گرد همایی استادان و پژوهشگران علوم اجتماعی در زادروز غلامحسین صدیقی
جامعهشناختن به جای نقزدن
بزرگان علوم اجتماعی صندلیهای سالن اصلی اندیشکده علوم انسانی را پر کرده بودند و درباره نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه، دولت و نهادهای مدنی سخن گفتند.
بزرگان علوم اجتماعی صندلیهای سالن اصلی اندیشکده علوم انسانی را پر کرده بودند و درباره نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه، دولت و نهادهای مدنی سخن گفتند. خودشان را نقد کردند، از ارتباط سختشان با جامعه و دولت گفتند و از مافیای جذب اساتید در دانشگاهها، چالشهای پیشروی اصحاب علوم اجتماعی و بیمهری دولت گذشته برای رسمیشدن اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی خبر دادند.
در این نشست از سالها فعالیت غلامحسین صدیقی، بنیانگذار موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی تقدیر شد. صدیقی، استاد دانشگاه تهران و عضو هیئتامنای بنیاد فرهنگ ایران بود و تصویرش روی پوستر نقش بسته بود. انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، عصر روز گذشته در زادروز صدیقی که روز علوم اجتماعی نام گرفته، این گردهمایی را برگزار کرد و در دو پنل، به نسبت علوم اجتماعی با بخشهای مختلف پرداخت.
در چهار ساعت برگزاری این نشست، تنها یکبار آن هم از سوی یکی از پژوهشگران علوم اجتماعی به تصویب قانون عفاف و حجاب پرداخته شد؛ زمانیکه مهدی سلیمانیه از دولت خواست جلوی آن را بگیرد درخواست او با تشویق حاضران این گردهمایی همراه شد. در ادامه اما بحث بر سر این بود که علوم اجتماعی بازار و سفارش اجتماعیاش را از دست داده، اساتید در چرخه مافیای جذب در دانشگاه، کنار گذاشته میشوند و بیرون از دانشگاه حلقههای علوم اجتماعی تشکیل میدهند.
ارتباط دولت با علوم اجتماعی رابطهای ضعیف و بینتیجه است، توافقی بر سر مفاهیم و مباحث وجود ندارد و علوم اجتماعی نقشی در تصمیمگیریها ندارد. اساتیدی مانند حسین صدیقی، سعید معیدفر، مقصود فراستخواه، حسین سراجزاده، ژاله شادیطلب، محمد فاضل، مهدی سلیمانیه، بیدا میرحسینی، نهال نفیسی، هادی خانیکی و... جزو دعوتشدهها و سخنرانهای این گردهمایی بودند.
دولت سیزدهم، اجازه نداد اتحادیه رسمی شود
حسین سراجزاده، رئیس اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی کشور، بهعنوان اولین سخنران پشت تریبون رفت و درباره اتحادیه صحبت کرد. براساس اعلام سراجزاده با اینکه انتخابات این اتحادیه متشکل از 16 انجمن علمی، در آذرماه سال 1400 با حضور نماینده وزارت علوم برگزار شد، اما بهدلیل رویکار بودن دولت سیزدهم تا همین حالا نتوانسته عنوان رسمی به خود بگیرد، گفت: «اواخر دهه 90 تصمیم گرفته شد تا انجمنها برای همافزایی و تاثیرگذاری بیشتر نقش اجتماعی و علمی خود، بهصورت یک اتحادیه سازماندهی شوند.
براساس روالی که وجود دارد، کمیسیونهای انجمنهای علمی وزارت علوم مسئول رسمیتدهی به انجمنها و اتحادیههای علمی است، بنابراین یک هیئت موسس متشکل از 10 نفر از نمایندگان این اتحادیه، به راه افتاد و بعد از اینکه وزارت علوم مجوز تشکیل این اتحادیه را داد، فراخوانی برای برگزاری انتخابات انجام شد و درنهایت آذرماه 1400 انتخابات اتحادیه با 18 عضو برگزار شد و هیئتمدیره آن شکل گرفت.
اما از آن تاریخ بهدلیل اینکه دولت سیزدهم روی کار بود، با رویکرد محدود، غیرکارشناسانه و ناآشنا با اقتضائات علمی کشور، محدودیتهایی صورت گرفت؛ رویکردی که به ظرفیتهای علمی جامعه و نظام حکمرانی آسیب میزد، به همین دلیل تا امروز مراحل رسمیتیابی اتحادیه که انتخاباتش هم بهصورت قانونی برگزار شده، طی نشده است. با این حال اعضای هیئتمدیره، تلاش کردهاند تا فعالیتهای این اتحادیه متوقف نشود و مراسمی را هم برگزار کردهاند. ازجمله همایش سالانه اتحادیه علوم اجتماعی که بهمنماه سال گذشته با مشارکت 9 عضو، 11 نشست و 43 سخنرانی، برپا شد.»
سراجزاده درباره مراسم روز علوم اجتماعی هم گفت که برنامههایی مانند روز علوم اجتماعی علاوه بر کارکردها و گفتوگوهای علمی و تضارب آراء، نوعی مناسک است که به هویت جمعی اهل علوم اجتماعی و جامعهشناسان و انجمنهای جامعهشناسی کمک میکند. این مراسم یک سرمایه فرهنگی و نمادین است. این برنامه که از طریق حوزه عمومی و جامعه مدنی کشور، دنبال شده، درنهایت بتواند بهعنوان روز ملی علوم اجتماعی ایران ثبت شود.»
به گفته رئیس اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی کشور، در اواخر دوره ریاستجمهوری روحانی کوششهایی از سوی چند انجمن انجام شد، آنها نامهای هم نوشتند اما کاری انجام نشد و امیدواریم با پیگیری اعضای انجمن جامعهشناسی ایران، این اتفاق بیفتد و روز ملی علوم اجتماعی ثبت شود.
به گفته او، امسال برای روز علوم اجتماعی از 16 انجمن عضو، 8 انجمن دعوت اتحادیه را پذیرفتند و نشستهای متعددی برگزار کردند؛ مثل انجمن ایرانی مطالعات صلح، انجمن ترویج علم ایران، انجمن انسانشناسی ایران، انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات، انجمن جمعیتشناسی ایران، انجمن مددکاری اجتماعی ایران.
ارتباط دشوار با دولت
ژاله شادیطلب، جامعهشناس، بهعنوان اولین سخنران پنل این مراسم با عنوان نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه، دولت و نهادهای مدنی، در ابتدا در زمینه سه پیشفرض توضیح داد و گفت که تمرکزش به رابطه علوم اجتماعی و دولت است: «اولین پیشفرض این است که ما با یک دولت مقتدر که بهعنوان یک برادر بزرگتر است صحبت نمیکنیم، درباره دولتی صحبت میکنیم که به ارتباط با اندیشمندان علوم اجتماعی و کنشگران مدنی باور دارد.
دومین پیشفرض این است که دولت پذیرفته که کاربرد دانش اجتماعی برای کمک به بهبود شرایط جامعه ضروری است و سومی این است که ما بهعنوان اندیشمندان علوم اجتماعی معتقدیم که علاوه بر تحلیل سیاستها و اتفاقاتی که در گذشته رخ داده، ما میتوانیم به تصمیمسازیها و تصمیمگیریها کمک کنیم. بنابراین وظیفه و رسالت بیشتری برای خود قائل هستیم.»
او در ادامه با تاکید بر این پیشفرضها توضیح داد: «رابطه دولت و علوم اجتماعی براساس آنچه میبینیم و میشنویم، قرار است رابطه دوستانهای باشد. دولت اعتقاد دارد که به مبانی علمی و کار کارشناسی نیاز دارد و ما هم علاقهمند به کمک هستیم. در نگاه اول، این رویکرد امیدوارکننده است، اما واقعیت این است که در عین حال که دولتها میخواهند در زمینه بهبود جامعه سیاستگذاریهای موثری داشته باشند و جامعهشناسان هم به جامعه کمک کنند، چنین رابطهای دیده نمیشود. یافتههای اندیشمندان علوم اجتماعی توسط دولتها بهکار گرفته نمیشود.
از آن طرف هم ما بهعنوان اندیشمندان علوم اجتماعی نتوانستهایم چندان به دولتها کمک کنیم. اغلب پژوهشهایی که انجام میدهیم به پیشنهادهای کلی ختم میشود و کمتر پیشنهادهای دقیق که توانایی تبدیل شدن به سیاست را داشته باشند، ارائه میدهیم.» براساس اعلام این جامعهشناس، اگر تعدادی از پژوهشهای کاربردی جامعهشناسان به سیاستهای مشخصی هم ختم شود، از سوی دولت به کار گرفته نمیشود.
اصلاً ارتباطی وجود ندارد یا اساساً ارتباط بین این دو گروه ضعیف است. اما به این معنی هم نیست که اگر ارتباطی وجود داشته، مشکل حل میشود. در کشور ما طی چند دهه اخیر دریافتهایم که واقعاً اینطور نیست و مسائل بسیار اساسیتر و فراتر از بودن یا نبودن این رابطه یا ضعیف و قوی بودن آن است. او در ادامه به موضوع انکار توجه کرد: «ما جامعهشناسان بر اهمیت دانش و اطلاعات در تصمیمگیریها تاکید زیادی داریم، حتی گاهی پیشبرآورد میکنیم که دانش اجتماعی تاثیری در دانش اجتماعی دارد اما یک متغیر بسیار کلیدی را نادیده میگیریم و آن هم چشم پوشیدن از طرف دولت است.
اهمیت دانش در تصمیمگیریها به اندازه اهمیت ندانستن و بیاطلاعبودن است. در رابطه دوجانبه بین دولت و اندیشمندان علوم اجتماعی یک طرف تصمیمگیرنده اصلی است که بیاطلاع است و دچار ندانستن. همان نادانی منجر میشود تا اندیشمندان با دولتمردان یا دولتزنان، به تعریف واحدی از مسئله نرسند. بنابراین سر اساسیترین موضوع برای تحکیم این دو رابطه، توافق ندارند.
تا این توافق نباشد، یافتههای پژوهشی کمکی نخواهند کرد.» براساس اعلام شادیطلب، دومین موضعی که بر این رابطه دوجانبه تاثیر میگذارد، پدیدههای اجتماعی در واقعیت است که قابل حکمرانی کردن نیستند؛ پدیدههای اجتماعی را بهراحتی و آنطور که دولتمردان و دولتزنان انتظار دارند، نمیتوان کنترل کرد. ما اندیشمندان به این محدودیتها واقف هستیم به همین دلیل به سوالهایی که از ما پرسیده میشود با اما و اگر پاسخ میدهیم و این آن چیزی نیست که دولتها انتظار دارند.
آنها میخواهند جواب قاطع بگیرند. سومین نکتهای که از سوی این جامعهشناس مطرح شد، تفاوت فرهنگی میان دولت و اندیشمندان علوم اجتماعی است: «این تفاوت فرهنگی سبب میشود نه بر سر مسئلهای توافق کنیم، نه ارتباط برقرار کنیم. بنابراین رابطه اندیشمندان علوم اجتماعی با دولت فقط در گفتار نیست، در عمل هم بسیار دشوار است.»
وجود مافیای جذب اساتید
بیدا میرحسینی، جامعهشناس بهعنوان دومین سخنران این پنل، صحبتهایش را با طرح این پرسش شروع کرد که علوم اجتماعی متأخر در ایران از کدام سازهها برساخت شده است؟ «متأخر منظورم از سالهای 57 بهبعد است. زمانیکه علوم اجتماعی زیرتیغ شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهادهای موازی رفت و ما از همان سالها دچار بحرانها و ابربحرانهایی شدیم.
یکی از آنها این بود که ما گمان تبدیلشدن به مدینه فاضله داشتیم، اینکه قطب جهان اسلام خواهیم شد. درحالیکه آن زمان ما با التهابهای بعد از انقلاب مواجه بودیم، جنگ و محاصره اقتصادی داشتیم و با مسائل زنان روبهرو بودیم. از این جهت که قرار نبود این اتفاقاتی که اکنون شاهدش هستیم برای زنان رخ دهد، مثل پوشش اجباری و بسیاری از مسائل دیگر که بهدلیل آن بحرانها با آنها در ارتباط بودیم.»
به گفته او، علوم اجتماعی در سالهای مختلف دستکاری شده است؛ آخرین دستکاری هم در دیماه 1400 اتفاق افتاد و درنهایت در سالهای 1401 و 1402 به دانشکدههای جامعهشناسی ابلاغ شد. براساس این دستکاری، خیلی از درسهای جامعهشناسی حذف شد و نام برخی از آنها تغییر کرد. میرحسینی در ادامه با اعلام اینکه سیستم دانشگاه اکنون از خلاقیت فلج است، به ماجرای جذب اساتید دانشگاه اشاره کرد: «ما مافیای جذب استاد دانشگاه داریم، اساتیدی که دگراندیش هستند، یا زنانی که از نظر پوشش و اندیشهای که دارند، خیلی موافق با شرایط فعلی نیستند، معمولاً جذب دانشگاه نمیشوند و با آنها برخوردهای غیرعلمی میشود.
اساتیدی که آینده علمیشان مثله شده است و این اتفاق در بیشتر شهرها و استانهای کشور رخ داده. دانشگاههایی که محمل علوم اجتماعی هستند و باید پرسشگری کنند و جوانان را به سمت دانایی و کسب دانش بکشانند، در لاک خود فرو رفتهاند. با همه اینها اما همچنان معتقد به کارکرد دانشگاه هستم و اگر با سوژه آگاهی در جامعه مواجه شدیم، قطعاً دانشگاه سهم زیادی دارد.»
تشکیل حلقههای علوم اجتماعی خارج از دانشگاه
نهال نفیسی، جامعهشناس و سخنران بعدی این پنل، صحبتهایش را از پایان سخنرانی میرحسینی شروع کرد: «من آمار مشخصی ندارم اما امروز بیش از هر زمان دیگری، تعداد افرادی که کار علمی جدی انجام میدهند، اندیشه میکنند، مینویسند، کاوش میکنند و... در بیرون از دانشگاه، بیشتر از داخل دانشگاه است.» به گفته او، در حال حاضر دانشگاه جایی نیست که دانشجویان علوم اجتماعی دور هم جمع شوند، جمع آنها به فضایی خارج از دانشگاه منتقل شده است.
بیرون از دانشگاه حلقههایی تشکیل شده که دانشجویان بیشتر از آنها استفاده میکنند تا از اساتید داخل دانشگاه. او در ادامه به ماجرای ستارهدار کردن دانشجویان و به انزوا کشیدن آنها صحبت کرد: «این دانشجویان در یک دورهای ستارههای خود را در تنهایی و انزوا به دوش میکشیدند و بعضیها در حاشیه دق کردند و جان دادند.
برخی به ترجمه و کارهای پژوهشی روی آوردند و به حیات حاشیهای خود در زمینه علوم اجتماعی ادامه دادند. هرچند آن انزوا و تنهایی که برای این افراد در دورههای گذشته ایجاد شده بود، حالا کمتر شده، اما آنها حالا بیرون از دانشگاه برای خودشان جوامعی تشکیل دادهاند. ما با نسل در حال انقراض دانشگاه که محورش آموزش است، مواجه شدهایم و از این بابت احساس خطر میکنم.»
8 چالش جامعه علوم اجتماعی
مهدی سلیمانیه، پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی و استاد دانشگاه، نفر بعدی بود که در این پنل صحبت کرد. او تنها سخنرانی بود که به مصوبه اخیر مجلس درباره عفاف و حجاب اشاره کرد و گفت: «در وضعیتی که برای سادهترین حق یک انسان که همان انتخاب پوشش است، قرار است جریمههای چنددهمیلیون تومانی در نظر گرفته شود و زنان را بهعنوان درجه دوم بهشمار آورند، درباره علوم اجتماعی صحبت میکنیم. ما از دولتی که تهمانده امید و سرمایه اجتماعی بخشی از جامعه را دریافت کرده، توقع داریم که خودش عامل چنین امری در جامعه نشود.»
سلیمانیه در ادامه صحبتهایش درباره خودانتقادی در حوزه علوم اجتماعی توضیح داد: «ما چهار نوع برخورد متفاوت از اهالی علوم اجتماعی میبینیم زمانیکه آنها وارد نهاد مدنی میشوند. اول گاهی بهعنوان یک اسپانسر علمی برخورد میکنند و از موضع بالایی برخورد میکنند. دوم اینکه گاهی با پیشفرضهایی از قبل تعیینشده وارد فضای مدنی میشوند و گوشهایشان بسته است. سوم گاهی میخواهند آموزههای دانشگاه را حقنه کنند و چهارم نقد این گروه در نهادهای مدنی صرفاً سلبی است. زمانیکه نهاد مدنی از آنها میپرسد که باید چه کرد؟ آنها جوابی ندارند.»
او در ادامه به هشت موردی اشاره کرد که باید در کوله علوم اجتماعی وجود داشته باشد، اما دیده نمیشود: «اول، مهارت شنیدن است. ما گوشهای کوچکی داریم و سخنرانهای خوبی هستیم اما شنوندههای پرطاقتی نیستیم. دوم، مهارت در گفتن است. ما زبان جامعه را در دانشگاه نمیآموزیم. ما حتی زبانی در علوم اجتماعی یاد میگیریم که با زمان خودمان متفاوت است. ما یاد میگیریم که مسائل ساده را به زبان پیچیده بگوییم.
نمیتوانیم با مردم عادی صحبت کنیم. سوم، مهارت کار بینرشتهای است. وقتی وارد نهاد مدنی میشویم، باید بتوانیم با رشتههای دیگر کار کنیم، چهارم، مهارت حلمسئله است، در جامعه مدنی ما بهطور مداوم با مسئله روبهرو هستیم، بنابراین باید کارآگاه علوم اجتماعی شویم. درحالیکه وقتی یکی از متغیرها تغییر میکند، معمولاً از تحلیل باز میمانیم.»
براساس اعلام سلیمانیه، پنجمین مهارت، نداشتن سفر است، جامعهشناس کتوشلواری است درحالیکه باید بهطور مداوم سفر کند، اما کدامیک از اساتید علوم اجتماعی کتانی بهپا دارد: «ما هدی صابر را داشتیم که مدام در سفر بود و در سفر و هجرت آگاهی و دانش به دست آورد. در دانشگاه علوم اجتماعی، دانشجو ترغیب به سفر نمیشود. ششمین مهارتی که نداریم، تکپنجرهای بودن است. ما اهالی علوم اجتماعی ادبیات نمیخوانیم، موسیقی گوش نمیدهیم، تئاتر و موزه نمیرویم، با هنر و ادبیات بیگانهایم. درحالیکه نسل گذشته اینطور نبود.
ما برای فعالیت در نهاد مدنی نیاز داریم که گوشمان با ادبیات و هنر آشنا باشد. در دانشگاه اینها را به ما یاد نمیدهند.» این پژوهشگر علوم اجتماعی با تاکید بر اینکه جامعه علوم اجتماعی مهارت بزرگ اندیشیدن و کوچک عملکردن دارد؛ دانشجوی علوم اجتماعی تبدیل به یک کنشگر سیاسی آرمانگرا میشود، گفت: «ما باید در دانشگاه یاد بگیریم که در نهاد مدنی بزرگ فکر کنیم اما باید فرآیند کوچککردن آن برای عملیشدن فکر و اندیشهمان را داشته باشیم. برای اینکه علوم اجتماعی را به میدان ببریم، باید بتوانیم این هشت مهارت را به کلاسها برگردانیم.»
جامعهشناسی منتقدِ نقزن، فقط فلاکت را میشمارد
محمد فاضلی، جامعهشناس سخنران آخر پنل اول بود. او درباره نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه، دولت و نهادهای مدنی و درباره مدلهای مختلف جامعهشناسی که تعریف اوست، توضیح داد: «ما یک جامعهشناسی منفعل داریم که در آن اتفاق خاصی نمیافتد. نه انتقاد خاصی میکند، نه فراتر از مقاله و دانشگاه فعالیت میکند. دوم جامعهشناسی منتقد است. این بخش به چند مدل تقسیم میشود. یکی منتقد نقزن است، جامعهشناسی که استاد شمردن فلاکت است، درباره هیچ راه برونرفتی هم صحبت نمیکند و فقط فلاکت را یادآوری میکند. مدل دیگر منتقد، منتقد خشمگین است.
منتقد خشمگین، عصبی و تندخو یا بددهن نیست، اما از مسئلهای ناراحت است. در اینجا جامعهشناسی منتقدِ خشمگینِ مشارکتجو هم داریم که حاضر است در شناسایی مسائل کمک و مشارکت کند. مثلاً در رسانه حاضر به ایفای نقش است، کار بوروکراتیک میکند، در عرصه سیاسی هم مشارکت میکند و در حیطه جامعه مدنی، اتاقهای بازرگانی، خیریهها و انجمنهای علمی کار میکند. این نوع از جامعهشناسی میتواند در عرصههای مختلف کار کند، بهخصوص در عرصه دولت و جامعه.»
او اقتصاد سیاسی، پیچیدگیهای نهادی، ارتباطات بینبخشی، ساختار و عاملیت، عاملیت کنشگران، فرهنگ، وزن مسیرهای طیشده، مقاومت در برابر تغییر و پیامدهای اجتماعی تغییر را بهعنوان 10 متغیری که پیشروی جامعهشناسی است، برشمرد و معتقد است که جامعهشناسی به پنج ابزار روشی مجهز است تا بتواند در مواجهه با این متغیرها فعالانه کار پژوهشی کند: «ابزارهای تاریخی، کیفی، تحلیل شبکههای اجتماعی، پیمایش و تحلیل گفتمانها جزو ابزار جامعهشناسی است. دانشجویان جامعهشناسی اگر مهارتش را داشته باشند، میتوانند بهعنوان منتقد خشمگین مشارکتجو، فعالیت کنند.
اگر استادی را از دانشگاه اخراج میکنند، اصلاً اهمیتی ندارد. بیرون از دانشگاه، جامعهشناسی اقیانوس بزرگی است، آنقدر توانمند است که میتواند بهراحتی در حوزههای مختلف فعالیت کند. در جامعهشناسی مهارتهای فراوانی وجود دارد، در ایران، جامعهشناسی در سطحی خارج از آکادمی، تحت عنوان جامعهشناسی حکومتی، بیزینسی و... کوبیده میشود، درحالیکه این تعابیر اصلاً اهمیتی ندارد. اگر بتوان از طریق جامعهشناسی کمکی به بهبود کرد، باید از آن استفاده کرد.»
علوم اجتماعی بازار و سفارش اجتماعی ندارد
مقصود فراستخواه، استاد جامعهشناسی سخنران پنل دوم مراسم روز علوم اجتماعی بود. او درباره نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه، دولت و نهادهای مدنی گفت که اصحاب علوم اجتماعی در وضعیت تروما هستند، حس قربانیبودن دارند و احساس میکنند ذهنشان زخمی است. نمیتوانند نقش قهرمان را ایفا کنند درنتیجه حس قربانیبودن آنها را آزار میدهد.
اصحاب علوم اجتماعی چنین نسبتی با جامعه خود دارند. از سوی دیگر، علوم اجتماعی با دانشگاه هم در وضعیت فرودست قرار دارد. اصحاب این حوزه احساس میکنند که جزو بخش فرودست دانشگاه هستند، در نسبت خودشان با جامعه هم احساس میکنند دیگر مردم و جامعه دنبال معرفت نیستند و بیش از همه به مهارتها و علم کاربردی روی آوردهاند.»
او ادامه داد: «یک تفکری وجود دارد که علوم اجتماعی را یک علم فانتزی و با پرستیژی میداند درحالیکه جامعه ما وضعیت کاربردی پیدا کرده است. جامعهشناسی از این شیوه تفکر در رنج است. جامعه بیش از یک جامعهشناس، به یک پزشک نیاز دارد و همین مسئله سبب شده تا جامعهشناسی ضعیف شود و تنها به دنبال سرپا نگه داشتن خود است. اصحاب جامعهشناسی فکر میکنند که علمشان سفارشی است و بازار اجتماعی نیرومندی ندارند.»
این جامعهشناس به ارتباط علوم اجتماعی با دولت اشاره کرد؛ ارتباطی که به گفته او، حس مستعمرگی دارد: «علوم اجتماعی احساس میکند مستعمره دولت است، در همین مستعمره است که فعالیت میکند، درس میدهد و...» در ادامه این پنل کمال اطهاری هم سخنرانی کرد.