| کد مطلب: ۵۰۶۱۸

چگونه می‌شود پذیرش فلسطین را از نماد فراتر برد

تصمیم فرانسه، بریتانیا، استرالیا، پرتغال و چندین کشور دیگر برای به‌رسمیت‌شناختن فلسطین را بسیاری به عنوان نقطه عطف، جشن گرفته‌اند، به عنوان بازگشتی نمادین از چندین دهه دوگانگی. منتقدان هم آن را به عنوان حرکتی توخالی و نمایشی در مقابل پس‌زمینه‌ای از هم‌دستی در نسل‌کشی غزه، به باد انتقاد گرفته‌اند.

چگونه می‌شود پذیرش فلسطین را از نماد فراتر برد

تصمیم فرانسه، بریتانیا، استرالیا، پرتغال و چندین کشور دیگر برای به‌رسمیت‌شناختن فلسطین را بسیاری به عنوان نقطه عطف، جشن گرفته‌اند، به عنوان بازگشتی نمادین از چندین دهه دوگانگی. منتقدان هم آن را به عنوان حرکتی توخالی و نمایشی در مقابل پس‌زمینه‌ای از هم‌دستی در نسل‌کشی غزه، به باد انتقاد گرفته‌اند. در واقع، هم‌دستی غربی، از طریق فروش تسلیحات، ارائه پوشش دیپلماتیک، اشتراک‌گذاری اطلاعات و ناکامی در اعمال قوانین بین‌المللی، سایه‌ای سنگین بر ادعاهای اخلاقی حول به رسمیت شناختن فلسطین می‌اندازد. نمادگرایی صرف نمی‌تواند موج نسل‌کشی را متوقف کند.

با این حال، این لحظه می‌تواند حاصلی فراتر از فضل‌فروشی داشته باشد. این به رسمیت شناختن، می‌تواند به ابتکار سعودی-فرانسوی در سازمان ملل متحد نیرو بخشد، ابتکاری برای برپایی کشور فلسطین که در ۱۲ سپتامبر، ۱۴۲ کشور آن را تأیید کردند. این ابتکار می‌تواند به تغییر دستور زبان این درگیری کمک کند، کار را از مذاکرات بی‌پایان دور کند و به سمت پیاده‌سازی اقداماتی بازگشت‌ناپذیر ببرد؛ حرکتی بر پایه گام‌هایی ملموس و زمان‌مند به سمت تشکیل کشور. با پیگیری درست، این اقدامات می‌تواند به مغالطه فرایند اسلو پایان دهد؛ مغالطه‌ای که در آن نقشه راه هیچ‌وقت به پایانی نمی‌رسد و نتیجه مدام به تعویق می‌افتد.

اعلامیه نیویورک، فقط فراخوان به رسمیت شناختن نیست، بلکه خواستار «گام‌های ملموس، زمان‌مند و بازگشت‌ناپذیر» به سمت پیاده‌سازی راه‌حل دودولتی می‌شود؛ به‌علاوه خواستار مأموریت موقتی بین‌المللی برای ایجاد ثبات، تحت حکمی از شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌شود و متعهد می‌شود بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ از کشور فلسطینی حمایت کند؛ کشوری که در آن، پس از تبادل سرزمینی توافق‌شده، اورشلیم شرقی [بیت‌المقدس شرقی] پایتخت خواهد بود. در شرایطی که اسرائیل صراحتاً به دنبال نابودی هر گونه چشم‌انداز برای دولت فلسطینی است، تأکید دوباره بر این ابتکار اهمیت کلیدی دارد.

اما این تأکید به‌هیچ‌وجه کافی نیست. فرایند سعودی-فرانسوی حفره‌های خودش را دارد. اول و مهم‌تر از همه، این ابتکار، درست مثل توافق اسلو، قدرتی ندارد. اگر اسرائیل به اشغال ادامه دهد یا مؤلفه‌های مورد توافق جدید را زیر پا بگذارد، هیچ سازوکار معتبری برای وضع تحریم یا مجازات در کار نیست. بدون ایجاد هزینه برای عدم‌پایبندی، همچنان امید اندکی برای پیشرفت وجود خواهد داشت. این باید در پیگیری ماجرا مورد رسیدگی قرار گیرد.

دوم، اعلامیه فرانسوی-سعودی، ارتباطی کلیدی بین برپایی کشور فلسطین و برپایی معماری امنیتی تازه برای منطقه ایجاد می‌کند. این ارتباط باید محکم‌تر شود. خاورمیانه معادلی برای سازمان امنیت و همکاری در اروپا، اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا یا هیچ گونه نهاد امنیتی فراگیر و برپا ندارد. با ایجاد چنین معماری و نهادی و با ارائه عضویت کامل به اسرائیل به شرط پذیرش کشور فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷، قوی‌ترین انگیزه تا اینجای کار به اسرائیل داده می‌شود تا مسیرش را عوض کند و از تبدیل‌شدن به مطرود دائمی اجتناب کند. این فراتر از چیزی خواهد بود که در برنامه صلح عربی ۲۰۰۲ به اسرائیل پیشنهاد شد؛ یعنی به رسمیت شناختن و فراتر از آن چیزی که در توافقات ابراهیمی بود، یعنی عادی‌سازی. این یکپارچه‌سازی امنیتی به اسرائیل ارائه می‌کند، اما فقط به این شرط که به اشغال پایان دهد.

به‌علاوه، این به مراتب بیشتر از مسیر فعلی واشنگتن، منافع ایالات متحده را تأمین خواهد کرد. فقدان معماری امنیتی، نه‌تنها به بی‌ثباتی مداوم منطقه کمک کرده‌است، بلکه اقدام ایالات متحده به انتقال بار و مسئولیت را هم سخت‌تر می‌کند، چون هیچ زیرساخت مستقلی نیست که بشود وظیفه امنیتی را به آن سپرد. از همه مهم‌تر، این کار به ایالات متحده کمک خواهد کرد که بالاخره خود را از شر چشم‌انداز جنگ‌های ابدی در خاورمیانه راحت کند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار