| کد مطلب: ۵۷۹۶

تداوم ترامپیسم

چرا راست رادیکال ایران از راست رادیکال آمریکا خطرناک‌تر است؟

چرا راست رادیکال ایران از راست رادیکال آمریکا خطرناک‌تر است؟

روشن نیست از بدبیاری میانه‌روهای ایرانی است یا روند درونی تحولات ایالات متحده چنین اقتضا می‌کند که هرگاه سیاست تنش‌زدایی و عادی‌سازی در ایران کمی قدرت می‌گیرد، ناگهان اتفاقی و انتخابی در ینگه دنیا رخ می‌دهد و پس‌لرزه‌های آن، خیلی زود و سریع معادلات سیاست داخلی و خارجی ایران را متاثر و متحول می‌کند. اگر در ابتدای انقلاب و در آبان‌ماه ۱۳۵۸ این جوانان پرشور و احزاب و نیروهای چپ و رادیکال درون ایران بودند که با تسخیر سفارت و بالا بردن پرچم آمریکاستیزی، سرنوشت جیمی کارتر، رئیس‌جمهوری دموکرات و منادی حقوق‌بشر ایالات متحده را دگرگون کردند؛ در دهه‌های بعد، این اتفاق به‌شکلی معکوس رخ داد و طالع میانه‌روها و اصلاح‌طلبان ایرانی را وارونه کرد.

۱

نخستین بار، دگرگونی سرنوشت اصلاح‌طلبان و میانه‌روهای ایران و تقویت نیروهای راست رادیکال با اتفاق ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ رخ داد. تروریست‌های القاعده در بزرگترین و محیرالعقول‌ترین عملیات خود با هواپیما به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی و پنتاگون زدند و نه فقط سیاست‌های آمریکا که کل جهان را متاثر ساختند. این حملات که همزمان با دولت جمهوریخواه جورج بوش پسر رخ داد، او و کابینه‌اش را از اردوگاه محافظه‌کاری به دامان راست رادیکال (نئوکان‌ها) انداخت. چهره‌های تندرویی مثل دیک‌چنی (معاون اول رئیس‌جمهور)، دونالد رامسفلد (وزیر دفاع)، کاندولیزا رایس (مشاور امنیت ملی) و جان بولتون (سفیر آمریکا در سازمان ملل) قدرت گرفتند و محافظه‌کاران میانه‌رو و معتدلی از جنس کالین پاول (وزیر امورخارجه) به حاشیه رفتند. در نتیجه این تحولات بود که حمله به افغانستان و سقوط دولت طالبان به اتهام پناه دادن و همکاری با شبکه تروریستی القاعده صورت گرفت. حملاتی که در آن، ایران نیز همکاری‌های پیداوپنهانی با ائتلاف مبارزه با تروریسم به رهبری آمریکا داشت. بااین‌حال، پس از سقوط طالبان و در شرایطی که انتظار می‌رفت همکاری‌های غیررسمی ایران و آمریکا، بستر و زمینه‌ای را برای تنش‌زدایی میان دو کشور فراهم کند؛ سخنرانی تند بوش و قرار دادن نام ایران در کنار کره‌شمالی و عراق به‌عنوان «کشورهای عضو محور شرارت» ورق را به کل برگرداند. نه فقط فرصت تنش‌زدایی سوخت که همه کاشته‌های دولت‌های هاشمی‌رفسنجانی و خاتمی در زمان دولت دموکرات بیل کلینتون که گفتمان تخاصمی را در ایران به حاشیه رانده بود، بر باد رفت. تضعیف گفتمان و دستاورد میانه‌روهای ایرانی در حوزه سیاست خارجی، اعتمادبه‌نفس مخالفان آنان در سیاست داخلی را نیز افزود. چنین بود که فشارهای آنان بر دولت و مجلس اصلاحات از سال ۱۳۸۱ به‌تدریج مضاعف شد. کنار کشیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان از انتخابات شوراها در اواخر سال ۱۳۸۱ این روند را تقویت کرد تا نیمه اول دهه ۱۳۸۰ برخلاف نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ که روزهای پیروزی‌های زنجیره‌ای جریان اصلاحات بود، به دوران سلسله شکست‌های پیاپی و نهایت حذف کامل آنان از قدرت در سال ۱۳۸۴ تبدیل شود. به بیان دقیق‌تر، ظهور محمود احمدی‌نژاد با گفتمان آمریکاستیز و تنش‌آفرین در انتخابات ریاست‌جمهوری نهم، علاوه بر ریشه‌های داخلی، به پس‌زمینه و بستری خارجی نیز متکی بود.

۲

اما آنچه ۱۳ سال بعد از روی کار آمدن احمدی‌نژاد در ۱۸ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۷ و با خروج دونالد ترامپ از برجام رقم خورد؛ ابعادی گسترده‌تر از تاثیر نابهنگام تحولات داخلی آمریکا بر معادلات داخلی ایران به همراه داشت. اهمیت بیشتر این اتفاق از آنجا بود که برخلاف دولت‌های میانه‌روی هاشمی و خاتمی در دهه ۷۰ که شعار و گفتمان کلی و کلان آن مبتنی بر مسائل داخلی («توسعه اقتصادی» و «توسعه سیاسی») بود؛ دولت میانه‌روی حسن روحانی در دهه ۹۰ با محوریت مسائل خارجی («رفع تحریم‌ها و عادی‌سازی موقعیت بین‌المللی و منطقه‌ای ایران»)، بر سر کار آمده بود. کارنامه روحانی و تیم سیاست خارجی و مجموعه دولت او نیز، با وجود پاره‌ای نقدهای جدی، تا آن روز تعیین‌کننده بهاری قابل‌قبول بود. چنان‌که دقیقا یک سال قبل از آن، در انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم (۱۳۹۶)، روحانی توانسته بود رای اعتماد مجددی از اکثریت شهروندان کسب کند و حتی شش میلیون رای بیشتر از سال ۱۳۹۲ بیاورد. اما آنچه در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ رخ داد، همچون سیلابی بود که همه سدها و ساخته‌های دولت میانه‌رو و حامیانش را از میان برد و در مقابل، بزرگراهی میان‌بر پیش‌روی راست رادیکال ایران نهاد تا بیش از پیش بر دولت مستقر بتازد و نهایتا در خرداد ۱۴۰۰ کل میانه‌روها را از ساخت قدرت بیرون اندازد. رشد تورم و نرخ انواع دارایی‌های سرمایه‌ای و مصرفی که در دولت اول روحانی روندی منطقی و کند داشت؛ با خروج ترامپ از برجام، ناگهان افسار گسیخت و فنر فشرده تورمی رها شد. دلار که در اوایل سال ۱۳۹۷ همچنان کمتر از ۴۰۰۰ تومان بود، طی این پنج سال به مرز ۶۰هزار تومان رسیده است. سایر کالاها از مواد غذایی تا مسکن، خودرو، سکه، لوازم خانگی و... نیز چنین صعود شگفت‌آوری را از سر گذرانده‌اند. پول ملی چنان ارزش خود را از دست داده است که آنچه برای اصحاب کهف ظرف ۳۰۰ سال رخ داد، برای ایرانیان در همین پنج سال تکرار شده است و چشم‌اندازی هم از توقف و حتی کند شدن این روند، پیدا نیست. در چنین بستری بود که ناآرامی‌های اقتصادی-اجتماعی سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ شکل گرفت و نیز، بیش از نیمی از جامعه امید خود را از مکانیزم‌های پیشین مشارکت سیاسی از دست داد و به‌سادگی، کل ساختار سیاسی را به رادیکال‌ترین طیف راستگرایان وانهاد.

۳

نکته کلیدی ماجرا اما آنجا بود که رفتن ترامپ و شکست جمهوریخواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا نیز، مانع از تداوم پیامدهای اقدام ترامپ نشد. ریشه تداوم این وضعیت، منافع و موقعیتی بود که راست رادیکال در سایه اقدام ترامپ در داخل ایران یافت و توانست در سایه پوپولیسم و جهان‌ستیزی او، میخ‌های خود را محکم‌تر بکوبد. در واقع، ظهور ترامپ و خروج او از برجام، سوغات ناگهانی راست رادیکال آمریکا به راست رادیکال ایران بود؛ سوغاتی که با آن، توانست روند تحولات داخلی و خارجی ایران را که در سال‌های ۱۳۹۷-۱۳۹۲ به سوی «تقویت میانه‌روی و عادی‌سازی» رفته بود؛ وارونه کند و با رویکردی ضدتوسعه‌گرایانه، به چرخه «بی‌ثباتی در داخل و تنش‌زایی در خارج» سال‌های ۱۳۹۲-۱۳۸۴ بازگرداند. این درحالی بود که روند مذاکرات هسته‌ای و دستیابی به برجام در سال‌های 1395-1392 با حمایت و همراهی کلیت نظام و شخص رهبری همراه بود و چنانکه برخی روایت‌ها نشان می‌دهد حتی قبل از روی کار آمدن دولت روحانی، مذاکرات غیررسمی با طرف آمریکایی در عمان با تایید ایشان آغاز شده بود. علی‌رغم این سابقه، احیای برجام در سال آخر دولت روحانی که مصادف با سال نخست دولت دموکرات جو بایدن بود، با مانع‌سازی جریان راست رادیکال در مجلس یازدهم و برخی نیروهای همسو با آن همراه شد تا عزم این جریان برای تداوم فضای ترامپی آشکار شود.

به عبارت دقیق‌تر، این تنها در داخل آمریکا نبود که تحلیلگران و سیاست‌پژوهان از این سخن می‌گفتند که: «ترامپ رفت؛ اما ترامپیسم باقی است». در داخل ایران نیز، جریانی قدرتمند و پرنفوذ حضور دارد که با همه ژست‌ها و شعارهای آمریکاستیزانه‌اش، ظاهرا بیشترین همسویی و همراهی عملی و منفعتی را از روی کار بودن و قدرت گرفتن رادیکال‌ترین جریان‌های راست آمریکایی می‌برد. این جریان که به «ترامپیست‌های ایرانی» معروف هستند، با رفتن ترامپ از کاخ‌سفید و میدان‌دار شدن دموکرات‌ها، نه‌تنها به حاشیه نرفتند که بر ابعاد فضاسازی و کارشکنی خود برای جلوگیری از احیای برجام افزودند. تا مقطعی تصور می‌شد هدف این جریان، صرفا زمین زدن دولت روحانی و حذف میانه‌روها از ساختار سیاسی است. اما گذشت نزدیک به دو سال از زمان روی کار آمدن سیدابراهیم رئیسی و یکدست شدن بلوک حاکم، نشان از آن دارد که این جریان چنان منافع گسترده‌ای از تداوم تحریم‌های اقتصادی و غیرشفاف ماندن روند مبادلات مالی و تجاری دارد که حتی حاضر نیست در شرایطی که کل ارکان قدرت را متحدان و موتلفان آن شکل می‌دهد، در جهت احیای برجام و عادی‌سازی روند مناسبات با جهان گام بردارد. فضاسازی عجیبی که تحت‌عنوان «زمستان سخت اروپا» در میانه تابستان پارسال شکل گرفت و مانع از احیای برجام در گام آخر شد؛ نمونه‌ای بارز از میزان نفوذ و تاثیرگذاری ترامپیست‌های ایرانی است. جریانی که قدرت گرفتن هرچه بیشتر آن، نشان از آن دارد که ریشه اصلی مسائل و مشکلات کشور نه در واشنگتن که در تهران است و نگرانی اصلی و احساس خطر جدی برای منافع ایران، بیش از ترامپ و راست رادیکال آمریکا، باید متوجه ترامپیست‌ها و راست رادیکال ایران شود. مخصوصا اینکه راست‌های رادیکال آمریکا شاید همچون ترامپ نهایتا در انتخاباتی شکست بخورند و حتی محاکمه شوند. اما ترامپیست‌های ایرانی چطور؟ آیا راهی برای کنار زدن و حاشیه راندن و پاسخگو کردن آنان وجود دارد؟

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار