائیل و حقوق فلسطینیان، جایی باقی نمیگذارد. وقتی انتقاد از «اقدامات اسرائیل» را با «واکنشهای یهودستیزانه» درمیآمیزید، سکوت را تشویق و بحث را خفه میکنید.
من در مقام فردی دانشگاهی، حیرتزده شدم وقتی فهمیدم در دانشگاههای آلمان ـ حتی در کلاسهای درس که باید فضاهای آزاد برای بحث و پژوهش باشد ـ وقتی موضوع فلسطین طرح میشود، تقریباً همه سکوت میکنند. در روزنامهها، رادیو و تلویزیون تقریباً بهکلی از بحث آزاد و معنادار در مورد این موضوع خبری نیست. درواقع بسیاری از مردم ازجمله یهودیانی که خواستار آتشبس شدهاند، از موقعیتهایشان اخراج شدهاند، برنامههای رسمی و جوایزشان لغو شده و به «یهودستیزی» متهم شدهاند. اگر مردم اجازه نداشته باشند آزادانه صحبت کنند، چگونه باید در مورد اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، با هم مشورت کنند؟ چه بر سر ایده مشهور شما درباره «حوزه عمومی»، «گفتوگوی عقلانی» و «دموکراسی مشورتی» میآید؟
واقعیت این است که بیشتر این انتقادها و اعتراضهایی که نکوهششان میکنید، هرگز اصل حفاظت از زندگی یهودیان را زیر سوال نمیبرند. لطفاً این منتقدان منطقی دولت اسرائیل را با نئونازیهای راست افراطی ننگین یا سایر یهودستیزان ـ که باید شدیداً محکوم شده و با آنها برخورد شود ـ اشتباه نگیرید. درواقع تقریباً هر بیانیهای را که خواندهام، هم جنایات حماس بر ضد غیرنظامیان در اسرائیل و هم یهودستیزی را محکوم میکند. این منتقدان، حفاظت از زندگی یهودیان یا حق وجود اسرائیل را مورد مناقشه قرار نمیدهند. آنها در مورد نفی زندگی فلسطینیها و حق وجود فلسطین بحث میکنند و این چیزی است که بیانیه شما بهطرز تراژیکی در مورد آن ساکت است. در این بیانیه به اسرائیل در جایگاه یک قدرت اشغالگر یا به غزه بهمنزله زندانی روباز، کمترین اشارهای نشده است. در مورد این تمایز کژراهانه، کلمهای ذکر نشده است. این بیانیه از زدودنِ هر روزه زندگی فلسطینیان در کرانه باختری اشغالی و اورشلیم شرقی، حرفی نمیزند. «اقدامات اسرائیل» که شما آن را «در اصل موجه» میدانید، شامل وقایعی است که در ادامه ذکر میکنم: انداختن 6هزار بمب در 6روز بر سرِ جمعیتی بیدفاع؛ بیش از 15 هزار کشته (که 70درصد از آنها زن و کودک بودند)، 35 هزار مجروح، 7 هزار مفقود و 7/1میلیون نفر آواره، بگذریم از بیرحمی محرومکردن مردم از غذا، آب، مسکن، امنیت و ذرهای کرامت. زیرساختهای کلیدی زندگی از بین رفته است. درحالیکه در بیانیه شما گفته شده، محتمل است که این موارد ازنظر فنی به «قصدِ نسلکشی» صورت نگرفته باشد، درعینحال مقامات سازمان ملل متحد بهصراحت از «جنایت جنگی»، «آوارگی اجباری» و «پاکسازی قومی» صحبت کردهاند. نگرانی من در اینجا این نیست که «اقدامات اسرائیل» را از منظر حقوقی چگونه قضاوت کنم، بلکه این است که در برابر چنین ویرانی خیرهکنندهای، این خونسردی اخلاقی و بیاعتناییای را که شما نشان میدهید، چگونه درک کنم. چند زندگی دیگر باید از بین برود تا شایسته توجه شوند؟ «تعهد به احترام و کرامت انسانی» که بیانیه شما با تأکید بر آن پایان مییابد، چه معنایی دارد؟ گویی میترسید که صحبت از رنج فلسطینیها، تعهد اخلاقی شما را به زندگی یهودیان تقلیل دهد. اگر چنین است، چقدر غمانگیز است که تصحیح خطای بزرگی که در گذشته روی داده، باید با تداوم خطای هیولاوار دیگری در زمان حال گره بخورد.
ترس من از این است که این قطبنمای اخلاقی کجومعوج، به منطق استثناگرایی آلمانیِ مورد حمایتتان وصل باشد زیرا استثناگرایی، فینفسه نه معیاری جهانشمول بلکه معیارهای افتراقی را مجاز میشمرد. برخی افراد به انسانهای شایستهتر تبدیل میشوند، برخی دیگر کمتر شایسته و برخی دیگر هم ناشایست میشوند. این منطق، گفتوگوی عقلانی را از میان برمیدارد و از آگاهی اخلاقی، حساسیتزدایی میکند. نوعی انسداد شناختی ایجاد میکند که ما را از دیدن رنج دیگران بازمیدارد و مانع همدلی میشود.
اما همه به این انسداد شناختی و بیحسی اخلاقی، گردن نمینهند. درک من این است که بسیاری از جوانان آلمانی در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین بهطور خصوصی نظرات کاملاً متفاوتی با دیدگاههای طبقه سیاسی کشور ابراز میکنند. برخی حتی در اعتراضات عمومی شرکت میکنند. نسل جوان در معرض رسانهها و منابع دانش، بدیل قرار میگیرد و فرآیندهای شناختی متفاوتی را در مقایسه با نسل قدیمی تجربه میکند. اما بیشتر آنها در عرصه عمومی ـ بهدلیل ترس از مجازات ـ سکوت میکنند. از شوخی روزگار، گویا در آلمان دموکراتیک نوعی «حوزه پنهان» در حال ظهور است، درست مثل اروپای شرقی قبل از 1989 یا کشورهای تحت حکومت استبدادی در خاورمیانه امروز. وقتی وحشتزایی، بیان عمومی را متوقف میکند، مردم تمایل دارند در عرصه خصوصی روایتهای بدیل خود را درباره موضوعات کلیدی اجتماعی خلق کنند، حتی اگر با دیدگاههای تأییدشده رسمی در عرصه عمومی همراه شوند. چنین حوزه پنهانی هر زمان که فرصت بیابد، میتواند منفجر شود. پروفسور هابرماس، در دورهای نابهسامان قرار داریم. درست در چنین مواقعی است که بیش از همیشه به خرد، دانش و از آن مهمتر به شجاعت اخلاقی اندیشمندانی مانند شما نیاز است. ایدههای اصلی شما در مورد حقیقت و کنش ارتباطی، جهانوطنگرایی، شهروندی برابر، دموکراسی مشورتی و کرامت انسانی بسیار مهم است. اما اینطور که پیداست اروپامداری شما، استثناگرایی آلمانی و متوقفشدن بحث آزاد در مورد اسرائیل و فلسطین که شما در آن سهیم هستید، با این ایدهها در تضاد است. ترس من از این است که دانش و آگاهی صرف، کافی نباشد. در پایان، همانطور که آنتونیو گرامشی میپرسید: یک روشنفکر چگونه میتواند بدون «درککردن بشناسد» و بدون «احساسکردن» درک کند؟ در این دنیای نابهسامان تنها زمانی میتوانیم امیدوار باشیم که از راه همدلی، رنج یکدیگر را «احساس کنیم». سخنان شاعر ایرانی قرن سیزدهم، سعدی شیرازی را به یاد آوریم: بنیآدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار. آصف بیات. هشتم دسامبر 2023