دعوت به عقلانیت
هفدهمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران با موضوع «آینده نظام جهانی؛ سیاستها و الگوهای رفتار ایرانی» صبح دیروز در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست محمدجواد ظریف، علیاکبر صالحی، وزرای اسبق وزارت خارجه و علی لاریجانی، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی سخنرانی کردند. آنچه در پی میخوانید سخنرانیهای این چهرهها در این نشست است
ضرورت هوشمندی و واقعگرایی
علیاکبر صالحی: دچار انزوای استراتژیک هستیم اما تنها نیستیم
علیاکبر صالحی، وزیر اسبق خارجه ایران سخنانش را اینگونه آغاز کرد:«قدرت، حرف آخر را میزند. چرا خداوند قادر است؟ برای اینکه قدرت دارد و قدرتش هم نسبیتپذیر نیست. حضرت علی میفرماید «علم قدرت است»، هرکس که به علم دست یافت، چیره میشود و هرکس فاقد آن بود، بر او چیره میشوند. دنیا، دنیای قدرت است و فرمودند که با علوم دقیقه فرق میکند. با ذهن افراد کار دارد و با جهانبینی افراد سروکار دارد و باید اجازه بدهیم افراد جهانبینی خودشان را داشته باشند. برای همین از تضارب آرا سخن میگوییم و اگر جامعه فرهیخته افلاطونی وجود داشته باشد، بهترین نظر پذیرفته میشود اما اگر افلاطونی نباشد، رای آنکه قدرت داشته باشد، چیره میشود.
الان میبینیم بدون هیچ واهمه و خجالتی در مقابل دیدگان جهان در غزه نسلکشی اتفاق میافتد و همان آمریکایی که ما را به نقض حقوق بشر و به داشتن سلاح هستهای متهم میکرد، میبینید در غزه چطور برخورد میکند؛ اینها واقعیت است و باید بپذیریم. جمهوری اسلامی ایران با یک جهانبینی به وجود آمده و این جهانبینی ما با جهانبینی غرب فرق میکند. یک جدول دوگانهای را تنظیم کردهاند، نه اینکه در همه چیز اختلاف داشته باشیم و در برخی موارد اشتراک داریم و در برخی اختلاف داریم و همین اختلافات به چالش میانجامد. در غرب، بحث دموکراسی و حقوق بشر را داریم. جمهوری اسلامی یعنی مردم و بستر ارزشی را داریم که در چارچوب آن حرکت میکنیم. در غرب اصالت اصلی بر اصالت فرد است. در اسلام نه اینکه فرد اصالت نداشته باشد ولی اصالت اصلی بر جمع است. در غرب، سکولاریسم را بهعنوان حکمرانی میپذیرند و توصیه میکنند و در حکمرانی جمهوری اسلامی بستر دینی با مشارکت مردمی است. در غرب، بحث اقتصاد، بحث کاپیتالیسم است. یعنی قوانین دارند و دولتها نظارت میکنند و کار خودش را میکند. در جمهوری اسلامی پذیرش اقتصاد خصوصی داریم اما براساس رقابت سالم و مبتنی بر نظارت درونی. در غرب انترناسیونالیسم وجود دارد و ما هم به تعاملات بینالمللی اعتقاد داریم اما نفی سبیل را نمیتوانیم بپذیریم. در غرب تاکید بر علم و فناوری است و ما هم به آن اعتقاد داریم. در غرب نظم جهانی دلخواه را ترویج میکنند و ما چندجانبهگرایی بر مبنای عدل و عدالت در جهانبینی.
در مکتب اسلام جزمیت نیست هرچند متأسفانه مکتب اسلام را درست به نسل جدید معرفی نکردهایم. اینکه ما با مکتب اسلام چه کردهایم، بحث دیگری است. ما جهانبینی داریم و با جهانبینی دیگران و دنیای غرب تفاوت دارد. ما در عالم واقعیات باید بحث کنیم. براساس آرزوها و میلهای خودمان تفسیر نکنیم. افراط و تفریط گمراهی است. راه درست راه وسط و اعتدال است. کسی که بر مسند ریاست نشست باید بر رنج سیاست صبر کند.
بپذیریم که جهان دارد در هم تنیده میشود و جهان ۲۰۰ و ۳۰۰ سال قبل نیست. در همین ایران «مهاجرت مجازی» داریم. یعنی طرف همین جا زندگی میکند ولی برای خارج کار میکند. سیاست خارجی ما قطعاً برآمده از سیاست داخلی ما خواهد بود. آنطور که ما در داخل فکر میکنیم نتیجهاش در سیاست خارجی بروز پیدا میکند. دو ویژگی عمده جمهوری اسلامی یکی برخورداری از استقلال سیاسی است. به این معنا که جمهوری اسلامی بر مدار سیاسی هیچ قدرتی نیست و به قول خانم کریستین امانپور، مجری سیانان، ایران با انقلابش تصمیم گرفت دیگر غلام حلقهبهگوش هیچ قدرتی نباشد و این یک واقعیت است. حالا اینکه از این استقلال سیاسی درست استفاده میکنیم یا نمیکنیم، بحث دیگری است. جمهوری اسلامی ایران به اصول سیاسی خودش پایبند است و در ۴۵ سال این اصول را حفظ کرده است. سیاست اصولی بعدی ایران در ایجاد و حمایت از منظومه مقاومت همچنان پابرجاست و هزینه هم میدهد. ما مثل برخی کشورهای همسایه نیستیم که شب یک حرف میزنند و صبح حرف دیگری میزنند. میخواهم عرض کنم که آیا ما الان در جمهوری اسلامی یک کشور تنها و یک کشور منزوی هستیم؟ کشور تنها یعنی با هیچ کشوری ارتباطات تجاری و دیپلماتیک نداشته باشد. آیا ما این هستیم و آیا یک کشور منزوی هستیم؟ یعنی به شکل قابلتوجهی از جامعه بینالمللی جدا شدهایم و در تصمیمات نقش چندانی نداریم؟ معتقدم ما نه تنها هستیم و نه منزوی؛ با خیلی از کشورها رابطه سیاسی داریم و عضو خیلی از گروههای بینالمللی هستیم.
اما من جایی در خصوص تنهایی استراتژیک چیزی خواندم که به دلم نشست. گفته شد که ایران در طول تاریخش تنهایی استراتژیک داشته است. این تنهایی با انزوا متفاوت است. ما بهعنوان تلاقی سه قاره نمیتوانیم منزوی باشیم. ایران نمیتواند منزوی باشد. برعکس، جایگاه ژئواستراتژیک ایران موجب شده که در تاریخ زیر ضرب فشارهای ژئوپلیتیک باشد. البته ایران همواره در بزنگاههای تاریخی تنها بوده و این جالب است. مثلاً جنگ هشتساله زمانی آغاز شد که هیچکس همراه ما نبود. جنگ زمانی رخ داد که ما ارتش نداشتیم و خیلی از شهرها را مردم از نظر امنیتی اداره میکردند و هیچکس فریادرس ما نبود. حتی در زمان شاه در بحث اروندرود، ایران ضرب شستی به کشور مقابل نشان داد و آمریکا حمایت چندانی از ایران نکرد و تهران را در برابر محور بغداد- مسکو تنها گذاشت. زمان قاجار سعی کردیم متحد استراتژیک پیدا کنیم و گاهی با بریتانیا و شوروی نشستیم که نشد و حتی به آمریکا و آلمان رفتیم و باز هم موفقیت حاصل نشد. در دوران صفویه در برابر امپراطوری عثمانی تنها بودیم و عثمانی با ازبکها اتحاد کردند. حتی در زمان ساسانیها، بیزانس با ترکها همراهی داشتند. اینها تنهایی استراتژیک است.
البته هر اتحادی لزوماً اتحاد استراتژیک نیست. زمان شاه آمریکا بود و عدهای میگفتند شاه نوکر آمریکاست و یک عده میگفتند اتحاد باشکوه است. اما همان زمان هم دیدیم این اتحاد استراتژیک نبود. ما میخواستیم صنعت فولاد را وارد کشور کنیم، غربیها به ما ندادند و اتحاد جماهیر شوروی داد. لذا ما باید درک کنیم که دچار تنهایی استراتژیک هستیم. ما باید هوشمندانه و واقعگرایانه عمل کنیم. جهانبینی ما، ما را از واقعگرایی منع نکرده است. جهانبینی ما، ما را آرمانگرای آرزومند نکرده است و گفته بهدنبال واقعیت حرکت کن. از رابطه با روسیه ارزیابی درست داشته باشیم و احساسی عمل نکنیم. متأسفانه گاهی اوقات احساسات بر ما غلبه میکند. باید راه در میانه قدرتها ایستادن و کار کردن با آنها را بدانیم. آمریکا میخواهد هیمنه تکقطبی خودش را حفظ کند و بهخاطر همین باید اقتصاد و ارتش قوی داشته باشد. یکی از ابزارهای مهم مهار چین، ابزار انرژی است و یکی از منابع مهم انرژی در خاورمیانه است و تنها کشوری که شیر انرژیاش دست خودش است، ایران است. تنها عامل حفظ حکمرانی و نظام ما «مردم» هستند و نباید بگذاریم خدای ناکرده مردم از نظام جدا شوند.
جهان سیال
محمدجواد ظریف: گره هستهای با عقل باز میشود
محمدجواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه ایران در پنل نخست این نشست گفت: چند گزاره عرض میکنم و قبلاً هم در کنگره علوم سیاسی این گزارهها را مطرح کردهام. در جهان بعد از جنگ سرد اتفاقی که همه روی آن توافق داریم، این است که نظم متصلب جهانی از بین رفت و نظم جهانی جایگزین آن نشد. نظم متصلب دنیا فروپاشید؛ و با این فروپاشی اتفاقاتی افتاد که این اتفاقات خیلی فراتر از رفتن آن دو قطب بود که در یکی از آنها، جیمز روزنا به آن «جهان پسا بینالمللی» میگوید؛ یعنی post internationalism یا جهان شبکهای. نتیجه این بود که آن نظم متصلبی که باعث شده بود کشورها بدانند چه میکنند و همه کشورها کنشگران اصلی جهان باشند فروپاشید و نهتنها کشورها توان کنشگری متفاوتی از کنشگری نظم دوقطبی پیدا کردند بلکه کنشگران جدیدی وارد شدند. این همانی است که روزنا به آن «نظم پسا وستفالیایی» یا «جهان پسا بینالمللی» میگوید. حتی در خصوص پایان دولت صحبت میکردند که بعدها در قرن جدید دوباره مباحث امنیتی مطرح شد و گفتند تئوریهای پایان دولت غلط بوده یا پیشداوریهای زودهنگامی بود.
این واقعیت را نمیتوان فراموش کرد که با پایان نظم دوقطبی، جهان سیال شد. نهتنها کشورها و کنشگران اصلی کماکان هستند و توانستند خارج از آن نظام متصلب عمل کنند بلکه کنشگران جدیدی هم وارد شدند. این کنشگران ابتدا کنشگران غیرحکومتی مثل سازمانهای تروریستی بودند که فراتر از مرزها عمل میکردند و در مرتبه بعدی این کنشگران تبدیل به کنشگران هوش مصنوعی شدند. همانطور که آقای برمر در مقاله آخری که در فارن افرز نوشته، راجع به اینکه لایه سوم از کنشگری در سطح بینالمللی که در حال شکل گرفتن است، کنشگران صاحبان هوش مصنوعی هستند. دولتها در این زمینه نگرانیهایی هم باید داشته باشند که صاحبان هوش مصنوعی با تولید سلاحهای کوچک هوشمند بتوانند در حوزه امنیت جمعی و نهتنها حوزه جنگ که خشونت سازمان یافته بلکه در حوزه جنگهای غیرمتعارف حضور پیدا کنند. این یک واقعیت جدید است که البته دولتها همچنان با آن نگاه انحصارطلبانه در روابط بینالملل تلاش دارند اینها را به سمت خود جذب کنند اما هنوز نتوانستهاند. هنوز این کنشگران در سیطره هیچ دولتی نیستند و خودشان یک لایه جدیدی از قدرت در نظام بینالمللی ایجاد کردهاند. شاید درستتر این باشد که [بگوییم] نظام جهانی یک لایه جدید را ایجاد کرده که قابل توجه است. لذا سیال بودن باعث افزایش کنشگران شده است.
گزاره دوم این است که مراکز قدرت هم تکثر پیدا کردهاند و خیلی جابهجا شدهاند. یعنی دیگر غرب مرکز قدرت و تصمیمگیری نیست. هرچند این به معنای پایانِ غرب نیست بلکه به معنای این است که نه همه اتفاقهای مهم جهان در غرب میافتد و نه اینکه دیگر غرب میتواند برای همه اتفاقهای مهم جهان تصمیمگیری کند. اجلاس سال ۲۰۱۶ کنفرانس امنیتی مونیخ سه عنوان دارد که دوستان باید به آن توجه کنند تا درکی از تفکر اروپایی پیدا کنیم؛ این سه عنوان شامل پساغرب، پسانظم و پساحقیقت است. به این معنا که پساغرب را مساوی با پسانظم میداند چراکه غرب از دید اروپاییها، مرکز جهان است. برای همین است که میتواند تصمیم بگیرد پاسخ جنایتهای اروپا در برابر یهودیان را فلسطینیها باید پرداخت کنند. برای همین است که خودش را در صندلی قضاوت دیگران میبیند. ولی وقتی شما به اروپا انتقاد میکنید میگوید من را به دادگاه آوردهای؟! این تفکر، هم نظم و هم حقیقت را در اروپا میبیند. من نمیخواهم خیلی بحث را انتقادی پیش ببرم و میخواهم بر این تمرکز کنم که پساغربی شدن در سال ۲۰۱۹ نامش را بیغربی میگذارد و این یک واقعیت است. گرچه حمله روسیه به اوکراین تلهای بود که آمریکا برای روسیه انداخت و در مصاحبه آقای پوتین با تاکر کارلسون هم اگر نگاه کنید خودش هم میگوید که سال ۲۰۰۸ ما حاضر بودیم برای مقابله با ایران با آمریکا متحد شویم. این دیگر سخن صریح آقای پوتین است که گفت همه کاری کردیم که با غرب همکاری کنیم اما آنها همکاری نکردند. حاضر بودیم بر سر اوکراین مذاکره کنیم اما آنها مذاکره نکردند و لذا تحولاتی ایجاد شده که تحولات مهمی است و باید نگاه کنیم که روسیه آن نگاه پساناتو و پساغربی را دچار خدشه کرده است. گرچه دنیا به سمت تکقطبی نخواهد رفت چون شرایط جهانی، شرایط تکقطبی نیست و این گزاره دوم است. مرکز جهان تغییر کرده است. مرکز قدرت تغییر کرده و به سمت دیگری رفته است و براساس پیشبینی بانک جهانی و براساس آمار این بانک در سال ۲۰۰۴ از ۱۰ قدرت برتر اقتصادی جهان، ۸ قدرت غربی بودند و در سال ۲۰۲۴ از ۵ قدرت برتر جهانی اقتصاد، ۴ قدرت آسیایی بودند. یعنی حرکت از سمت آتلانتیک به سمت پاسیفیک یک واقعیت روابط بینالملل است. اما باز این هم به معنای پایان آمریکا نیست. آمریکا با دارا بودن منابع متعدد قدرت تا آینده قابل توجه، قدرت جهانی خواهد بود.
با توجه به سیالیت و با توجه به تعدد مراکز قدرت و با توجه به تنوع مؤلفههای قدرت، دیگر نمیتوان قدرت را به قدرت نرم و قدرت سخت تقسیم کرد. چراکه قدرت نرم و قدرت سخت یک مفهوم رئالیستی است که اصالت را به قدرت سخت میدهد و قدرت نرم یک جنبه حاشیهای و روبنایی دارد؛ درصورتیکه با نگاه سازهانگارانه قدرت معنایی و قدرت مادی یا قدرت انگیزشی ابعاد مختلف قدرت هستند که مهم هستند. ما نباید در جمهوری اسلامی بهخاطر گرایشهایی که فکر میکنیم اشتباه است، اهمیت قدرت معنایی و انگیزشی جمهوری اسلامی ایران را از دست بدهیم.
حمایت از مقاومت یک قدرت برای جمهوری اسلامی ایران است. این را نباید فراموش کنیم. البته نباید این را اشتباه بگیریم که قدرت ما در کجاست. مقاومت چه زمانی شکل گرفت؟ مقاومت از سال ۱۹۸۲ در لبنان و در فلسطین با حزبالله و جهاد اسلامی و بعد حماس شکل گرفت و همه اینها زمانی شکل گرفت که نفوذ جمهوری اسلامی از طریق ایده انقلاب بود. مقاومت آن زمان شکل گرفت. ایده ما مهم است. انگیزه مهم است و ایران در آن مزیت نسبی دارد.
ما در نوع استفاده از مزیت نسبی اشتباه کردیم. دوستان روشنفکر ما، مزیت نسبی جمهوری اسلامی را فراموش نکنند. در دوران جدید، قدرت معنایی و قدرت انگیزشی و قدرت مادی در کنار هم بالا میآیند و آنهایی که تشخیص میدهند مزیت نسبی آنها در کجاست، موفق هستند. این به معنای فراموش کردن قدرت مادی نیست. هیچ کشوری قدرت مادی را فراموش نمیکند و قدرت مادیِ خود را افزایش میدهد اما چینیها بالون خود را به آسمان ایالات متحده میفرستند و جاسوسی میکنند اما وارد تنش با آمریکا نمیشوند و وقتی آمریکا بالون را میگیرد، میگویند اشتباه شده و راهش را گم کرده است. این به معنای آن است که چین حوزه رقابت خودش را تعیین کرده است.
برای جمهوری اسلامی ایران هم مهم است که بداند چین در چه حوزهای میخواهد با آمریکا رقابت کند و توقع نداشته باشد در حوزههایی که ما انتظار داریم، چین از ما حمایت کند. از روسیه نباید توقعاتی داشته باشیم که بعد نسبت به آن دلسرد شویم. اگر آمریکا، روسیه را در دام امنیتیسازی خودش در اوکراین نمیانداخت، روسیه قصد دعوای ژئواستراتژیک با آمریکا نداشت و این چیزی است که پوتین آن را با قسم و آیه مطرح میکند. بنابراین منابع قدرت هم متکثر شده است. نکته آخری که میخواهم عرض کنم این است که اشاراتی میکنیم که کشورها وابسته به این طرف هستند و با آن طرف هم کار میکنند. یک سوال برای ما پیش میآید که چرا عربستان با چین و روسیه کار میکند؟
دوران اتحادهای دائمی به تدریج به سر آمده است و اگر اتفاق حمله روسیه به اوکراین نبود، ناتو با سوال هویتی مواجه بود. این حرف را ما در سال ۱۳۸۸ نوشتیم و در سال ۱۳۹۵ در کتاب «جهان پساغربی» منتشر کردیم و در سال ۱۴۰۰ آقای کیسینجر در سالهای پایانی زندگیاش همین حرفها را زده است. دوران اتحادهای دائمی به سر آمده و دوران ائتلافهای موقتی و موضعی شکل گرفته است. شما از قطب میتوانید توقعات و تصورات متفاوتی داشته باشید؛ یکی از تعریفهای قطب این است که اگر کشوری بیش از ۵۰ درصد قدرت جهان را داشته باشد، نظام تکقطبی است و اگر دو کشور داشته باشند، نظام دوقطبی میشود و اگر بیش از دو کشور باشند، نظام چندقطبی میشود. بنده معتقدم همراه با تعریف قدرت، یک تعریف وفاداری هم در عنصر قطبیدگی وجود دارد و این صرفاً قدرت نیست و وفاداری به قطب هم باید همراه آن باشد و لذا این وفاداریهای متضاد برای ما سوال ایجاد میکند. چراکه ما کماکان جهان را قطبی میبینیم و میگوییم چطور نزدیکترین متحد ما با چین و روسیه رابطه دارد و چطور چین و روسیه با نزدیکترین متحد آمریکا بهتر از ما برخورد میکنند؟
ما که رفیق چین و روسیه هستیم، چرا این دو کشور چنین بیانیههایی را در مورد سرزمین ما صادر میکنند؟ اگر دنیا قطبی بود، تعریف این اقدامات دشوار بود. البته رئالیستها بلد هستند که رئالیسم را چنان پهن کنند که همه چیز داخلش جا بگیرد. اما نمیتوان با نگرش قطبیدگی و وفاداری عنوان کرد که چرا با ما اینگونه رفتار میکنند. قطبیدگی به معنای وفاداری، موضوعیت خود را از دست داده است. علت اینکه گفتم جهان پساقطبی، به همین دلیل است؛ تصور قطبیدگی در جهان برای ما اشکال برداشتی و اشکال شناختی ایجاد میکند. بنده هم معتقدم شناخت ما در شکلگیری آینده مهم است و یک بحثی تحت عنوان پیشگوییهای خودکامبخش وجود دارد. حکام و زمامداران آنچه را که پیشبینی میکنند فقط یک امر تحلیلی و تخیلی نیست و یک امر واقع است و پیشبینیها به آن واقعیتها میانجامد.
ما اگر جهان را قطبی ببینیم، بهگونهای رفتار میکنیم و توقعاتی برای ما ایجاد میکند که هیچگاه به نتیجه نخواهیم رسید؛ کمااینکه توقع داشتیم روسیه و چین قطعنامههای شورای امنیت در حوزه هستهای را وتو کنند و نکردند. توقع داشتیم روسیه و چین با عربستان و امارات رفتار دیگری داشته باشند اما نداشتند. این بهخاطر تصور غلط از دنیای قطبیده است. اینکه جهان به سمت نظم پساقطبی میرود یا اینکه رفته و یا جهان به سمت شبکهایشدن میرود، بالاخره نگرشی است که ارزش فکر کردن را دارد. من نمیگویم این نگرش، نگرشی است که همه بپذیرند اما این را هم میتوانیم فکر کنیم که جهان این امکان را دارد. یکی از من پرسید گره هستهای با دست باز میشود یا با دندان؟ جواب دادم با عقل باز میشود. عقل اساس کار است و تفکر براساس قرآن با شنیدن شروع میشود. در مذاکره هم مهمترین کار شنیدن است.
مواجهه با دنیای آینده بر مدار منافع ملی
علی لاریجانی: برخی فکر میکنند انقلابی بودن نیازی به توجیه عقلانی افعال سیاسی ندارد
علی لاریجانی، رئیس اسبق مجلس و مشاور رهبر انقلاب سخنران دیگر این نشست بود. او در سخنانش گفت:«تکثر آرا در عرصه سیاست زیاد و خوب است. ارسطو نقدی بر تفکر افلاطونی دارد. او میگوید، آنقدر که شما در ایجاد وحدت اصرار دارید دو اشکال ایجاد میکند و ارزش را به ضد خود تبدیل میکند و مدینه را تبدیل به دهکده میکند و اگر کثرت آرا را از مدینه بگیرید، آن را تبدیل به دهکده میکنید. تکثر آرا باعث پیشرفت است. علم سیاست در ذات خودش سختی زیادی دارد. کانت میگوید که سختترین دانشها در حوزه سیاست است. چون در علوم دقیقه با موجودات بیجان طرف هستیم، اما اینجا با انسانها و ارادههایشان طرف هستیم. من در بحثم در خصوص مواجهه کشور به تحولات جهان میپردازم. البته آنقدر در کشور مشکل داریم که هر نظریهای را مطرح کنیم؛ اول باید حل مشکلات را مدنظر قرار دهیم. نکته اول این است که در بسیاری از مقالات، تاکید شده که جایگاه غرب و آمریکا در حال افول است و غرب از نقش تعیینکنندگی فاصله گرفته است. اما همچنان نقش تخریبکنندگی دارد. نظرات درباره اینکه چرا افول صورت گرفته مختلف است و شاید این تکثر به ویژگی ذاتی مدرنیته برگردد و برخی علل هم مربوط به نتایج تجربی است که سیاستمداران با آن مواجه شدهاند.
جنگ اوکراین صحنه را به مقابله غرب و شرق کشاند و حتی اگر تمام شود کشمکش بین روسیه و غرب پایان نمییابد. اقمار آمریکا به این نتیجه رسیدهاند با اتکا به یک قدرت نمیتوانند مشکلاتشان را حل کنند. از این رو دیگر اتکا به یک قدرت را نمیبینیم. جنس مقابله در دنیای پیش رو از لحاظ هژمونی و رقابت اقتصادی تغییر کرده است. قطبها نقش بازیگران هوشمندی را دارند که هدفشان برتری اقتصادی است. ضمن اینکه توان دفاعیشان را تقویت میکنند اما از تقابل نظامی پرهیز میکنند؛ مثل ماجرای اوکراین. رقابتها به سمت تکنولوژی و قدرت اقتصادی در حال حرکت است.
مقولاتی از جمله ناسیوناسیم و پوپولیسم در دنیا نمود و بروز دارد و این مسئله را در رفتار ترامپ و رئیسجمهور آرژانتین میبینیم. در رابطه با مقوله انرژی، انرژیهای فسیلی همچنان مورد توجه است و نگاه شرق و غرب به خاورمیانه در این رابطه با نگاهها و رویکردهای جدید برای تسلط بر این منابع ادامه دارد.
مواجهه ما باید در دنیای آینده بر مدار منافع ملی باشد و نتیجه همه مراودات دیپلماتیک تسهیلکننده توسعه ملی ایران باشد و شئون دیگر در اولویتهای بعدی قرار گیرد. حفظ و سامانبخشی مزیتهای منطقهای را باید مورد توجه قرار داد. توجه به جریان «مقاومت» مزیت سرنوشتساز برای ما دارد و جنبه سیاسی آن همراه با جنبه امنیتی باید گسترش یاید.
امام صادق میفرمایند پاداش خداوند به آدمیان به اندازه استفاده آنها از عقلشان است. اما اگر عقل اینقدر جایگاه دارد چرا امروز در غربت است. یک عده عقل حسابگر را دنبال میکنند که عقل اصیل نیست و برخی قرائت منفی از عقل دارند که یک قسم آنها تروریستها در دنیا هستند و یک عده هم فکر میکنند منفعتشان در بیتوجهی به عقل است. در جامعه ما برخی فکر میکنند انقلابی بودن صفت خودبسنده است و نیازی به توجیه عقلانی افعال سیاسی ندارد. حال آنکه انقلاب اسلامی که پدیده تحولآفرین در عصر ما بوده، خروشی علیه بیگانگی حکام دیکتاتور از عقلانیت بود و امام خمینی و طبقه اول حواریون ایشان همگی فیلسوف و عقلگرا بودند. عبور از عقلانیت برای انقلاب اسلامی خطرناک است. با این نگرش حرکت مترقی انقلاب دچار عقبافتادگی و تحجر میشود. شهید مطهری میگویند خطر تحجر از کفر و نفاق بیشتر است چون متحجران پیروان را فراری میدهند. بنابراین حکومتها هم به اندازه بهرهای که از عقلانیت دارند، از پایداری برخوردارند. ابنسینا دو اصل را عامل پایداری حکومت میداند؛ اول داشتن عقل اصیل و دیگری سیاستورزی حکومتگران. عقل اصیل توسل به علوم و دانش بشری است و بسیاری از کشورهایی که وضع دشواری داشتند با بهکارگیری روشهای علمی به یکی از کشورهای نوظهور تبدیل شدند. برخی تصور میکنند علوم جایگاه غربی دارند و غیردینی هستند، اما بنا بر نظر شهید مطهری اساساً این تقسیمبندی درستی نیست. جامعیت اسلامی اقتضا میکند هر علم مفیدی را به کار بگیریم و یکی از علل پیشرفت تمدن اسلامی در تمسک به علوم دیگران است. آنها در اخذ علوم تعصب نکردند. حکومت باید کسب دانش را به صورت جهاد مقدس تعریف کند. حتی جدای از اینکه از تجربیات دیگران باید استفاده کنیم در کسب علوم باید از نقد مخالفان هم استفاده کنیم.