نیمدرصد آزادی برای زنان
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گزارش میدانی «هممیهن» از روز راه یافتن زنان به ورزشگاه و پشت پرده اختصاص 500سهمیه برای آنها
تصمیم گیری برای راهیافتن زنان به ورزشگاهها تا شورایعالی امنیتملی رفته است
پنجشنبه برای پریا، آیسان، مریم، سوگند، ملیکا و همه 500زنی که برای اولینبار توانستند بازی آبیها را از نزدیک، از فاصلهای چندمتری با مستطیل سبز، با فریادهای خاموش چندساله مانده در گلو از نزدیک ببینند، روز خوبی بود. ساعت هنوز به نیمهروز نرسیده بود که زنها راهشان را از میان صفطولانی نیروهایپلیس و گاردویژه پیدا کردند و به سمت «آزادی» رفتند؛ به سمت در شرقی ورزشگاه دوستداشتنی که سالها از آن دور مانده بودند؛ ورودی 21. تصمیمگیری برای رفتن زنان هوادار برای بازیهای باشگاهی از تابستان سال 1398 که فیفا بعد از سفر اینفانتینو به ایران بخشنامه کرد، عقب افتاد. زنان ایرانی فقط یکبار در 18مهرماه 1398 توانستند برای بازی تیمهای ملی ایران و کامبوج به ورزشگاه بروند و بعد این روند متوقف شد؛ با بهانه خوبی به اسم «کرونا». پس از آن ایران بارها با تهدید فیفا روبهرو شد که اگر زنان را به ورزشگاهها راه ندهند، فوتبال ایران را تعلیق خواهد کرد. این هشدارها البته موجب نشد عید امسال، وقتی زنان هوادار در مشهد باوجود داشتن بلیت در دستهایشان برای دیدن بازی ملی ایران و عراق به ورزشگاه مشهد بروند، کتک و گاز فلفل نخورند. پنجماه بعد اما قرعه باز هم به شهریورماه افتاد؛ به ماهی که زنان هوادار فوتبال آن را بهنام «سحر خدایاری» که به دختر آبی معروف شد، به دلیل پرونده قضایی آمده از حضور «غیرقانونیاش» در ورزشگاه آزادی، خودش را روبهروی دادگاه انقلاب سوزاند. هواداران تیم استقلال، پنجشنبه در مسیر ورزشگاه آزادی، پریا، آیسان، مریم، سوگند، ملیکا و همه 500زنی را دیدند که روی صورتهایشان، دستهایشان و رنگ موهایشان، رنگ آبی نشانده بودند و با هیاهو به سمت صندلیهای محدودی میرفتند که فدراسیون فوتبال برایشان در نظر گرفته بود. یکی گریه میکرد، یکی از خوشحالی جیغ میکشید و یکی از تهدل میخندید. قصه آنها که پشت در ماندند اما مثل همیشه جدا بود. «آزادی» روز پنجشنبه و بعد از فشارهای فیفا، فقط برای 500زن ساکن ایران جا داشت.
عصر پنجشنبه؛ «پارکینگ 21»
ترافیک بر بلواری که به پارکینگ 21 درشرقی استادیوم آزادی میرسد، سایه انداخته. ماشینها شانهبهشانه هم، بهکندی حرکت میکنند و صدای بوقهایممتد هواداران آبیپوش، با پرچمهای همرنگ تیمشان که دور گردن گره شده، از سمت راست بلوار بهگوش میرسد. هیاهویی بهراه است؛ آنجا محل ورود تماشگران زن است. ماشینهای راهنمایی و رانندگی، پلیس یگانویژه و نیروی انتظامی همراه با جمعیت قابلتوجهی از ماموران زن و مرد، محل را قرق کردهاند. پارکینگ 21، میدان آزمون آنها بود. یکساعت به شروع بازی، زنان زیادی که موفق به خرید بلیت نشدهاند، مقابل گیت جمع شدهاند. تعدادی از بابل آمدهاند، گروهی از اصفهان، برخی از بندرانزلی و دزفول، چند نفری از پاکدشت، نسیم شهر و... آنها از ظهر روز پنجشنبه پشت نردههای پارکینگ 21 منتظراند. زنی که لیدر هواداران استقلال است به آنها وعده داده با کدملی، مجوز ورودشان را میگیرد و یکساعت مانده به شروع بازی، نه از آن لیدر خبری است و نه اسمشان در فهرستی که باشگاه استقلال رد کرده، دیده میشود. چشمهای سوگند از اشک پر و خالی میشود. او از بندرانزلی آمده و میگوید از ساعت سهظهر، منتظر است. لیدر داخل استادیوم است و آنها بلاتکلیفاند. سوگند همراه با زینب که از اصفهان آمده و خدیجه که بابلی است، مقابل گیت، حلقه زدهاند و گوشیبهدست، شمارههای مختلفی میگیرند تا شاید راهی برای عبور از گیتها پیدا کنند. پرچمهای آبی را روی شانهها انداخته و سایه آبی، ریمل آبی و رژلب آبی، صورتشان را رنگی کرده: «ما میخواستیم بلیت بخریم، اما آن لیدر که اسمش «هستی» است، به ما گفت نمیخواهد بلیت بخرید، کدملی بدهید، من اسم شما را وارد لیست میکنم. حالا که آمدهایم اسممان نیست.» پریا اما یکی از 500زنی است که توانست وارد ورزشگاه شود. به سختی و با هر ضربوزوری بود، بلیت را خریده و به نسبت خیلی دیگر از زنان جامانده از آزادی، بیدردسر به ورزشگاه وارد شده است: «با یکساعت کلنجار رفتن با سایت، بالاخره توانستم بلیت بخرم. اما مساله این بود که با هر کد ملی فقط امکان خرید یک بلیت وجود داشت. با وجود اینکه صندلی کناریم هم خالی بود، هرکاری کردم، نتوانستم آن را هم برای یکی از دوستانم بخرم.» سالهاست پریا مثل خیلی دیگر از دختران این سرزمین پشت در ورزشگاه ایستاده است و اینبار، خوشحال از رویای به واقعیت پیوسته، توانسته به آرزوی دیرینهاش برسد: «جو ورزشگاه خیلی خوب بود. چند مراقب وجود داشت، اما فضا امنیتی نبود. تنها چیزی که من را خیلی اذیت کرد، بازرسی بدنی بود. تا برسیم به جایگاهی که برای زنان درنظر گرفته بودند، چهاربار بازرسی بدنی شدیم و این برای زنان زیادی مثل من ناخوشایند بود. ترجیح میدادیم دستگاه ایکس ری وجود داشت و دیگر هر مرحله اینقدر بازرسی بدنی نمیشدیم.» جز موضوع بازرسی بدنی، به پریا و زنان دیگری که به ورزشگاه وارد شدند، خوش گذشته است: «اتوبوسی گذاشته بودند و خیلی راحت توانستیم به جایگاه تماشاچیان برسیم. جایگاهی که برای ما در نظر گرفته بودند هم خیلی خوب بود و به زمین بازی دید خیلی خوبی داشتیم. دو سکوی کناریمان هم خالی بود. فقط یک چیزی برای من عجیب بود. من بعدا شنیدم، میگفتند بعضیها گزینشی وارد شده بودند. من که خودم بلیت خریده بودم و در ورزشگاه هم با جو یا پوشش خاص و متفاوتی روبهرو نشدم که حس کنم عدهای ازمابهتران وارد ورزشگاه شدهاند. من فقط دو ماشین شخصی شاسیبلند دیدم که وارد ورزشگاه شدند که بهنظر خودم و اطرافیانم 99درصد جزو خانوادههای بازیکنان بودند.» یکی از دلایل یا به عبارت بهتر بهانهای که عده زیادی از مسئولان و حتی برخی مردان برای منع ورود زنان به ورزشگاه عنوان میکنند، جو نامناسب و فحاشیهای موجود است. موضوعی که پریا در مورد آن میگوید: «اصلا چنین چیزی نبود. حداقل ما نشنیدیم شاید به این دلیل که جایگاه زنان با مردان فاصله داشت.» سحر زن جوان 24ساله دیگری است که از نوجوانی هوادار پروپاقرص استقلال بوده است: «سالهای سال است هربار که استقلال بازی داشت، پشت در ورزشگاه تجمع، خواهش و التماس کردیم، گریه کردیم اما بیفایده بود و هیچوقت راهمان نمیدادند. حتی خیلیوقتها جلوی باشگاه استقلالیها جمع میشدیم و تشویقشان میکردیم یا هربار که قرار بود بازیکنی جابهجا شود یا از تیم برود، ما تجمع میکردیم و اعتراض میکردیم. برایمان دردسرهای زیادی هم داشت. چندباری بازداشت و تحقیر شدیم، اما برای من و دوستانم مهم نبود. من خودم را یک هوادار واقعی استقلال میدانم و بهخاطرش هر کاری میکنم.» سحر یکی از دخترانی است که بارها تلاش کرده وارد ورزشگاه شود، اما هربار هم به دیوار بسته خورده است، بااینحال هیچوقت ناامید نشده: «هربار که پشت در ورزشگاه جمع میشدیم و راهمان نمیدادند یا هربار که به دلایل مختلف با باقی هواداران تجمع میکردیم، میدانستیم که بالاخره یکروز در ورزشگاه به روی ما باز میشود. مطمئن بودیم و هیچوقت شک نکردیم.» گرچه او همیشه آرزوی تشویق تیم محبوبش از دل ورزشگاه را داشته، اما اینبار که امکان تحقق آرزوی دیرینهاش وجود داشته، باز هم گره به کارش افتاده تا توانسته در لحظات آغازین بازی، با وساطت، توصیه و سفارش برخی آشنایان که او را بهعنوان یک هوادار واقعی میشناختند، وارد ورزشگاه شود: «یک تیم هواداری زنان به رهبری یک زن سی و خوردهای ساله شکل گرفته که بیشتر شبیه به مافیای هواداری است تا هواداری واقعی. ماجرا هم از وقتی شروع شد که چندسال پیش که ما در طرفداری از استقلال تجمع کرده بودیم، این خانم خیلی اتفاقی سررسید و پرسید چه شده و همانجا تا توانست، خودی نشان داد، بیآنکه مثل ما سالها خاک در پشت ورزشگاه را خورده باشد. او کمکم بین هواداران زن رخنه کرد، یک گروه تشکیل داد و ازآنبهبعد دیگر بهنوعی رهبری تیم هواداران را بهعهده گرفت، اما من و دختران بسیار دیگری او را قبول نداشتیم و برای همین همراهش نشدیم. از همان موقع تیم هواداران زن استقلال دو بخش شد. یک گروه ما که از هواداران قدیمی بودیم و به هیچجا وصل نبودیم، یکی هم این خانم و افرادی که توانسته بود جذب خودش کند.» سحر مقصر ورود گزینشی زنان به ورزشگاه و چشماشکبار زنان جامانده از آزادی را هم این زن میداند: «واقعیت این است پیش از اینکه سایت فروش بلیت باز شود، 90درصد بلیتها توسط این خانم با لابیهایی که داشت، گرفته شد. برای همین است که حتما شما هم از زنان زیادی شنیدید که حتی در ساعت ابتدایی باز شدن سایت نتوانستند بلیت بخرند. این یک بیعدالتی و بیانصافی بزرگ در حق ما و تمام کسانی بود که هوادار واقعی بودند و میخواستند با جان و دل تیم محبوبشان را تشویق کنند.» سحر از حالوهوای ورزشگاه هم میگوید: «خیلی خوشحال بودیم. بعضیهایمان گریه میکردیم. دست از پا نمیشناختیم. مدام شعار میدادیم و بازکنان را تشویق میکردیم. به ما ثابت شد این همه سال زحمت بیهوده نکشیدهایم. با اینکه برخی به ظاهر هواداران با کمک این خانم توانستند بیدردسر و اتوبوسی وارد ورزشگاه شوند، اما جو ورزشگاه بیشتر دست ما بود. ما بودیم که شعار میدادیم و دیگران هم تکرار میکردند.» سحر اما نگران است، نگران بازیهای آتی که بهمرور راه زنان به ورزشگاه باز شود، اما باز هم عدهای سفارشی و اتوبوسی در دل آزادی بنشینند ولی هواداران واقعی پشتدر اشک بریزند.
رانت بلیت
در صف ورود به محوطه استادیوم و عبور از اولین گیت، زنانی با عجله میایستند تا داخل شوند. در دستانشان کاغذی شبیه بلیت بود. بلیت از سایت خریدی؟ نه! آشنا داشتم. آشناتون کی بود؟ ببخشید نمیتونم بگم. این پاسخ تعدادی از زنان ایستاده در صف است. این «آشنا» برای خیلیها بلیت تهیه کرده و آنها بدون معطلی یکساعته برای خرید بلیت از سایت، آماده ورود میشدند. سمیرا اما برای خرید یک بلیت، یک ساعت در کافینت بود و پریسا با اینکه راس ساعت در سایت بود، اما موفق به خرید بلیت نشد: «کمتر از 10دقیقه، بلیتها تمام شد. سایت مدام خطا میداد و آخر هم نشد که بلیت بخرم. درحالیکه مردان تا بعدازظهر هم بهراحتی میتوانستند از سایت بلیت بخرند.» سحر یکهفته پیش از کانادا به ایران آمده تا بازی را ببیند. عمویش یکبلیت برایش تهیه کرده و او به امید اینکه مانند بخش مردان که بدون بلیت هم میتوان وارد شد، بلیت را به زن دیگری داده. لیدر باشگاه هواداران استقلال به او وعده حضور در استادیوم را داده. حالا او و دوستش اینسوی نردهها ایستادهاند: «نصف بلیتها را باشگاه استقلال گرفته و به اینوآن داده. این وسط مهمانهای زیادی هم هستند که بلیت دارند. آدمهای عادی خیلی سخت توانستند بلیت بگیرند. تعدادشان هم زیاد نیست.» از پشت بلندگو هر یکدقیقه، تذکر حجاب داده میشود. زنان جامانده اما چشمشان به تایید کدملیها و پیداشدن بلیت است. مهمانان با بلیتهای اضافه از ورودی ماشینها، وارد میشوند. برخی از آنها یکی، دو نفر بدون بلیت را هم سوار میکنند و به داخل میبرند. یکی از زنان منتظر میگوید که تعدادی از این افراد، ورزشکارند یا دوست ورزشکاری دارند. زهرا 32ساله هم منتظر دوست فوتبالیستش است. او میگوید بلیتها پیش اوست و نمیداند از کجا تهیه کرده:« خیلی ذوق دارم. فکر کنم اولین واکنشم وقتی وارد استادیوم میشوم گریه است.» ملیکا و دوستش از نسیمشهر آمدهاند. 17سالهاند و چندین ساعت است منتظرند بلیتی پیدا شود تا داخل شوند. در همان گیرودار اتوبوسی پر از زن، گیت را رد میکند و وارد محوطه میشود. چشمها به سمت در ورودی میچرخد. اینها چه کسانی هستند؟ مامور یگانویژه میگوید: «اینها با هماهنگی باشگاه استقلال آمدهاند.» اینطرف نردهها پر از زنان یگانویژه و نیروی انتظامی است. زنانی که لباسهای پلنگی بهتن دارند و چکمه بهپا، ورودوخروج را کنترل میکنند و زنان سبزپوش نیروی انتظامی، زنان را متفرق میکنند. نیمساعت مانده به شروع بازی، فضا شلوغتر میشود. جاماندهها در رفتوآمدند. عدهای چسبیده به نردهها، امید دارند کمی مانده به شروع بازی، آنها را بدون بلیت راه دهند، اما ماموران ناامیدشان میکنند. صدای بوق ممتد هواداران مرد که از مقابل پارکینگ 21 بلند میشود، فضا را هیجانیتر میکند، مردان به سمت در ورودی میرفتند و زنان جامانده نگاهشان پر از حسرت بود: «ما که کلا 20نفر هم نمیشویم، چرا نمیگذارند برویم داخل.» این را مهسا میگوید که همراه دو فرزندش آمده. دختر و پسرش، آبی پوشاند و روی لبه پیادهرو کنار در ورودی نشستهاند. ماموران زن اما همان محل را هم خالی میخواهند. مدام تذکر میدهند که دور شوید، خیلی دور. حضور زنان برای ماموران زن و مرد تبدیل به چالش شده: «کاری نکنید دیگر نگذاریم وارد استادیوم شوید.» پلیس مردی هم که آنطرف ایستاده، کلافه از حضور زنان داد میزند: «همین کارها را میکنید که نمیگذارند بیایید استادیوم.» حالا همه علیه این زنان بودند. ساعت از هفت که گذشت، دیگر کار تمام شد. هیچکس حاضر نشد زنان جامانده را با خود به داخل استادیوم ببرد. بازی به نیمه نزدیک میشد و تعدادی از آنها همچنان روی سکوی کنار نردههای ورودی، با چشمانی حسرتزده، نشستهاند به انتظار: «معلوم نیست چهوقت دوباره اجازه ورود به استادیوم را بدهند.»
مافیای «لیدر» و «لیست»
مریم از هواداران تیم استقلال است و روز چهارشنبه پس از یکساعت انتظار و خطاهای مکرر سایت، درنهایت توانسته بود تنها یک بلیت بخرد: «فکر میکنم آخرین نفری بودم که توانستم بلیت بگیرم. چون بعدش سایت از دسترس خارج شد. واقعا پروسه سخت و آزاردهندهای بود.» او عصر روز پنجشنبه، مانند چندصد زن دیگری که باواسطه و بیواسطه وارد استادیوم شدند از گیتها رد شد و برای اولینبار در این استادیوم به تماشای بازی نشست. اما رد شدن از این گیتها ماجراهای عجیبی داشت: «از سهگیت ما را رد کردند و هربار به چیز جدیدی ایراد میگرفتند. در بازرسیها از همراه داشتن آب معدنی، دستمال کاغذی، لوازم آرایش و... ایراد میگرفتند. حتی یکی از زنان یک مدادچشم در کیفش داشت که از او گرفتند. قاب عینکی که در کیفم داشتم را هم گرفتند. به زن دیگری حتی اجازه ندادند کیفش را با خود بیاورد. اینها را از قبل اعلام نکرده بودند.»
ماموریت ویژه برای اسکورت
این تمام ماجرا نبود. مریم میگوید وقتی از گیتها رد شدند از داخل پارکینگ 21 که اختصاصی زنان بود، تا در استادیوم باید حتما با اتوبوس طی میشد. یعنی هیچ زنی نمیتوانست پیاده برود: «مردان، پیاده میرفتند و زنان با اتوبوس. همین مساله سبب شد تا ما با تاخیر وارد استادیوم شویم چون باید منتظر میشدیم اتوبوس پر شود. یکی از زنان میخواست پیاده برود که جلویش را گرفتند.» در جایگاه اختصاصی زنان، نشستن بر تعدادی از صندلیها ممنوع بود. مریم میگوید این صندلیها در قسمت راست و چپ جایگاه بود و روی آن را با چیزی پوشانده بودند تا کسی ننشیند. یعنی زنان تنها در وسط جایگاه اجازه نشستن داشتند. او در همان بخش با لیدرهایی مواجه شده بود که فهرست به دست دنبال گروهشان بودند: «اغلب کسانی که در جایگاه بودند اسمشان در فهرست یک لیدر بود. چند لیدر در جایگاه بودند و مدام با دیگران تماس میگرفتند و اعلام میکردند اگر در لیست آنها قرار دارند، باید به فلان محل مراجعه کنند.» در میانه بازی، اما حضور ماموران بسیار پررنگ بود و هربار که زنان تماشاگر از جایشان بلند میشدند به آنها تذکر داده میشد. حتی برای گرفتن فیلم و عکس مخصوصا در راهروها، ایراد میگرفتند. مریم میگوید تمام تلاش ماموران این بود که هیچ تماس نزدیکی میان زنان و مردان رخ ندهد، درحالیکه همین مردان در خیابانها، مترو، اتوبوس، مغازهها، محل کار و... هم حضور دارند: «ظاهرا حضور زنان در بازی روز پنجشنبه چالش بزرگی ایجاد کرده بود. همه توجهات به ورودوخروج و حضور زنان در استادیوم بود؛ اینکه چطور وارد شوند، کجا بروند. چطور بروند. وقتی هم بازی تمام شد، با اینکه استقلال تیم برنده بود، هواداران خوشحال بودند و شادی میکردند، در راهروی خروجی ماموران زن که لباسهای ویژهای بهتن داشتند و کلاهکاسکت بر سرشان بود در کنار سایر ماموران زن، در دوطرف دیوار به فاصله کم ایستاده بودند و واقعا صحنه عجیب و امنیتی را ایجاد کرده بودند. وقتی وارد محوطه شدیم چون اتوبوس هنوز نرسیده بود ماموران مرد، دیواری مقابلمان درست کرده بودند تا پسران رد شوند. مراقب بودند حتی یکی از زنان از دیوار آنها عبور نکند.»
ایران فقط تهران نیست
روز پنجشنبه تعداد زیادی از 500زنی که توانستند وارد ورزشگاه آزادی شوند، از شهرهایی غیر از تهران آمده بودند. فعالان حقوقزنان حالا میگویند نهتنها این تعداد سهمیه کافی نیست که باید این فرصت در ورزشگاههای بقیه شهرها هم به زنان داده شود. سینا کلهر، معاون فرهنگی و توسعه ورزش همگانی وزارت ورزش و جوانان دیروز گفته، ورزشگاهها در بعضی شهرها مانند تهران، خارج از شهر هستند و مشکل نور، حملونقل و پارکینگ دارند و هر شهری چنین زیرساختهایی داشته باشد، زنان هوادار میتوانند به ورزشگاه بروند. او از حضور زنان در ورزشگاه آزادی راضی بوده است: «شعارهای بانوان در نیمهاول خیلی عالی بود. آنها به آقایان یاد دادند چگونه میشود طرفدار بود و بیادبی نکرد. امیدوارم این بازی نمونهای شود و بهنظرم نیروی کمکی برای فرهنگیتر شدن محیط ورزشگاهها پیدا کردهایم. البته برای مقام و منزلت زنان، باید جایگاه بانوان بهتر از آقایان باشد.» طیبه سیاوشی، نماینده پیشین تهران در مجلس و فعال حقوقزنان که در مجلس یازدهم برای راهیافتن زنان به ورزشگاهها تلاش زیادی کرد، اما همچنان به این موضوع منتقد است. او به هممیهن میگوید 500سهمیه برای زنان هوادار، خیلی کم است: «این تعداد خیلی کم است، اما بهنظر من خوب است که هم از این اقدام جدید استقبال شود، هم نقبی زده شود به اینکه چه سرگرمی بهتر از اینکه سالها زنان از آن محروم شده بودند.» او میگوید: «آن زمان که ما این موضوع را دنبال میکردیم، فعالان مدنی و رسانهها همکاری خیلی خوبی برای برداشتن این تبعیض که در هیچجای دنیا سابقه ندارد، داشتند. این تبعیض بیسابقه است، این ممنوعیت قبلا فقط در عربستان بود که این کشور هم منع را برداشت. بهنظر من فشار بینالمللی، فیفا و حضور قبلی اینفانتینو موجب شد خطقرمز بیموردی که نه مورد قانونی دارد، نه حتی شرعی و فقهی، برداشته شود و در این باره عقبنشینی شود.» سیاوشی میگوید، شاید راهیافتن زنان هوادار، دغدغه خیلی از جمعیت زنان نباشد، اما در عین حال مطالبه طبقه متوسط نه فقط در تهران که در بقیه شهرهاست: «اخیرا در گیلان هم زنان حضور پیدا کرده بودند. به هرحال بهعنوان یک سرگرمی سالم و مفرح باید اجازه داده شود که زنان در ورزشگاهها حضور داشته باشند؛ حضور زنان در ورزشگاهها هم نشان داد که کاملا کنترلشده و جلوی چشم مسئولان است و قرار نیست کار یواشکی و خاصی بکنند. این خطقرمزی بود که فکر میکردند اگر برداشته شود، چه اتفاقی میافتد درحالیکه اینطور نیست. این موضوع قبلا هم تا شورایعالی امنیت ملی رفته بود. در سطوح پایینتر هم این تصمیمگیری باید انجام میشد و الان که فشارهای بینالمللی هست، مجبور به عقبنشینی شدند.»