| کد مطلب: ۴۲۳۲

بمب‌‏های کارسازی شده در جیب‏‌هایمان

روزنامه‌نگاری این‌روزها حتی راه رفتن وسط میدان مین هم نیست؛ میدان مین به‌هرحال از قاعده و قراری روشن برای شناسایی، کشف و خنثی‌سازی خطر برخوردار است.

روزنامه‌نگاری این‌روزها حتی راه رفتن وسط میدان مین هم نیست؛ میدان مین به‌هرحال از قاعده و قراری روشن برای شناسایی، کشف و خنثی‌سازی خطر برخوردار است. آنجا به‌هرحال الگوی مین‌گذاری کشف و یا نقشه آن بعد از محقق شدن هدف مین‌گذاری تحویل می‌شود. اساساً میدان مین هدفی مقطعی دارد؛ ایجاد مانع در تحرک یا کند کردن حرکت نیروهای دشمن. اما کاری که این روزها با روزنامه‌نگاری می‌شود اقدام برای زمین‌گیر کردن است. برای همین مین‌گذاری به‌کار نمی‌آید، چون این میادین مستلزم حضور و اشتباه نیروهای پیاده هستند، روزنامه‌نگارها که قصد تسخیر جایی و تصغیر موضوعی را ندارند. او فقط روزنامه‌نگار است. برنامه‌ای که در حال اجراست مثل کارسازی بمب ساعتی در جیب هر روزنامه‌نگاری است. بمبی که هر آینه ممکن است منفجر شود و این فقط یک تهدید یا به‌منظور تحدید نیست. بمب واقعاً منفجر می‌شود. دیروز بمبِ الناز منفجر شد. شب قبل‌اش او مثل همه ما کارش را انجام داد و غصه‌ها و دل‌نگرانی‌های چندماهه درباره خواهرش را برداشت و از روزنامه خارج شد و امروز نیست. زندان است.
چرا؟ نمی‌دانیم.
چه‌کار کرده است؟ نمی‌دانیم.
کِی آزاد می‌شود؟ نمی‌دانیم.
برای منفجر نشدن بمب‌اش چه‌کار باید می‌کرد؟ نمی‌دانیم.
فردا نوبت کدام‌مان است؟ نمی‌دانیم.
آیا این مطلب منتشر می‌شود؟ نمی‌دانم.
روزنامه‌نگاری امروز هیچ قاعده و قانون مشخصی ندارد. مثل راه رفتن توی تقاطع پر‌رفت‌و‌آمدی است که ماشین‌ها به‌قصد تصادف دنبالت می‌کنند، زمین زیر پایت شُل است و به آسمان هم امیدی نیست. اطرافت را هم مه غلیظی پوشانده است. طبیعتاً در این وضعیت به قول خنثی‌کننده‌های مین نیاز به اولین اشتباه نیست تا آخرین اشتباهت را جلوی چشم ببینی؛ هر آن ممکن است بمب‌ات منفجر شود. دیروز نوبت الناز بود. الناز محمدی، خواهر الهه محمدی که چندماه قبل بمب‌اش منفجر شد؛ روزنامه‌نگار ایرانی، دبیر اجتماعی روزنامه هم‌میهن. کسی که ما نمی‌دانیم چرا بمب‌اش منفجر شد تا از تجربه‌اش استفاده کنیم و مراقب بمب‌های تو جیب باشیم. روزنامه‌نگاری این روزهای ایران حتی راه رفتن در میدان مین هم نیست، که کاش در این حد بود.

دیدگاه

ویژه جامعه
آخرین اخبار