جنگهـای روی هم انباشته
از غزه تا اوکراین پهنای باند دیپلماتها و ژنرالها رو به اتمام است
از غزه تا اوکراین پهنای باند دیپلماتها و ژنرالها رو به اتمام است
خطر گسترش جنگ اسرائیل و حماس در غزه با رویارویی آمریکا و ایران در پسزمینه، سراسر خاورمیانه را تهدید میکند. هیچ نشانهای از پایان جنگ اوکراین، بزرگترین جنگ اروپا از سال 1945 دیده نمیشود. جتها و ناوهای جنگی چینی بهطور فزاینده و با تناوب بیشتر تایوان را تهدید میکنند. با نزدیک شدن انتخابات آینده در این جزیره احتمالاً تنشهای بیشتری را به همراه خواهد داشت. درگیریهای داخلی در مالی، میانمار و سودان در هفتههای اخیر نیز بدتر شده است.
به گزارش اکونومیست، چنین ترکیبی از بحرانها چندان بیسابقه نیست. سرگئی رادچنگو، مورخ، به مثالهایی از همپوشانی حمله شوروی به مجارستان و بحران سوئز در سال 1956، بحران در لبنان و تنگه تایوان در سال 1958 و سالهای پرآشوب 1978 تا 1979 با حمله چین به ویتنام و انقلاب اسلامی در ایران و حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان اشاره میکند. سال 1999، هند و پاکستان که تازه به موشکهای هستهای مجهز شده بودند، بر سر کشمیر جنگ راه انداختند؛ در عین حال ناتو نیروهای صرب در یوگسلاوی را بمباران میکرد.
اما آمریکا و متحدانش مثل قبل نمیتوانند در بحرانهای امروز به آسانی یا بدون هزینه دخالت کنند. کشورهای رقیب مانند چین و روسیه بیمحاباترند و بیشتر و بیشتر با یکدیگر همکاری میکنند. قدرتهای غیرهمسو از جمله هند و ترکیه هم همینطور که نفوذ فزایندهای در شکلگیری رویدادهای دور از خانه دارند و معتقدند که نظم جدید و مطلوبتری در حال ظهور است. احتمال وقوع یک جنگ مستقیم بین قدرتهای بزرگ، جهان را نگران کرده و کشورها را مجبور میکند تا با وجود مبارزه با آتشسوزیهای امروز یک چشم به آینده داشته باشند. این ترکیب ظرفیت دیپلماتها، ژنرالها و رهبران غربی را تا آنجایی که میشود افزایش داده است.
قدرتهای بزرگ در مورد موضوعاتی که زمانی آنها را به همان مسیر پیش میبرد، دوقطبیتر شدهاند. برای مثال در خاورمیانه، روسیه به حماس نزدیکتر شده و سالها دیپلماسی محتاطانه با اسرائیل را از بین برده است. چین که در جنگهای گذشته بیانیههای ملایمی در تشویق تنشزدایی صادر کرده بود، از این بحران استفاده کرده تا از نقش آمریکا در منطقه انتقاد کند. کشورهای غربی معدودی با روسیه گفتوگو میکنند. حتی باوجود هیاهوی دیدار جو بایدن و شیجینپینگ در 15 نوامبر در کالیفرنیا، گفتوگو با چین بهرغم نیاز به مهار مشکلات مشترک مانند تغییر اقلیم محدود شده است.
تغییر دیگر، همگرایی فزاینده بین رقبای آمریکاست. استیون هدلی میگوید: «واقعاً محوری بین روسیه، چین، کره شمالی و ایران در حال ظهور است که نسخه آنها، نظم بینالمللی به رهبری آمریکا را رد میکند.» هدلی قبل از اینکه در سال 2005 مشاور امنیت ملی جورج دبلیو بوش شود، در دهه 1970 در شورای امنیت ملی و در دهه 1980 در پنتاگون حضور داشت. جنگ در اوکراین مشارکت روسیه و چین را تقویت کرده (اگرچه متحدان رسمی یکدیگر نیستند). ایران و کرهشمالی هر دو در ازای فناوری نظامی برای روسیه تسلیحات ارسال کردهاند. نتیجه آن درهمتنیدگی بیشتر است؛ بحرانی که یک دشمن را درگیر میکند به احتمال زیاد دشمن دیگری را همراه خواهد کرد.
بازی بزرگ چندنفره
علاوه بر این، هر بحران نهتنها شامل دشمنهای بیشتری میشود بلکه در کل بازیکنهای بیشتری را درگیر میکند. رهبران استرالیا، ژاپن، نیوزیلند و کرهجنوبی همگی در دو نشست آخر ناتو در اروپا شرکت کردند. ضدحمله اوکراین در سال جاری بدون تزریق مهمات کرهجنوبی ممکن نبود. ترکیه خود را بهعنوان یک تامینکننده مهم تسلیحات در سراسر منطقه جا انداخته و با فناوری و مشاوران نظامی خود شکل درگیریها در لیبی، سوریه و آذربایجان را تغییر داده است. کشورهای اروپایی با شدت بیشتری در مورد واکنش به بحران بر سر تایوان برنامهریزی میکنند. بنابراین بحرانها دارای بخشهای متحرک بیشتری هستند.
این موضوع بازتابی از تغییر گستردهتری در توزیع قدرت اقتصادی و سیاسی است. ایده «چندقطبی» که به جهانی اشاره میکند که در آن قدرت همانند جنگ سرد فقط در دو نقطه متمرکز نشده یا مثل سالهای 1990 با برتری آمریکا در یک نقطه نیست، بلکه در چند نقطه متمرکز و وارد جریان اصلی دیپلماسی شده است. در سپتامبر، سوبرامانیام جایشانکار، وزیر امور خارجه بانفوذ هند خاطرنشان کرد، آمریکا که با پیامدهای طولانیمدت عراق و افغانستان (اشاره به دو جنگ شکستخورده) و سقوط اقتصادی نسبی روبهروست، در حال سازگاری با جهان چندقطبی است. این موضوع قابل بحث است. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی آمریکا در آخرین مقاله خود استدلال کرد که در حال حاضر کشورش نسبت به زمانی که در دوجنگ درگیر بود، در موقعیت قویتری قرار دارد. اما وجهه آمریکا بدون شک آسیب دیده است.
صدای شماره گرفتن
اندیشکده شورای اروپایی روابط خارجی در نظرسنجیای که در ماه فوریه انجام داد، به این نتجه رسید که بیش از 61درصد از روسها و چینیها، 51درصد از ترکها و 48درصد از هندیها، انتظار جهانی را دارند که یا با چندقطبی تعریف شود یا با سلطه چینیها.
در ژانویه 2016، باراک اوباما، در آخرین سخنرانی سالانه خود در کنگره آمریکا بهعنوان رئیسجمهور تاکید کرد که «مردم جهان برای پیشبرد تمام مسائل مهم بینالمللی به پکن یا مسکو نگاه نمیکنند، آنها با ما تماس میگیرند.» هفت سال بعد، شفافیت اوضاع کمتر شده است.
نتیجه همه اینها حس بینظمی است. آمریکا و متحدانش تهدیدهای روزافزون را میبینند. روسیه و چین فرصتهایی را میبینند. قدرتهای میانه که توجه بزرگترها را دارند اما نگران اختلال فزاینده نهادهایی مانند سازمان تجارت جهانی و سازمان مللاند، هر دو را میبینند. شیوشانکار منون، هم وزیر خارجه هند و هم مشاور امنیت ملی بود. او در مقالهای که سال گذشته منتشر شد مینویسد: «نوعی آنارشی وارد روابط بینالمللی شده است.» او توضیح میدهد: «آنارشی به معنای دقیق کلمه نبود، فقدان یک اصل سازماندهی مرکزی یا هژمون بود».
این گرایش با چند روند دیگر ترکیب شده؛ یکی از آنها بحران تغییرات آبوهوایی است که خطر درگیری را در بسیاری از بخشهای جهان افزایش میدهد و از طریق گذار به انرژیهای سبز منابع جدیدی از رقابت را ایجاد میکند؛ مثل موادمعدنی مهم که برای توربینهای بادی و خودروهای برقی حیاتی است. دیگری سرعت تغییر فناوری بهویژه پیشرفت هوش مصنوعی با سرعتی خیرهکننده و پیامدهای غیرقابل پیشبینی است. سوم جهانیسازی است که بحرانها را بهروشهای جدید بههم گره میزند. مثلاً جنگ بر سر تایوان اختلال شدیدی را در صنعت نیمههادیها و بههمین ترتیب در اقتصاد جهان بهوجود میآورد.
چهارم، ظهور موجی فزاینده از ناسیونالیسم و پوپولیسم است که تلاشها برای حل تمام این مشکلات جهانی را تحت تاثیر قرار میدهد. کالین کال که اخیراً از سمت قائممقام وزیر دفاع در امور سیاست کنارهگیری کرد و توماس رایت، از مقامات ارشد شورای امنیت ملی در دولت بایدن در کتابی که سال 2021 منتشر کرد، اشاره میکنند که در دوران پاندمی کووید-19 همانطور که کشورها مرزهای خود را بسته و خود را قرنطینه میکردند همکاریهای بینالمللی متوقف شدند. آنها خاطرنشان میکنند: «گروه 7 برای تمام اهداف عملی وجود نداشت. سیاستهای پاندمی در نهایت ضربه نهایی را به نظم بینالمللی قدیمی وارد کرد.»
بینظمی جدید جهانی ظرفیت نهادهای آمریکایی و متحدانش را تحت فشار قرار میدهد و در عین حال تواناییهای نظامیشان را افزایش میدهد.
بیایید با در نظر گرفتن فشار نهادها شروع کنیم. هدلی میگوید جنگ سرد یک «دنیای سازمانیافته» بود. او تاکید میکند، چالشهای جهانی وجود داشت اما بسیاری از آنها زیرمجموعههای چالش ابرقدرتی بزرگتری بودند. هدلی میگوید: «برای مشاوران امنیت ملی پساجنگ سرد، این بیشتر شبیه آشپزی روی اجاقگازهای 8 شعله است که روی هر شعله قابلمهای قرار گرفته و هر قابلمه در حال سرریز».
جهانی که در آن بحرانهای بیشتری همزمان رخ میدهند برای کسانی که وظیفه مدیریت آنها را دارند دو دسته چالش بهوجود میآورد؛ یکی از آنها مشکل تاکتیکی مبارزه با چندین آتش در یک زمان است. به گفته یک دیپلمات ارشد پیشین بریتانیا بحرانها معمولاً یک اثر متمرکز دارند. نخستوزیران و رؤسای جمهور مسئولیت مسائلی را برعهده میگیرند که در غیر این صورت میان وزرای خارجی و دفاع پخش میشود. حتی در کشورهای قدرتمند، پنهای باند بوروکراتیک میتواند بهطرز شگفتآوری محدود شود.
دیپلماتهای غرق در بحران اغلب تصور میکنند که روزگارشان بهطور غیر عادی آشفته است. کاترین اشتون که از سال 2009 تا 2014 وزیر خارجه دوفاکتوی اتحادیه اروپا بود، اشاره میکند که در دوران صدارتش همزمان با بهار عربی، برنامه هستهای ایران و مناقشه صربستان-کوزوو درگیر بوده است. اشتون با اشاره به انقلاب کییف در سال 2014 میگوید: «زمان آغاز بحران اوکراین را بهوضوح یادم میآید. فقط نمیدانستم که پهنای باند برای تمام این موارد را داریم یا نه.»
یک تغییر این است که رقابت به درگیری تبدیل شده است. جنگ در اوکراین بهطور ویژه منجر به تضعیف دیپلماسی شده است. بارونس اشتون به یاد دارد سال 2014 زمانی که بحران اوکراین شروع شد، معاون وزیر خارجه روسیه نیز در تیم مذاکرات هستهای با ایران در وین وجود داشت. اشتون به کییف سفر میکرد تا مداخله روسیه را محکوم کند و سرگئی ریابکوف به مسکو سفر میکرد تا اتحادیه اروپا را محکوم کند: «بعد ما برمیگشتیم و به ادامه مذاکرات ایران میپرداختیم». چنین تقسیمبندی زیرکانهای حالا امکانناپذیر است.
شورای امنیت ملی آمریکا با حداقلیها میچرخد؛ بخشی به این دلیل است که کنگره از تامین بودجه کارکنان کاخ سفید بیزار است. جولین اسمیت، که حالا فرستاده آمریکا به ناتوست، در مقالهای که سال 2016 منتشر کرد میگوید، از دوران خدمتش بهعنوان معاون مشاور امنیت ملی بایدن، زمانی که معاون رئیسجمهور اوباما بود یاد میکند: «یک روز معمولی اغلب شامل 4 تا 6 ساعت نشستهای پشت هم در مورد هر چیزی از سوریه گرفته تا امنیت سایبری تا کرهشمالی بود» به علاوه 150 تا 500 ایمیل در روز. اسمیت میگوید: «دیگر توانایی برای برنامهریزی، فکر کردن فراتر از روز بعد در دفتر یا عمیقتر کردن دانشم درباره هر موضوعی عملاً وجود نداشت.»
انتظار اینکه مقامات ارشد کشورشان را در یک بحران نمایندگی کنند اغلب فشار بسیار زیادی را روی تعداد انگشتشماری از مردم میآورد. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا در شش هفته گذشته تقریباً در تمام ساعاتی که بیدار بوده، بین پایتختهای خاورمیانه رفتوآمد کرده است. بلینکن اخیراً برای شرکت در نشست وزرای خارجه گروه 7 از خاورمیانه به توکیو سفر کرد، سپس به هند رفت و بعد سانفرانسیسکو. سالیوان نیز همزمان به نقاط مختلفی سفر کرده است.
حتی اگر دیپلماتها بتوانند با یک دست چند هندوانه بردارند، وقتی صحبت از قدرت نظامی میشود، همزمانی بحرانها مشکل استراتژیک بزرگتری را نمایان میکنند. بحران کنونی در خاورمیانه نشان میدهد که قدرت نظامی یک منبع محدود است؛ بسیار شبیه پهنای باند دیپلماتیک. حتی در سالهای اخیر، مقامات پنتاگون به خود میبالیدند که بالاخره پس از دودهه عملیات ضدشورش در افغانستان و عراق، قدرت دریایی از خاورمیانه تا آسیا را به تعادل میرسانند. حالا تحت فشار رویدادها، این روند معکوس شده است.
4 نوامبر زمانی که یواساس دوایت آیزنهاور و کشتیهای اسکورتش وارد دریای سرخ شدند، اولین باری بود که یک ناو هواپیمابر بهمدت 2 سال در خاورمیانه فعالیت میکرد. تمرینهایی که پیش از این با یواساس جرالد فورد انجام شده بود نمایش بزرگ و غیرمعمولی از قدرت را رقم زد. اگر جنگ در غزه ادامهدار یا گستردهتر شود، نیروهای دریایی آمریکا ممکن است نیاز داشته باشند بین ماندن و ایجاد شکاف در دیگر قسمتهای جهان، از جمله آسیا و جسورتر کردن ایران، یکی را انتخاب کنند.
در این میان، مقامات غربی بهطور فزایندهای فکر میکنند جنگ در اوکراین میتواند برای 5 سال دیگر ادامه داشته باشد. نه روسیه و نه اوکراین آمادگی تسلیم شدن را ندارند اما هیچکدام توانایی شکست این بنبست را ندارند. با شروع دهه2020، چراغ قرمزها چشمکزن شدهاند. بسیاری از مقامات اطلاعاتی آمریکایی و بیشتر مقامات آسیایی معتقدند که خطر حمله چین به تایوان در پایان این دهه بیشتر است. چین برای زودتر از آن آماده نیست. بعداً، چین با کاهش جمعیت و نسل جدیدی از فناوری نظامی غربی روبهرو خواهد شد.
شلیک
حتی بدون جنگ، ظرفیت نظامی غرب در سالهای آینده تحت فشار زیادی قرار خواهد گرفت. درگیری در اوکراین یادآور دو موضوع است؛ اینکه در جنگهای بزرگ چه میزان مهمات مصرف میشود و هم اینکه تعداد زرادخانههای غربیها و ابزارهای پر کردن آنها چقدر ناچیزند. آمریکا تولید گلولههای توپخانه 155 میلیمتری خود را بهشدت افزایش داده است. حتی پس از آن، میزان تولید آمریکا در سال 2025 احتمالاً کمتر از میزان تولید روسیه در سال 2024 خواهد بود.
خشونت در اوکراین و غزه این استرسها را نشان میدهد. اسرائیل و اوکراین در دو جنگِ متفاوت میجنگند. اوکراین برای حمله به کریمه به موشکهای دوربرد، برای پیشروی سربازان پیادهنظام در برابر ترکشها به خودروهای زرهی و برای عبور از میدانهای وسیع مین به دستگاههای مینیاب نیاز دارد. اسرائیل به بمبهای هوشمند از جمله سنگرشکنها و ردیابهایی برای سیستمهای دفاع هوایی گنبد آهنیناش نیاز دارد که با سرعت حیرتآوری شلیک میشوند اما همپوشانی نیز وجود دارد.
سال گذشته آمریکا برای تسلیح اوکراین به انبار مهمات خود در اسرائیل دست برد. در ماه اکتبر مجبور شد برخی از مهماتی را که قرار بود برای اوکراین بفرستد، به سمت اسرائیل منحرف کند. هر دو کشور همچنین از سیستمهای دفاع موشک پاتریوت استفاده میکنند که موشکهای بزرگتر و هواپیماها را از بین میبرند. سایر متحدان در خاورمیانه هم همینطور: در 19 اکتبر عربستان سعودی از سامانه دفاع هوایی موشکی پاتریوت استفاده کرد تا موشکهایی که از یمن به سمت اسرائیل فرستاده میشدند را ردیابی کند. انتظار میرود در فصل زمستان اوکراین ردیابهای بیشتری را مصرف کند چون روسیه ماههاست که موشکهایش را انبار کرده و میتواند شبکههای تولید برق اوکراین را به رگبار ببندد.
آمریکا فعلاً میتواند هر دو دوست خود را راضی کند. در هفتههای اخیر فرانسه و آلمان وعده دادهاند تا کمکهای خود به اوکراین را افزایش دهند. اما اگر هر کدام از این جنگها ادامه پیدا کنند، سختیهایی را بههمراه خواهند داشت. مارک کانسیان از اندیشکده مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی در واشنگتن میگوید: «با مرور زمان، معاوضههایی صورت میگیرد چون برخی از سیستمهای کلیدی خاصی برای اسرائیل ارسال میشوند. ممکن است سیستمهایی که اوکراین برای ضدحمله خود نیاز دارد به تعداد مورد نظر اوکراین در دسترس نباشند.»
مشکل بزرگتر این است که در واقع آمریکا نمیتواند هم خود و هم متحدانش را مسلح کند. اسکندر رحمان از دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور در مقاله اخیر خود درباره جنگهای طولانیمدت مینویسد: «اگر خطوط تولید آمریکا نمیتوانند با الزامات مسلح کردن اوکراین هماهنگ شوند، هنگام جنگهای واقعی و همتراز با رقیبی مثل چین کاملاً دستپاچه خواهد شد.»
این چالشها به تنشهای عمیقتری در استراتژی دفاعی آمریکا اشاره دارد. از سال 1992، برنامهریزهای نظامی آمریکایی به حفظ آنچه استاندارد «دوجنگی» شناخته میشود، پایبند بودهاند. نیروهای مسلح آمریکا باید برای مبارزه در دو جنگ پشتسرهم با حجم متوسط علیه قدرتهای منطقهای - ایران یا عراق را تصور کنید - آماده باشند تا اینکه فقط در یک جنگ بزرگ مبارزه کنند. در سال 2018، دولت ترامپ این استاندارد را به استاندارد «تکجنگی» تغییر داد: در عمل، تعهدی برای مبارزه یک جنگ در اروپا یا در آسیا اما نه هر دو در یک زمان. دولت بایدن به این رویکرد پایبند بود.
هدف القای نظم در پنتاگون و تطبیق اهداف و ابزارهای رسیدن به آن بود: بودجه دفاعی آمریکا در شرایط واقعی تقریباً ثابت است درحالیکه هزینههای دفاعی چین سر به فلک کشیده است. اما به گفته منتقدان خطر این بود که استاندارد یک جنگ دشمنان را وسوسه میکرد تا جبهه دومی را باز کنند که اغلب میتواند آمریکا را مجبور به عقبنشینی کند یا به گزینههای نامطلوب مثل تهدید هستهای متوسل شود.
آمریکا و متحدانش که در سراسر قلمروهای نظامی و دیپلماتیک گسترده شدهاند چه خطراتی را میپذیرند؟ اگر جنگ در اوکراین به زخمی باز در اروپا تبدیل شود و خاورمیانه برافروخته باقی بماند، اگر بحران جدی دیگری فوران کند، غرب دچار مشکل خواهد شد. یکی از خطرات این است که دشمنان صرفاً از هرج و مرج در جاهای دیگر در جهت رسیدن به اهداف خود سرمایهگذاری میکنند. مثلاً اگر آمریکا در یک جنگ پاسیفیک گرفتار شود، ایران مطمئناً با اعتمادبهنفس بیشتری به دنبال تسلیحات هستهای میرود.
آنچه نگرانکنندهتر است چشمانداز تبانیهای فعال است. برنامهریزهای نظامی اروپا به این احتمال اهمیت میدهند که روسیه ممکن است مانورهای تهدیدآمیزی را در طول بحران بر سر تایوان اجرا کند تا توجه آمریکا را پرت کند و دستوپای متحدانش را ببندد و از کمک آنها در آسیا ممانعت کند. همانطور که در جنگ سرد، هر بحران فارغ از اینکه جزیی یا پیشپاافتاده باشد، ممکن است بهعنوان آزمونی از قدرت چینی یا آمریکایی تلقی شود و پای هر کدام را به جنگ باز کند.
سپس نوبت غافلگیریهاست. سازمانهای اطلاعاتی غربی با تماشای چین و روسیه دستشان پر است. تعداد کمی انتظار داشتند حماس مثل 7 اکتبر آشوب را به خاورمیانه بازگرداند. جنگهای داخلی و شورشها در جمهوری دموکراتیک کنگو، مالی، میانمار، سومالی و سودان همه از نظر دیپلماتیک نادیده گرفته شدهاند، حتی با اینکه نفوذ روسیه در منطقه ساحل صحرا بیشتر شده است. در این میان، در 10 نوامبر تعدادی از کشتیهای چینی، کشتیهای فلیپینی را دوره کردند، یکی از آنها را با ماشین آبپاش مورد هدف قرار دادند، چون کشتیها تلاش میکردند پایگاهی در توماس شول دوم در دریای جنوبی چین که چین ادعای مالکیت آن را دارد را دوباره تجهیز کنند. اگر رویاروییها بدتر شود، شرایط پیمان دفاعی آمریکا با فیلیپین ممکن است در نهایت آن را مجبور به مداخله کند.
مهارت لازم است
در بحبوحه بینظمی، استراتژیستها درباره اهمیت «راه رفتن و آدامس جویدن» صحبت میکنند. استعاره منحصربهفرد آمریکایی که اشاره به اجرای دو فعالیت ناچیز در یک زمان دارد و حالا اهمیت انجام همزمان چند کار ژئوپلیتیکی را توضیح میدهد. رادچنگو، تاریخدان در کتاب «برای اداره جهان» که در دست چاپ دارد، گفتهای از جئو ئن لای اولین نخستوزیر چین میآورد که وضعیت نامساعد آمریکا در سال 1964 را شناسایی میکند: «اگر چند کنگوی دیگر در آفریقا، چند ویتنام دیگر در آسیا و چند کوبای دیگر در آمریکای لاتین وجود داشت، آمریکا باید 10 انگشتش را در 10 مکان دیگر باز کند... میتوانیم آنها را
یکییکی قطع کنیم.»