جبهه اصلاحات و پایان یک دوران
بهزاد نبوی، سیاستمدار کهنهکار اصلاحطلب، دیروز بهطور رسمی پایان دوره مسئولیت خود را بهعنوان رئیس جبهه اصلاحات اعلام کرد.
بهزاد نبوی، سیاستمدار کهنهکار اصلاحطلب، دیروز بهطور رسمی پایان دوره مسئولیت خود را بهعنوان رئیس جبهه اصلاحات اعلام کرد. او خود پیش از این در گفتوگویی که با «هممیهن» داشت، اعلام کرده بود که با پایان دوره مسئولیتاش در اواخر امسال، از حضور در کادر رهبری جریان اصلاحات کنار خواهد رفت. کناررفتنی که بهیکمعنا، اعلام بازنشستگی سیاسی این چهره باسابقه از فعالیتهای تشکیلاتی است. گرچه نبوی دلیل کنارهگیری خود را به شرایط جسمی و سنوسال نسبت میدهد، اما مسئلهای کلانتر در صحنه سیاست امروز ایران جاری است که افرادی با سنوسال کمتر و بدون مشکلات جسمی را هم عملاً در زمره بازنشستگان سیاست جای میدهد. آن مسئله کلانتر، از میان رفتن روند و بستر عملی فعالیت سیاسی و تشکیلاتی است. از میان رفتن این بستر، برخلاف تصور معمول بهدلیل فشارهای سیاسی و امنیتی نیست. البته، این فشارها و محدودیتها برای نیروهای منتقد وجود دارد؛ تاجاییکه مدتی قبل حتی خبری منتشر شد که دو حزب کهنهکار و باسابقه ملیگرای کشور از یک دیدار معمول خانگی منع شدهاند. برای احزاب و گروههای رسمیتر اصلاحطلب نیز چنین مسائلی کموبیش وجود دارد؛ چنانکه پس از انتخاب مجدد دبیر کل حزب اتحادملت، کمیسیون ماده 10 احزاب مسائلی را مطرح کرد که از سوی این حزب پاسخ داده شد (ازجمله مصاحبه محسن میردامادی با «هممیهن» که در آن، به احضار سران احزاب اصلاحطلب به کمیسیون احزاب و برخوردهایی شبهبازجویی با آنان اشاره کرده بود).
اما از بین رفتن بستر فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی برای نیروهای اصلاحطلب فراتر از مسائل و فشارهای امنیتی و شبهحقوقی است. کمااینکه این فشارها، محدودیتها و برخوردها بهشکلی جدیتر و گستردهتر در فضای پس از انتخابات 1388 وجود داشت. زمانیکه تقریباً همه چهرههای شاخص و مؤثر احزاب اصلی اصلاحات محاکمه و بازداشت شدند و دو حزب اصلی اصلاحطلب (جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب) هم با محکومیتهایی مواجه و تعلیق و منحل شدند. بااینحال، در آن مقطع ظرفیت و گرایشی اجتماعی به امر سیاست، زیر پوست جامعه ایران وجود داشت که حتی در شرایط فقدان و انزوای سیاستمداران نیز، امید و انگیزه تداوم کنشگری را فراهم میساخت. مجموعه دیدارها، رایزنیها و دعوتهایی که در زمستان 1391 از سیدمحمد خاتمی و در ادامه در بهار 1392 با هاشمیرفسنجانی برای فراخوان آنان به نامزدی ریاستجمهوری صورت میگرفت، نشانه بارزی از این زندهبودن مشی و بستر فعالیت سیاسی اصلاحطلبانه بهرغم همه فشارها، برخوردها و محدودیتهای حاکم در آن زمان بود. این بستر اجتماعی چنان زاینده و خروشان بود که حتی سدی به بزرگی ردصلاحیت هاشمیرفسنجانی هم نتوانست آن را متوقف کند. موج
پیش رفت، جویی به باریکی فرصت نامزدی میانهرو چون حسن روحانی را قدر شناخت و تا پیروزی در انتخابات و تغییر معادلات و برهمزدن همه پیشبینیها و سناریوها پیش تاخت.
مسئله کلان سیاست امروز ایران، خاموشی این رود است. رودی که یا امید و انگیزه رفتن و به سنگ کوفتن از سرش افتاده است یا آنکه به کانالها و جویها و مسیرهایی غیر از راه سنگلاخ پیشین، دل سپرده است. پررنگ شدن گفتمانها و حرکتهای اعتراضی در خیابان و فضای مجازی و دانشگاه و مدارس و... که در ماههای اخیر، جدیتر از همیشه رخ نمود، نشانه بارزی بود از برگزیدن مسیرهای بدیل بهجای مسیر پیشین و متعارف سیاستورزی در ایران. راهی که نهتنها مطالبهگری را از طریق انتخابات و صندوق رأی میخواست و میکوشید روزنی در دیوار بیابد؛ که فراتر از آن، راه خود را با سود بردن از فرصت انتخابات میساخت و به هر ابزار و امکان که مییافت، میکوشید روزنی در دیوار بگشاید.
آن الگوی سیاستورزی بههر دلیل، جذابیت و مقبولیت خود را در جامعه از دست داده است. دوره مسئولیت بهزاد نبوی در مقام رئیس جبهه اصلاحات از اوایل سال 1399 تا امروز، مصادف بود با این موقعیت و وضعیت اصلاحطلبی در ایران. دورانی که در آن، پایگاه اجتماعی اصلاحات از مشی اصلاحطلبانه ناامید شد و یا از آن، بهسوی الگوهای رادیکالتر و نافی وضع موجود تغییر مشی داد. برهمخوردن بستر اجتماعی اصلاحات، نیروهای سیاسی فعال در قالب احزاب و جبهه اصلاحات را نیز متأثر ساخت. در این فضا، برخی سیاستمداران اصلاحطلب دچار وضعیتی شدند که میتوان آن را با وام گرفتن از علیرضا علویتبار (که زمانی از «انقلابیون شرمنده» میگفت)، با عنوان «اصلاحطلبان شرمنده» صورتبندی کرد. بهزاد نبوی از معدود چهرههایی است که گرچه خود را یک انقلابی شرمنده میداند، اما در این دو سال جدیتر از همیشه بر اصلاحطلبی پای فشرد.
بازخورد این دو رویکرد متفاوت در روند تصمیمگیریها و کنشگریهای این دو طیف نیز بروز و ظهور داشته است. شکلگیری دو گرایش موافق و مخالف شرکت در انتخابات 1400 گرچه در ظاهر ناشی از ردصلاحیتهای گسترده نامزدهای ریاستجمهوری بود، اما باطن آن به تعارضی مبنایی برمیگشت که در یکسوی آن، اصلاحطلبی بهمثابه «راهبرد سیاسی ممکن» تعریف و تلقی میشد و سوی دیگر، «همراهی با مردم» را شرط لازم برای احیای سرمایه و وجهه اصلاحطلبان و ذخیره آن برای آیندهای نامعلوم میدانست. این گزاره اگر در مقطع انتخابات 1400 کمرنگ بود، اما در ماههای اخیر و با تقویت موقعیت خیابان و بلند شدن صدای نیروهای اپوزیسیون مخالف اصلاحات، بیشازپیش پررنگ شده است و بازتابها و پژواکهای خود را در گفتار چهرههای اصلاحطلب بروز داده است.
در این تعارض مبنایی بر سر ماهیت و آینده اصلاحطلبی، بهزاد نبوی یکی از مهمترین چهرههای معتقد و ملتزم به قرائت نخست اصلاحات است. همان قرائتی که اصلاحطلبی را بهمثابه «راهبرد سیاسی ممکن» میبیند و دیگر گزینهها، گزارهها و سناریوهای مطرح را خارج از دایره این راهبرد میداند و از همین منظر، همچنان بر سود جستن از ابزار و فرصت انتخابات بهعنوان تنها ابزار واقعی پیشبرد اصلاحات، پای میفشارد. کنار رفتن بهزاد نبوی از جبهه اصلاحات از این منظر، حاشیه رفتن بیشازپیش این تعریف و تلقی راهبردی از اصلاحات در میان اصلاحطلبان را تقویت میکند. گرچه، سویه مقابل نیز فراتر از ایدهها و گفتارهایی که مطرح میکند، گزینه بدیل و روشنی پیش رو نمینهد و عملاً راهبرد «صبر و انتظار» را در پیش گرفته است. در این شرایط، فرق چندانی میان اعلام کردن و نکردن بازنشستگی سیاسی نیست...