ایـران چه میخواهد؟ بررسی ریشههای منازعه ایران و غرب در کتاب جدید ولی نصر «استراتژی کلان ایران: تاریخچهای سیاسی»
ولی نصر در کتاب «استراتژی کلان ایران: تاریخچهای سیاسی» تلاش میکند مخاطب را با نحوه حکمرانی بینالمللی در چندین دهه گذشته آشنا کند که باعث شد ایران موضع مخاطرهآمیز کنونیاش را اتخاذ کند.

کریستوفر دی بلاجو روزنامهنگار و مورخ
از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون به نظر میرسد که دستهای کشیده ایران در همه بحرانهایی که خاورمیانه را فراگرفتهاست، دیده میشود. اسرائیل که چشمانش به حزبالله، متحد شیعهمذهب به شدت مسلح ایران در لبنان، دوختهشدهبود، کاملاً برای حمله زمینی مهلک حماس از غزه ناآماده بود. حماس هم گروهی شبهنظامی است که توسط ایران پشتیبانی میشود.
در همین احوال غرب هم پیشبینی نمیکرد که حوثیها در یمن که فرض میشد که گروه بینظم شبهنظامی هستند که زرادخانه بزرگ موشکی از تهران دریافت کردهاند، توانایی این را داشتهباشند که حمل و نقل دریایی را در دریای سرخ تقریباً متوقف کنند. البته این منازعهها که توسط متحدان منطقهای ایران به راه افتاد، چندان برای رهبران ایران خوشیمن نبود. در میان ضربههایی که به ایران وارد شد، میتوان به ترور اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس در یک اقامتگاه دولتی در تهران در ماه ژوئیه ۲۰۲۴ اشاره کرد. این ترور به وضوح میزان نفوذی را که اسرائیل در نیروهای امنیتی ایران به دست آوردهاست نشان میداد.
ضربه دیگر آسیبی بود که به حزبالله وارد شد و بخش بزرگی از فرماندهی ارشد این گروه از جمله رهبر شناختهشدهاش حسن نصرالله، از میان برداشتهشدند. در کنار اینها، اسرائیل گستردهترین حمله هوایی را که تاکنون به ایران انجام دادهاست، عملیاتی کرد. براساس گزارشها این عملیات دفاع هوایی ایران را تضعیف کرد. علاوه بر اینها، جمهوری اسلامی سقوط بشار اسد، متحد نزدیک قدیمیاش را در سوریه نظاره کرد.
ولی نصر در کتاب «استراتژی کلان ایران: تاریخچهای سیاسی» تلاش میکند مخاطب را با نحوه حکمرانی بینالمللی در چندین دهه گذشته آشنا کند که باعث شد ایران موضع مخاطرهآمیز کنونیاش را اتخاذ کند. نصر، به عنوان یک دانشگاهی کارکشته در حوزه ایران و خاورمیانه اینگونه استدلال میکند که دیدگاه راهبردی ایران بیش از اینکه ناشی از انگیزههای انقلابی برای صدور ایدئولوژی اسلامی باشد، برگرفته از درک ایران از امنیت ملی ریشه گرفته از رقابتهای منطقهای، تجربههای تاریخی و موج ضدامپریالیستی و ضداستعماری آشنای اواخر قرن بیستم است.
به نوشته نصر «اسلام همچنان به عنوان زبان سیاست در ایران باقی ماندهاست» و ستونهای مذهبی نظام راهی برای ایران است تا «منافع سیاسی و اقتصادی در داخل و منافع ملی در خارج را تعریف کند.» نصر معتقد است که «این اهداف در باطن سکولار هستند.» این کتاب کارآمد و آگاهیبخش که محصول رصد دقیق منابع کمتردیدهشده ایرانی است، در یک نقطه عطف بالقوه برای جمهوری اسلامی منتشر میشود.
در شرایطی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، مصمم است تا سیاست «فشار حداکثری» دور نخست ریاستجمهوری خود را احیا کند، آیتالله علی خامنهای، رهبر ۸۵ ساله ایران با یک دوراهی مواجه است: ایران میتواند در مقابل واشنگتن تسلیم شود که این موضوع میتواند باعث مرتفع شدن بخشی از تحریمها شود اما لازمه آن یک توافق هستهای بسیار سختگیرانهتر و تعدیل شدید سیاست خارجی تهاجمی ایران است، در برابر ایران میتواند به سمت ساخت سلاح هستهای برود که نتیجه آن حملات پیشدستانه اسرائیل و آمریکا به ایران و احتمالاً جنگی بسیار فاجعهبار خواهد بود.
اکتبر سال گذشته، یکی از مشاوران ارشد رهبر ایران اینگونه ادعا کرد که حمله اسرائیل علیه تاسیسات هستهای ایران باعث میشود که رهبر معظم ایران در فتوای پیشین خود مبنی بر منع ساخت و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی تجدیدنظر کند. غرب برای اینکه به درستی درک کند ایران چگونه رفتار خواهد کرد، باید نگرشهای کهنه به نظام ایران را کنار بگذارد و تلاش کند انگیزههای حقیقی رفتار و رویکرد ایران را درک کند. بسیاری از این انگیزهها در رویدادهای گذشته خفتهاست.
سودای کربلا
سال ۲۰۰۱ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در یکی از منابع رسمی تاریخنگاری اینگونه ادعا کرد که جنگ ۸ سالهای که ایران در دهه ۱۹۸۰ علیه صدام حسین جنگید «دستکم برای چند دهه آینده تمامی مسائل داخلی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را» تحت تاثیر قرار خواهد داد. این دیدگاهی است که رهبر ایران بارها مورد تاکید قرار دادهاست.
تحلیلگران غربی معمولاً جنگ ایران و عراق را کماهمیت در نظر میگیرند. این کماهمیت انگاشتن تاحدودی به این دلیل است که جنگ بدون پیروز تمام شد و البته به این دلیل است که آمریکا و متحدانش که از نظام دیکاتوری بعثی صدام حسین حمایت کردهبودند، ۱۵ سال بعد برای احیای حیثیت ازدسترفته خودشان مجبور شدند او را سرنگون کنند. علاوه بر این اپوزیسیون در تبعید ایرانی هم چندان نفعی در این نمیبیند که از ایستادگی قهرمانانه جمهوری اسلامی در مقابل همسایه مستبدش تمجید کنند. نصر در این کتاب جنگ ایران و عراق را به جایگاه اصلی خودش به عنوان یک رویداد تعیینکننده در ایران پس از انقلاب باز میگرداند.
او استدلال میکند که منازعه وحشتناک، طولانی و فرسایشی میان دو کشور که یک میلیون نفر از هر دو طرف را به کام مرگ کشاند، زمینهساز فرهنگی بود که رفتار ایران را در بخش بزرگی از سهونیم دهه پس از آن از جمله در شرایط کنونی رقم زد. به اعتقاد نصر این فرهنگ ریشه در چشماندازی دارد که اختلاطی از «وحشت از محاصره و جاهطلبیهای فوقالعاده بزرگ» است.
این ترکیب باعث شدهاست که تهران در سراسر خاورمیانه از نیروهای نیابتی و مشتریانش در کنار ابزارهای غیرمتقارن استفاده کند تا بتواند دشمنان مجهزتر مانند اسرائیل و آمریکا را شکست دهد. برای صدام، انقلاب ۱۹۷۹ ایران به مثابه یک فرصت بود. صدامحسین مشاهده کرد که چگونه شاه تحت حمایت آمریکا در ایران سقوط کرد، انقلابیون ایران به سفارت آمریکا حملهور شدند و ۵۰ آمریکایی را گروگان گرفتند و بحران دیپلماتیک در روابط خارجی ایران ایجاد کردند.
رهبر عراق موقعیت را مناسب دید تا به ایران حمله کند، سرزمینهای جدید فتح کند، عربهای ایران را از «سلطه فارسها» نجات دهد و دست حکومت دینی ایران را که از اکثریت شیعه عراق میخواست تا حکومت سنی این کشور را سرنگون کنند، بپیچاند. اما تهاجم نظامی صدام که در سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد، اثرناخواستهای داشت و آن هم تقویت نظام روحانیون حاکم بر ایران بود. برای ایرانیها نزدیک به دو سال طول کشید تا بتوانند سرزمینهای اشغالشده توسط عراق در حمله ابتدایی را پس بگیرند و دشمن را به پشت شطالعرب به عقب برانند.
در همین مدت حکومت ایران لیبرالها و چپها را کاملاً سرکوب کردهبود، ارتشی را که از شاه به ارث بردهبود با نیروی جدیدی به نام سپاه پاسداران تکمیل کرد و البته با نگاهی تحقیرآمیز هم از شوروی و هم از آمریکا فاصله گرفتهبود. وقتی یک روزنامهنگار پاکستانی از آیتالله خمینی پرسید که مزایای انقلاب در ایران چه بود؟ پاسخ شنید: «حالا دیگر همه تصمیمها در تهران گرفتهمیشود.» غرب، بلوک شرق و بخش بزرگی از جهان عرب، با این نگرانی که رادیکالیسم [آیتالله] خمینی مسری باشد، پشت صدام جمع شدند.
فرانسه به او جتهای جنگنده میراژ فروخت، دولت ریگان به او اطلاعات محرمانه داد و روسیه برایش تانک و موشک تامین کرد. او از عربستان سعودی معادل میلیاردها دلار وام و جیره سربازان دریافت کرد. در برابر، ایران که تقریباً تحت تحریم کامل تسلیحاتی بینالمللی قرار داشت، مجبور شد که بیشتر روی خودکفایی، تعصب مذهبی و میهنپرستی تکیه کند.
حدود دو دهه پیش زمانی که با برخی از کهنهسربازان جنگ ایران و عراق مصاحبه میکردم، دریافتم که تعصب مذهبی تا چه اندازه کارآمد بودهاست. زنان جوان ایرانی عامدانه از میان سربازانی که به شکل مرگباری توسط سلاحهای شیمیایی عراق مسموم شدهبودند، همسر بر میگزیدند. این سلاحهای شیمیایی با موادی با کاربرد دوگانه تولید شدهبود که آلمان، آمریکا و بریتانیا در اختیا صدام قرار میدادند. برخی از رزمندگان پیشین که من با آنها در شهر اصفهان گفتوگو میکردم، میان گفتوگو به سرفه میافتادند، صورتشان سرخ میشد و نفستنگی میگرفتند.
گازی که دههها پیش تنفس کردهبودند، به تدریج داشت آنها را از بین میبرد. از تابستان سال ۱۹۸۲، آنچه نظام ایران نام «دفاع مقدس» به آن دادهبود، به یک عملیات تهاجمی تبدیل شد و نیروهای ایرانی از شطالعرب عبور کردند. در نهایت، نزدیک به یک دهه نبرد با دشمنی که بسیار مجهزتر است تا نیم میلیون کشته برای ایران برجا گذاشت و نیروهای ایرانی نتوانستند صدام را سرنگون کنند و یا هیچ سرزمینی را در خاک عراق به شکل دائمی تصرف کنند. هدف جدید جنگ، به گفته رهبران ایران محو اسرائیل و الهامبخش بودن برای ملتهای سنی منطقه بود تا علیه رهبران تحت حمایت غرب خودشان به پا خیزند.
یک شعار رایج میان جوانان داوطلب ایرانی این بود که «راه قدس از کربلا میگذرد». اما واقعیت این بود که راه قدس از لبنان میگذشت؛ جایی که حزبالله، گروه شبهنظامی شیعه سال ۱۹۸۲ توسط ایران شکل گرفت و با نیروهای اشغالگر اسرائیلی جنگید و حملات بزرگی علیه نیروهای آمریکایی و فرانسوی ترتیب داد. راه قدس از مکه میگذشت؛ جایی که سال ۱۹۸۷ راهپیمایی زائران ایرانی توسط مقامهای سعودی سرکوب شد.
در این درگیری نزدیک به ۴۰۰ نفر کشتهشدند که بیش از ۲۰۰ نفر از آنها ایرانی بودند. اکبر هاشمیرفسنجانی، رئیس وقت مجلس ایران و یکی از نزدیکترین افراد به [آیتالله] خمینی در واکنش به این واقعه خواستار «ریشهکن کردن حاکمان سعودی» و «خارج کردن ثروت عظیم و ارزشمندی که متعلق به جهان اسلام است از دستان جانیان» شد و البته سالها بعد از جنگ ایران و عراق، راه قدس از بوینوسآیرس میگذشت؛ جاییکه مقامهای آرژانتینی و بازرسان بینالمللی ایران را متهم به برنامهریزی برای بمبگذاری در سفارت اسرائیل در سال ۱۹۹۲ و یک مرکز فرهنگی یهودیان دو سال بعد کردند. ماه ژوئیه ۱۹۸۸ یک ناو جنگی آمریکایی، یک هواپیمای مسافربری ایران، پرواز شماره ۶۵۵ ایرانایر را بر فراز خلیج فارس سرنگون کرد و باعث کشتهشدن همه ۲۹۰ ایرانی مسافر این هواپیما شد.
ایالات متحده آمریکا که میخواست توانمندی هوایی ایران را مهار کند، مدعی شد که این هواپیما را به جای یک جنگنده اف-۱۴ تامکت اشتباه گرفتهاست. رونالد ریگان، رئیسجمهور آمریکا از این خطا اظهار تاسف کرد، اما حاضر به عذرخواهی نشد. پس از این واقعه بود که رهبر ایران حاضر به پذیرش آتشبس تحت حمایت سازمان ملل شد. رهبر ایران این اقدام را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد.
او یک سال بعد درگذشت و شاگردش [آیتالله] خامنهای جانشین او شد. رهبر جدید ایران که به لحاظ سرسختی و زیرکی شناختهمیشد در عین حال آدمی بسیار مصمم بود و نفرتش نسبت به آمریکا کاملاً ملموس است. نصر نقل میکند که رهبر ایران در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی گفتهاست: «آمریکا مثل سگ است.
اگر عقب بکشید، به سمت شما خیز بر میدارد، اما اگر به سمت او خیز بردارید، خودش را جمع میکند و عقبنشینی میکند.» از تصمیم جیمی کارتر برای پذیرش شاه در خاک آمریکا (اقدامی که زمینهساز تسخیر سفارت شد) تا سخنرانی سال ۲۰۲۲ جورج دبلیو بوش و قرار دادن ایران در محور شرارت تا خروج یکجانبه دونالد ترامپ از توافق هستهای ایران در سال ۲۰۱۸ و اعمال صدها تحریم جدید، رهبر معظم ایران میتواند شواهد متعددی برای باورش به این موضوع بیاورد که ایالات متحده آمریکا قصد دارد نظام حاکم بر ایران را عوض کند.
هزارتوی سلیمانی
در سالهای نخست قرن بیستویکم، دورنمای صلح و سرازیر شدن سرمایههای آمریکایی به اقتصاد ایران، برخی از سیاستمداران عملگراتر ایران را به خود جلب کرد. از جمله رفسنجانی که در دهه ۱۹۹۰ رئیسجمهور بود و گفته میشد که با حمایت بخشی از روحانیان حاکم قصد دارد «معامله بزرگ» با «شیطان بزرگ»، ایالات متحده آمریکا انجام دهد.
جانشین او خاتمی بود که یک میانهرو محسوب میشد و خیلی علنیتر خواستار بهبود روابط با واشنگتن بود. نصر از مصاحبههایی که با خاتمی انجام دادهاست به یاد میآورد وقتی خاتمی نامهای را به رهبر ایران نشان میدهد که در آن از جورج بوش میخواهد تا همه اختلافنظرهای باقیمانده میان ایران و آمریکا را حل و فصل کنند، رهبر ایران به او توصیه میکند که نامه را ارسال نکند.
نصر از این مصاحبه نقل میکند که رهبر ایران به خاتمی هشدار دادهاست: «آمریکا ناامیدت میکند و این نامه را مایه ضعف ارزیابی میکند.» خاتمی در هر صورت نامه را ارسال میکند، بوش جواب نمیدهد و رئیسجمهور مجبور میشود بپذیرد که رهبر معظم درست میگفت. از دیدگاه[آیتالله]خامنهای، چیزی که اهمیت دارد، درازمدت است. دنبال کردن ایدهآلها از رسیدن به آنها مهمتر است، شکستها همیشه موقتی هستند و ممکن است برای رسیدن به پیروزی یک نسل زمان لازم باشد. جنگ عراق به ایران آموخت که چگونه میتواند هر چقدر هم پرهزینهتر و بینتیحه باشد، از شرکتهای صوری و واسطهها برای دور زدن تحریمها استفاده کند.
جنگ در عین حال طعم شیرین اقتصاد خصوصی را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چشاند و زمینهای شد که امروز کمپانیهای وابسته به این نیرو در حوزههایی مانند زیرساخت و انرژی مسلط باشند. جنگ در عین حال نظام را، یا دستکم بخش هواداران متعهد و ایدئولوژیک نظام را نسبت به تابآوری و توانمندی بازگشت پس از شکست باورمند کرد.
از همه مهمتر جنگ توانست ایران را به یک کانون فناوری توانمند ایجاد کند که میتوانست بمبهای کنارجادهای پیچیده تولید کند که شبهنظامیان شیعه عراقی بعد از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ با استفاده از آنها صدها نیروی آمریکایی را کشتند. ایرانیها پهپادها و موشکهایی را ساختند که اکتبر سال گذشته به اسرائیل شلیک شد و البته سانتریفیوژهایی را ساختهاند که در بحبوحه مخالفتهای بینالمللی در حال تبدیل ایران به یک کشور دارای سلاح هستهای هستند. حمله صدام به ایران در عین حال باعث شد تا راهبرد دفاعی از جلوی ایران شکل بگیرد که رسماً از سال ۲۰۰۳ عملیاتی شد.
آنچه از دیدگاه رقبا و دشمنان ایران اقدامات تهاجمی دیدهمیشود که باعث ایجاد هرج و مرج از طریق فرقهگرایی و حیلههای کثیف میشود، از دیدگاه نظام ایران اقداماتی دفاعی است که باعث میشود تهدیدات قبل از اینکه به مرزهای ایران برسند، خنثی شوند. جمهوری اسلامی توانست با استفاده از قدرت متحدان شیعهاش در عراق به قیمت از دست رفتن قدرت سنیها (از جمله داعش) قدرت را در عراق مصادره کند، سیاست لبنان را تحت سیطره حزبالله درآورد، هزاران رزمنده خارجی وابسته به سپاه پاسداران را به سوریه فرستاد تا در کنار نظام بشار اسد با شورشیانی که میخواستند او را از کار برکنار کنند، مبارزه کنند.
در بخش بزرگی از دهه دوم قرن بیستویکم این عملیات تحت فرماندهی فردی صورت میگرفت که به نماد راهبرد دفاع از جلو تبدیل شد: ژنرال ایرانی قاسم سلیمانی. سلیمانی در اوایل بیستسالگی در جریان جنگ ایران و عراق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و عملیات خرابکارانه در خاک عراق انجام داد. او به سرعت در سلسله مراتب رشد کرد و فرمانده نیروی قدس سپاه شد که در واقع کلیه عملیات فرامرزی سپاه را بر عهده داشت. او در عین حال یک ایدئولوگ غیرمنعطف بود.
بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، او به ایالات متحده آمریکا اطلاعاتی داد که به سرنگونی دشمن مشترک ایران و آمریکا در افغانستان یعنی طالبان کمک کرد. اما سلیمانی اساساً هیچ توهمی در مورد «معامله بزرگ» نداشت. او روابط ایران و آمریکا را به روابط «گرگ و گوسفند» تشبیه میکرد. وقتی قرار شد که نظامیان ایران در سوریه مداخله کنند، او چندان تحت تاثیر کیفیت نیروهای سوریه قرار نگرفت. بر اساس گزارش نیویورکر در مورد سلیمانی که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، او به یکی از سیاستمداران عراقی گفتهبود: «ارتش سوریه به دردنخور است... فقط کافی است یک تیپ بسیجی به من بدهید تا کل کشور را تصرف کنم.»
در هر صورت دستاوردهای سلیمانی بسیار مهم بود. سال ۲۰۱۵ او شخصاً توانست هم ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و هم سیدحسن نصرالله رهبر حزبالله لبنان را قانع کند که در منازعه سوریه دخالت کنند و به این ترتیب اجازه داد که نظام بشار اسد برای نزدیک به یک دهه دوام بیاورد. همان سال او توانست با همکاری نیروهای عراقی و سپاه پاسداران شهر کلیدی تکریت را از اشغال داعش خارج کند.
او بیپروایی یک گلادیاتور، مکر یک جاسوس و حکمرانی یک فرمانده را با هم ترکیب کرد. یک مقام بلندپایه پیشین عراقی او را «یک استراتژیست زیرک و به شکل ترسناکی باهوش» توصیف میکند. در میان نقل قولهای متعدد روشنگری که نصر در کتاب آوردهاست، جایی مینویسد که سلیمانی یک بار به رهبر ایران گفت: «ما قرصی را در دهان اسد گذاشتیم، اما به محض اینکه رویمان را برگردانیم، او قرص را تف خواهد کرد.»
برای حفظ روحیه جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی موزههای «دفاع مقدس» را در سراسر کشور تاسیس کردهاست که از طریق آنها ارزشهای غیرت و ازخودگذشتگی را که بنمایه فیلمها، بازیهای کامپیوتری و موسیقی عامهپسند آن دوره بود، ترویج کند. نزدیک به ۶۰ درصد از جمعیت ایران که زیر ۳۰ سال سن دارند، هیچ خاطره زندهای از دوران نبرد ندارند.
بسیاری از آنها با تصویر انزوای اقتصادی و از بین رفتن چشمانداز آینده در داخل مواجه شدهاند و با این واقعیت که نظام حاکم میلیاردها دلار پول را هزینه «محور مقاومت» میکند، ناخرسند میشوند. محور مقاومت عبارتی است که به شبکه نیروهای نیابتی و شرکای ایران در منطقه اطلاق میشود. هر بار که در داخل ایران ناآرامی رخ میدهد، برای مثال همین اواخر پس از مرگ مهسا امینی، دختر جوان ایرانی در بازداشت پلیس در سال ۲۰۲۲، معترضان از مداخلات ایران در خارج از مرزها انتقاد میکنند.
گره هستهای
در پی خطاهای اخیر ایران و ضربات سنگینی که اسرائیل به جایگاه منطقهای ایران وارد کردهاست، وسوسهانگیز به نظر میرسد که بگوییم ترور سلیمانی در سال ۲۰۲۰ توسط یک پهپاد آمریکایی یک آسیب جدی بود که به ایران وارد شد. ترامپ فرمان این ترور را در ماههای آخر ریاستجمهوریاش صادر کرد. اگر سلیمانی زنده بود و میتوانست بر روند وقایع اثرگذاری کند، بعید بود که حزبالله لبنان بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ علیه اسرائیل اقدام نظامی کند؛ اقدامی که منجر به تصمیم اسرائیل برای تلافی شد و هزینه آن جان حسن نصرالله و تعداد زیادی از فرماندهان بلندپایه حزبالله و البته بسته شدن مسیر رسیدن تسلیحات و پول ایران به این گروه بود. اگر سلیمانی زنده بود، شاید ایران به این سادگی اجازه سقوط بشار اسد را در ماه دسامبر نمیداد.
یک فرمانده ارشد سپاه پاسداران میگوید: «سوریه کلید منطقه است، آنچه ما در سوریه از دست بدهیم، بیشتر از آن چیزی است که در عراق، لبنان و یمن از دست میدهیم.» نصر استدلال میکند که هیچ راه سرراستی برای ایران وجود ندارد که بتواند از ضرباتی که خوردهاست، راحت بازگردد. نصر مینویسد: «امروز حتی اگر ایران انتخاب کند که راهبرد دفاع از جلو را کنار بگذارد، باز هم اجرای این تصمیم ساده نیست.» پرونده هستهای باعث میشود که جایگاه ایران شکنندهتر هم بشود؛ بهخصوص که حالا باید با ترامپ در کاخ سفید مواجه شود.
برخلاف دوران جنگ ایران و عراق که کادر رهبری ایران جوان بود، امروز حاکمیت ایران روزبهروز سالخوردهتر میشود و جمعیت جوان بیش از پیش از رهبری روحانیان ناراضیتر میشود. اما اینها به معنای پایان کار نیست. در برابر همه شکنندگی و فرسودگی جمهوری اسلامی و آمادگی میلیونها معترض برای اعلام مخالفت با آن، همچنان مردم ایران به شدت نسبت به حفاظت از کشورشان علاقهمند هستند و حمله خارجی آنها را با هم متحدتر خواهد کرد.
عکس: Getty Images