| کد مطلب: ۴۳۱۱۲

بیا تا داوری‌ها را به پیش داور اندازیم/درباره عکسی از علیرضا فغانی و دونالد ترامپ

حالا ایستادی و عکس هم گرفتی لااقل آن شست لعنتی را غلاف کن. ناسلامتی بچه پایین این شهری مشتی.

بیا تا داوری‌ها را به پیش داور اندازیم/درباره عکسی از علیرضا فغانی و دونالد ترامپ

در دنیای موازی علیرضا فغانی همین که چشمش به دونالد ترامپ می‌افتد دستش را به جیب عقبش می‌برد و کارت قرمز را در می‌آورد و در کمال خونسردی از زمین سبز اخراجش می‌کند. در دنیای موازی در همان لحظه دل مستضعفین و آدم‌حسابی‌های عالم چنان خنک می‌شود که بیا و ببین. در دنیای موازی داور در همه ساحاتش داور است و در هر عملش حرف اول و آخر را انصاف می‌زند.

او از همین راه دویدن در مستطیل سبز و انصاف به خرج دادن، پول سر سفره زن و بچه‌اش می‌برد، حواسش هست که خدای‌ناکرده برای دمی هم که شده از حق و حقیقت فاصله نگیرد. در دنیای موازی غرق بودم که خط موازی سر خر را کج کرد و دنیای واقعی را جلوی چشمم آورد.

اینجا اما از این خبرها نیست. دنیای واقعیت‌ها جای حال‌به‌هم‌زنی است. در دنیای واقعی ما از همان لحظه‌ای که فیفا فغانی را به‌عنوان داور این بازی انتخاب کرد عده‌ای شروع به قضاوت کردند. در دنیای ما همین که فغانی سوت پایان را زد نصف بیشتر مملکت از عقل لافید و نصف دیگر طامات بافتند و خودشان را مشغول کردند.

می‌خواهم وسط ماجرا را بگیرم و همه طرف‌ها را دور میزی بنشانم و بگویم بیایید تا داوری‌ها را به پیشِ داور اندازیم. اگر قرار باشد پیش داور برویم، باید بگوییم اول از همه عده‌ای به بهانه سن و سال، فغانی را از چرخه فوتبال کنار زدند. احتمالاً همان عده توقع داشتند او هم به صورت قانونی صغر سن بگیرد.

به هر حال اما دوران صغر گرفتن گذشته بود. آن عده‌ای که گفتم اصلاً و اساساً کار ویژه‌شان این بود و هست که دائماً روی مخ آدم راه بروند. یک عده دیگر هم بودند که روی سکوهای استادیوم‌ها می‌نشستند و حواس‌شان بود که مبادا داور از دایره انصاف خارج شود. آن‌ها همان‌هایی بودند که شیر سماور و اگزوز خاور را به هر بهانه‌ای به داوری که در زمین بود حواله می‌دادند.

خلاصه که کار به جایی رسید که فغانی قصه ما، جل و پلاسش را جمع کرد و رفت. او رفت اما در همان روزهایی که او رفته بود یک جانی روی سر شهر همین آقای فغانی بمب ریخت. او بمب‌ها را روی خیلی از شهرهای مملکت ریخت. حتی خجالت نکشید و بمب‌هایش را به مشهد و شاه‌عبدالعظیم (شهر علیرضا) هم ریخت.

این دیوانه جانی که قبل‌ترش ۶۰ هزار آدم را هم کشته بود یک همدست داشت. هم‌دستش همانی است که در آخر همین بازی بر گردن علیرضای قصه ما مدال انداخت. هی می‌خواهم به خودم بقبولانم که ورزش از سیاست جداست اما همین که این مردک مو زرد را وسط این زمین سبز می‌بینم می‌فهمم ای بابا فوتبال نه‌تنها سیاسی که کثیف هم هست.

اصلاً این چه عالمی است که شریک قاتل سرش را بالا می‌گیرد و به عده‌ای ورزشکار مدال می‌دهد. این چه عالمی است که یک نفر که عمری وقت رفتن به مستطیل سبز بوسه بر خاکش زده در کمال خونسردی کنار دست شریک قاتل می‌ایستد و به یادگار عکس می‌گیرد.

اصلاً چرا یک نفر از میان آن همه جمعیت پیدا نمی‌شود که بگوید علیرضا خان ما توقع ماندلا و گاندی شدن از تو نداشتیم اما ناسلامتی تو بچه شاه‌عبدالعظیمی بچه پایین این شهری، این آدمی که کنارش ایستادی روی مملکتت بمب ریخته.

اصلاً حالا ایستادی و عکس هم گرفتی لااقل آن شست لعنتی را غلاف کن. ناسلامتی بچه پایین این شهری مشتی.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار