روایتی از دختری روستایی که سرنوشت یک کشور را تغییر داد
در تاریخ از او به عنوان شخصیتی پیچیده و تأثیرگذار باقی مانده است؛ فردی که نقش مهمی در تحولات سیاسی و نظامی کشورش داشت، اما زندگی و محاکمهاش تحت تأثیر منافع سیاسی و مذهبی زمانه قرار گرفت.

به گزارش هممیهن آنلاین و به نقل از ایسنا، سیام ماه می، سالروز سوزانده شدن دختری نوجوانی به ژاندارک است که بعدها قهرمان ملی مقاومت فرانسه شد. دختری نوجوان که در ۱۹ سالگی به جرم ایمان راسخ و رهبری در جنگ صدساله، توسط دشمنانش در میدان ویومارشه شهر روآن زندهزنده در آتش سوخت.
ژاندارک، دختر روستایی سادهای از دومرمی، در یکی از تاریکترین دورانهای تاریخ فرانسه چشم به جهان گشود؛ زمانی که کشورش زیر سایه شوم جنگ صدساله با انگلستان و متحدان بورگاندی قرار داشت. او در خانوادهای مذهبی و سختکوش رشد کرد، در حالی که از کودکی با رنج و محرومیت آشنا بود. ژاندارک سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما روحی بزرگ و قلبی سرشار از ایمان در سینه داشت. مادرش او را با دعاها و قصههای مذهبی بزرگ کرد و این باورهای عمیق مذهبی، بعدها در تصمیمات و سرنوشت او نقشی اساسی ایفا کردند.
در نوجوانی، ژاندارک مدعی شد که صداهایی آسمانی از جانب قدیسان به او الهام میشود. این صداها که او آنها را صدای میکائیل مقدس، کاترین مقدس و مارگارت مقدس میدانست، مأموریتی الهی را بر دوش او گذاشتند: نجات فرانسه از چنگال اشغالگران و رساندن شارل هفتم به تاج و تخت قانونیاش. ژاندارک که تا آن زمان دختری گمنام بود، ناگهان با مسئولیتی عظیم و غیرقابل تصور روبهرو شد. او باید از روستای کوچک خود راهی سفری بزرگ و خطرناک میشد؛ سفری که نه تنها سرنوشت خودش، بلکه سرنوشت یک ملت را تغییر میداد.
در سال ۱۴۲۸، زمانی که فرانسه درگیر جنگ صدساله با انگلستان و متحدان بورگاندی بود، ژاندارک برای نخستین بار به سراغ کاپیتان روستای ووکولور رفت تا اجازه ملحق شدن به ارتش فرانسه را بگیرد. ابتدا درخواست او رد شد، اما پس از پافشاری و نشان دادن جدیت و پرهیزکاری، توانست حمایت برخی مقامات محلی را جلب کند.
با وجود مخالفتها و تمسخرهای اطرافیان، ژاندارک تسلیم نشد. او با پشتکار و باور به مأموریتش، موفق شد خود را به دربار شارل هفتم برساند. در آن زمان، شارل هفتم پادشاهی بیتاج و تخت بود که در گوشهای از فرانسه پناه گرفته و امید چندانی به پیروزی نداشت. ژاندارک با لباسی مردانه و روحیهای بینظیر، در برابر پادشاه ایستاد و پیام الهی خود را اعلام کرد. در ابتدا، درباریان و حتی خود شارل، او را جدی نگرفتند. اما شخصیت کاریزماتیک، ایمان راسخ و پیشگوییهای دقیق ژاندارک درباره برخی وقایع، نظرها را به تدریج تغییر داد.
پس از آزمونها و بررسیهای فراوان، شارل هفتم تصمیم گرفت به ژاندارک اعتماد کند و فرماندهی بخشی از سپاه را به او بسپارد. این تصمیم، سرآغاز فصل جدیدی در تاریخ فرانسه شد. ژاندارک، در حالی که تنها ۱۷ سال داشت، رهبری سپاهی را بر عهده گرفت که روحیهای ضعیف و امیدی اندک داشت. او با سخنان انگیزشی و ایمان خود، سربازان را به مقاومت و مبارزه فراخواند. حضور دختری جوان و ناشناخته در میان فرماندهان جنگی، در ابتدا باعث تعجب و حتی مخالفت برخی شد، اما به تدریج شجاعت و اراده او همه را تحت تأثیر قرار داد.
در سال ۱۴۲۹، شهر اورلئان در محاصره نیروهای انگلیسی قرار داشت و سقوط آن میتوانست سرنوشت فرانسه را برای همیشه تغییر دهد. ژاندارک با سپاهی کوچک اما روحیهای بزرگ، وارد میدان شد. او با شجاعت در خط مقدم جنگید، پرچم فرانسه را برافراشت و با الهامبخشی بینظیر، سربازان را به پیشروی و حمله تشویق کرد. سرانجام، محاصره اورلئان شکسته شد و انگلیسیها مجبور به عقبنشینی شدند. این پیروزی، نقطه عطفی در جنگ صدساله بود و امید را به دل مردم فرانسه بازگرداند. ژاندارک به قهرمان ملی تبدیل شد و آوازهاش در سراسر کشور پیچید.
پس از این موفقیت بزرگ، ژاندارک همراه شارل هفتم به شهر رمس رفت تا مراسم تاجگذاری پادشاه را برگزار کند. این مراسم، مشروعیت سلطنت شارل را تثبیت کرد و نقش ژاندارک را در تاریخ فرانسه ماندگار ساخت. مردم، او را نه فقط یک فرمانده نظامی، بلکه فرستادهای الهی میدانستند که با ایمان و فداکاری، کشورشان را از نابودی نجات داده است.
اما دوران پیروزی ژاندارک کوتاه بود. پس از تاجگذاری شارل هفتم، اختلافات سیاسی و بیاعتمادی اشراف فرانسه نسبت به ژاندارک شدت گرفت.
او که همچنان به مأموریت خود ایمان داشت، تصمیم گرفت به نبرد برای آزادسازی پاریس ادامه دهد. ژاندارک پیشنهاد کرد پاریس را از اشغال انگلیسیها بازپس بگیرند، اما شارل هفتم با این طرح مخالفت کرد.
در بهار ۱۴۳۰، ژاندارک مأمور شد با ارتش بورگاندی مقابله کند. در جریان این عملیات، او از اسب سقوط کرد و توسط نیروهای بورگاندی در نزدیکی شهر کنپیینی اسیر شد. سپس به انگلیسیها تحویل داده شد که دشمنان اصلی او و شارل هفتم بودند. مشهور است که این اتفاق ناضی از خیانت برخی فرمانده و بی توجهی اشراف نسبت به وی بوده است .اسارت ژاندارک، آغاز فصل تلخ و تراژیکی در زندگی او بود.
ژاندارک ابتدا به بورگاندیها و سپس به انگلیسیها فروخته شد. انگلیسیها که از محبوبیت و نفوذ ژاندارک در میان مردم فرانسه بیم داشتند، تصمیم گرفتند او را به محاکمهای نمایشی و ناعادلانه بکشانند. اتهامات او شامل جادوگری، بدعتگذاری، مخالفت با کلیسا و پوشیدن لباس مردانه بود. دادگاه تحت نظارت اسقف پیر کوشون، که از طرفداران انگلیسیها بود، برگزار شد. ژاندارک با شجاعت و هوشمندی از خود دفاع کرد و حتی در برابر فشارها و تهدیدها، حاضر نشد از باورهایش دست بکشد. محاکمه ژاندارک در سال ۱۴۳۱ در شهر روآن برگزار شد. دادگاه تحت نظارت اسقف پیر کوشون، که طرفدار انگلیسیها بود، برگزار شد و اتهامات متعددی علیه او مطرح شد؛ از جمله بدعتگذاری، جادوگری، الحاد و پوشیدن لباس مردانه که در آن زمان خلاف قوانین کلیسا بود. ژاندارک مجبور بود در برابر حدود ۷۰ اتهام از خود دفاع کند.
محاکمه ژاندارک به شدت سیاسی بود و بسیاری از مورخان آن را ناعادلانه میدانند. در نهایت، او به اعدام با سوزاندن زنده محکوم شد و در ۳۰ می ۱۴۳۱ در میدان ویومارشه شهر روآن اعدام شد.
پس از مرگ ژاندارک، فرانسه به تدریج با الهام از فداکاری و شجاعت او، مسیر پیروزی را در پیش گرفت. شارل هفتم موفق شد سرزمینهای اشغالی را بازپس بگیرد و استقلال فرانسه را تثبیت کند. سالها بعد، دادگاه تفتیش عقاید کلیسا، حکم محکومیت ژاندارک را لغو و او را بیگناه اعلام کرد. در سال ۱۹۲۰، کلیسای کاتولیک ژاندارک را به عنوان قدیس به رسمیت شناخت و او را در شمار بزرگترین قدیسان مسیحی قرار داد.
ژاندارک در تاریخ به عنوان شخصیتی پیچیده و تأثیرگذار باقی مانده است؛ فردی که نقش مهمی در تحولات سیاسی و نظامی فرانسه داشت، اما زندگی و محاکمهاش تحت تأثیر منافع سیاسی و مذهبی زمانه قرار گرفت. دیدگاهها درباره او متفاوت است و هم به عنوان قهرمان ملی و هم به عنوان قربانی سیاستهای زمانش مورد بررسی قرار میگیرد.