آشفتگیهای دور از خانه
تغییر دکترین خاورمیانهای آمریکا از یک میانجی درگیر به تماشاچی بیفایده
تغییر دکترین خاورمیانهای آمریکا از یک میانجی درگیر به تماشاچی بیفایده
این روزها هر اسرائیلیای را که ببینید، به احتمال خیلی زیاد کلمه Conceptzia را از او میشنوید؛ واژهای که به کمیته تحقیق پس از جنگ غافلگیرکننده یوم کیپور در سال 1973 برمیگردد، شیوهای برای توصیف نهتنها شکست عملیات اطلاعاتی بلکه شکست مفهومی. امروز هم مثل سال 1973، سازمانهای امنیتی اسرائیل که بسیار مورد تحسین قرار میگرفتند، سیاستی را روی پیشفرضی ناقص بنا نهاده بودند: اینکه حماس روی حفظ قدرت خود بر غزه متمرکز شده و تمایل خود برای رویارویی گسترده با اسرائیل را از دست داده است. این مفهوم منطقی بهنظر میرسید... تا زمانی که حماس با کشتار بیش از هزار و 400 اسرائیلی در 7 اکتبر به شکل ترسناکی اشتباه بودن این مفهوم را ثابت کرد.
امروز همه در واشنگتن به جیک سالیوان میخندند. مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا در سخنرانی خود در 29 سپتامبر گفته بود، «منطقه خاورمیانه امروز آرامتر از دو دهه پیش است»؛ اتفاقهایی که یک هفته بعد افتاد ثابت کرد که سالیوان چقدر اشتباه فکر میکرده، حتی اگر حماس هم حملات خشونتبار خود را آغاز نمیکرد شنیدن این حرف باز هم باید تعجببرانگیز میبود.
به گزارش مجله پلیتیکو، به غیر از کشورهای شورای همکاری خلیجفارس که شامل گروهی از رژیمهای پادشاهی باثبات و نفتخیز است، خاورمیانه منطقهای از کشورهایی با سیستمهای اقتصادی یا سیاسی فروپاشیده یا در حال فروپاشی است. چهار کشور درگیر جنگ داخلیاند؛ مصر، پرجمعیتترین کشور عربی توانایی پرداخت بدهیهایش را ندارد، در عین حال لبنان یکی از بدترین بحرانهای اقتصادی در تاریخ مدرن را تجربه میکند. لیست مصیبتها ادامه دارد و خاورمیانه تنها در صورتی ساکت و آرام بهنظر میآید که نادیده گرفته شود. دولت بایدن هم دقیقاً همین کار را کرد.
دکترین آمریکا در خاورمیانه
مقامات آمریکایی توانایی توضیح دکترین بایدن در منطقه را ندارند اما سالیوان در سخنرانی خود در ماه سپتامبر خیلی به آن نزدیک شد: «ما میخواهیم از حجم فشار کم کنیم، تنش را کاهش دهیم و در نهایت منطقه خاورمیانه را یکپارچه کنیم». برای این منظور، دولت آمریکا روی سه دسته از اجرای سیاست حساب باز کرده بود: ترویج عادیسازی روابط عربستان-اسرائیل، پیگیری دیپلماسی با ایران و ادامه تلاشها برای یکپارچگی اقتصادی. این سه دسته به منظور تقویت یکدیگر ایجاد شده بودند. قرار بود از تنشهای سیاستهای سالهای زمامداری ترامپ کم کنند، منجر به شکلگیری ائتلاف امنیتی جدیدی در منطقه شوند و همه را در دایره مقدسی از ثبات و رشد قرار دهند.
بهغیر از این سه مورد، بقیه مسائل کنار گذاشته شدهاند. درگیری اسرائیل و فلسطین نادیده گرفته شد. سمتهای کلیدی دیپلماتیک خالی ماندند: دولت بایدن تا ماه مارس سفیری را برای مصر تعیین نکرده بود. سال گذشته از یک دیپلمات آمریکایی خواسته شد که سیاست آمریکا در قبال سوریه را توضیح دهد. این دیپلمات شانههایش را بالا انداخت و خندید. به گفته این دیپلمات، وظیفه او این بود که مسائل خاورمیانه را از میز بایدن دور نگه دارد و همان حرفهایی را بزند که از سال 2021 بارها تکرار شده بودند.
این همان conceptzia معیوب آمریکاست. در این مفهوم گمان میرفت، اگر پیمان آبراهام بسط داده شود و آشتی با ایران به نتیجه برسد، آمریکا میتواند از شر خاورمیانه خلاص شود. اما درگیریای که آمریکا تلاش میکرد نادیده بگیرد، حالا خاورمیانه را به آستانه جنگی بزرگتر کشانده است. هیچ اثری از ائتلاف امنیتی و جدید اعراب و اسرائیل دیده نمیشود: بیشتر کشورهای عربی قدرت کافی برای ایفای نقش در این بحران را ندارند و چارهای برای آمریکا باقی نمانده تا سربازان خود را شتابزده به منطقهای بفرستد که ادعا میکرد میخواهد از آن خارج شود. یکی از افراد آگاه در حوزه سیاست خاورمیانه میگوید: «کار آنها این بود که مسائل خاورمیانه را از میز بایدن دور نگه دارند؛ با برجسته کردن تمام پیگیریهای مثبت در منطقه و دور کردن مسائل بد. آفرین به آنها.»
تمرکز اصلی سیاست بایدن روی عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل بود؛ ایدهای که از دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا به ارث برد و با اشتیاق آن را دنبال کرد. تیم بایدن ساعتها با مقامات سعودی و اسرائیلی درباره توافق سهطرفه با اسرائیل و عربستان صحبت کردند تا سعودیها اسرائیل را بهرسمیت بشناسند و به پیمان آبراهام بپیوندند.
چندین کشور حامی پیمان آبراهام تلاش کردند بگویند که در نتیجه آن کشورهای عربی قدرت نفوذ بیشتری بر تصمیمگیریهای اسرائیلیها خواهند داشت و به همین ترتیب این پیمان به نفع فلسطینیها خواهد بود. اما این خیالی واهی بود (فقدان نفوذ کشورهای عربی امروز کاملاً قابل مشاهده است). استدلالی که بیشتر قابل قبول است این بود که عادیسازی روابط کمک میکرد یک ساختار امنیتی جدید در منطقه پایهریزی شود.
سال 2020 دو کشوری که اول از همه اسرائیل را بهرسمیت شناختند، امارات متحده عربی و بحرین بودند که وجه اشتراکشان ناسازگاری با ایران بود. عربستان سعودی هم همینطور. امید آمریکا این بود که این حس تهدید مشترک منجر به تشکیل یک ائتلاف امنیتی-نظامی میشود. مثلاً اگر کشورهای عربی و اسرائیل میتوانستند موشکهای دفاعی خود را ادغام کنند، میتوانستند در برابر ایران و گروههای تحت حمایتش بدون وابستگی به کمکهای آمریکا از منطقه محافظت کنند. شاید روزی میتوانستند یک گام فراتر روند و سازمان ناتوی عربی را تشکیل دهند.
کاهش قدرت بازدارندگی آمریکا
از 7 اکتبر آمریکا دو تا از ناوهای هواپیمابر خود را به شرق مدیترانه فرستاده، دستهدسته موشکهای دفاعی را به سراسر خاورمیانه ارسال و چندین فروند هواپیما و نیروی نظامی را بسیج کرده است. در این میان، کشورهای حاشیه خلیجفارس تلاش کردند تا بیطرف باقی بمانند. سعودیها نشان دادهاند که همچنان به تنشزدایی که از مارس با ایران آغاز کردند، پایبندند.
رهبران اماراتی علناً با اسرائیل همدردی کردهاند و در محافل محرمانه نسبت به ایده سرنگونی حماس از خود اشتیاق نشان دادهاند. اما آنها هم به دنبال اجتناب از جانبداری در هر گونه درگیری منطقهای بودهاند. اماراتیها مجبور بودند بین تمایل آمریکا به تشکیل ائتلاف امنیتی منطقهای و منافع شخصی ضروری خودشان، یکی را انتخاب کنند. تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس راه دوم را انتخاب کردند.
دیپلماسی با ایران هم سادهلوحانه بهنظر میرسید. دولت بایدن لایق تمام سرزنشها برای عدم احیای برنامه جامع اقدام مشترک است؛ همان توافق هستهای یا برجام که ترامپ سال 2018 از آن خارج شد. بیشتر آن به دولت فوقالعاده محافظهکار ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران برمیگردد یا ترامپ که با خروج از برجام باعث شد ایران از ایده مذاکره برای برجامی دیگر استقبال نکند.
زمانی که برجام شکست خورد دولت بایدن به دنبال توافق کوچکتری با ایران بود: پول بهازای سکوت. ماهها مذاکره باعث توقف اعلامنشده بمبارانهای میان شبهنظامیان تحت حمایت ایران و سربازان آمریکایی در عراق و سوریه شد. در ماه سپتامبر ایران 5 شهروند آمریکایی را بهازای 6 میلیارد دلار پول بلوکهشده از درآمدهای نقتی معاوضه کرد. بعد از آن، کمتر از یک ماه، حماس منطقه را وارد درگیری کرد.
برخلاف اعتراضهای جمهوریخواهان، هیچ رابطهای بین توافق تبادل زندانیها و حمله حماس وجود ندارد. در گفتوگوهایی که طی چند هفته گذشته انجام شده، مقامات ارشد نظامی اسرائیلی و اطلاعاتی اعلام کردهاند که ایران و نیروهای نیابتیاش از حملات حماس غافلگیر شدهاند. هیچ شواهد معتبری وجود ندارد که ثابت کند ایران حمله به اسرائیل را تایید کرده یا مجوز آن را صادر کرده است.
بسیاری از طرحهای کوچکتر اقتصادی دولت بایدن هم حالا نابخردانه بهنظر میرسند. در اکتبر 2022، دولت بایدن با هیاهویی دوچندان بر امضای توافق بین اسرائیل و لبنان نظارت داشت. این توافق که بین دو کشور متخاصم برای تعیین مرزهای دریایی خود ترویج میشد، پروژه موردعلاقه آموش هوکشتاین، مشاور انرژی رئیسجمهور آمریکا بود. براساس آن قرار بود اسرائیل و لبنان در شبکهای از منافع مشترک اقتصادی قرار بگیرند و اجازه میداد تا شرکتهای انرژی بینالمللی در آبهای منطقهای لبنان دنبال نفت و گاز بگردند؛ جایی که کمی آنطرفتر اسرائیل ذخایر بزرگ گازی کشف کرده است. اگر هر دو کشور میتوانستند از استخراج سوخت فسیلی دریایی سود ببرند، دلایلی بسیار قوی برای اجتناب از جنگ پیدا میکردند.
در 13 اکتبر، 6 روز پس از جنگ اسرائیل و حماس، خبرگزاری رویترز گزارش داد که پس از این توافق، اولین عملیات حفر چاه اکتشافی در آبهای لبنان در اولین ناحیهای که «بلوک 9» شناخته میشود، انجام شده و هیچ نفت یا گازی پیدا نشده است. این یک طنز تلخی بیش نبود: همانطور که بهنظر میرسید اسرائیل و لبنان برای مبارزه آماده میشوند، بمبارانهای روزمره در شمال اسرائیل ادامه داشت تا حزبالله حمایت خود از حماس را نشان دهد. همان اتفاقی که قرار بود از وقوع آن در روابط اسرائیل و لبنان پیشگیری کند، به سرابی تبدیل شد.
شواهد نشان میدهد آنچه بایدن بر آن تاکید داشت به همان اندازه نادیده گرفته میشد. مناقشه اسرائیل و فلسطین یک مسئله قدیمی باقی ماند: تقریباً هیچ مسئله دیگری نمیتوانست کل منطقه را به آستانه جنگ بکشاند. حتی قبل از حمله حماس، 2023 مرگبارترین سال برای فلسطینیها در منطقه اشغالی کرانه باختری بود؛ جایی که تشکیلات خودگردان فلسطین، 30 سال پیش طبق پیمان اسلو با اختیارات محدود روی کار آمد حالا کمکم دارد قدرت خود را از دست میدهد.
آمریکا سالهاست که به پیشرویهای بنیامین نتانیاهو چراغ سبز نشان داده است؛ نخستوزیری که میگوید شرایط در سرزمینهای فلسطینی میتواند تا ابد به همین شکل باقی بماند. آمریکا از یک میانجی درگیر به یک تماشاگر بیفایده تبدیل شد و طوری رفتار کرد که انگار عادیسازی روابط بین اسرائیل و کشورهای دورافتاده عربی میتواند جایگزینی برای صلح بین اسرائیلیها و فلسطینیها باشد. یکی از قانونگذاران اسرائیلی ماه گذشته گفت: «پیمان آبراهام بهجای مکمل، بهعنوان ایدهای جایگزین معرفی شد.»
اینجا تنها جایی نیست که سیاست آمریکایی بهنظر بیهدف میآید. آمریکا تعداد کمی از سربازان خود را در عراق و سوریه نگه داشته است؛ آرایش نظامی که دیگر بهنظر برای هیچ هدف عملی مناسب نیستند. در عین حال، آمریکا نشان داده که میخواهد حضور نظامی خود را در خاور میانه کم کند تا تمرکز خود را بر اروپا و آسیا بگذارد. اینکه گاهگاهی از خود قدرتی نشان دهد، مثلاً بمبافکنهای B-52 را به آنسوی جهان بفرستد تا بر فراز آسمان خلیجفارس وزوز کنند، نشاندهنده قدرت بازدارندگی بالای این کشور نیست. آمریکا هچنان قدرت بیرقیب در منطقه اما بیعلاقه و گیج است. مقامات اماراتی همچنان حرص میخورند که پس از حمله پهپادی سال 2022 روزها طول کشید همتایان آمریکاییشان با آنها تماس بگیرند.
عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر با واردات تسلیحات و خرجهای بزرگ برای پروژههایی که ارزش هزینههای زیاد را نداشتند کشور خود را به بحران بدهی کشانده است. مصر دومین کشور بزرگ مقروض به صندوق بینالمللی پول است و سال آینده باید 29 میلیارد دلار بدهی خارجی خود را پرداخت کند؛ بدهیای که برابر 85درصد از ذخایر ارزی این کشور است. طی دو سال گذشته پوند مصری نیمی از ارزش خود را از دست داده و تورم سالیانه در ماه سپتامبر به 38درصد رسیده و رکورد زده است.
در ماههای اخیر وقتی از مقامات آمریکایی درباره چشماندازهای بدهی مصر پرسیده میشود، اتفاقی که میتواند بزرگترین کشور عربی را بیثبات کند و شاید موجی از پناهجویان را به سراسر جهان بفرستد، آنها در جواب شانههایشان را بالا میاندازند. اولویت اصلی آنها در مصر متقاعد کردن سیسی برای نهایی کردن توافقی بوده که جزایر دریای سرخ را به عربستان سعودی واگذار کند؛ اقدامی که گامی به سمت توافق عادیسازی عربستان و اسرائیل تلقی میشد.
گرگ کارلاستورم، خبرنگار مجله اکونومیست در قاهره معتقد است که فلسطینیها اغلب درباره نفوذ آمریکا در خاورمیانه اغراق میکنند. آمریکا یک ابرقدرت است اما نه از نوع عالم مطلق یا دارای توانایی کامل. برای بایدن مشکل است که بتواند در روند صلح اسرائیل و فلسطین پیشرفتی ایجاد کند آن هم در زمانی که هر دو طرف درگیر شکافهای داخلی هستند. بایدن همچنین نمیتواند مصر را از بحران اقتصادیاش خارج کند یا سیاستمداران رشوهبگیر لبنان را متقاعد کند تا با بحران اقتصادی خود مقابله کنند. اما یک سیاست خاورمیانه واقعبینانه میتواند حداقل روی این پیشفرض بنا شود که این مشکلات بهرسمیت شناخته شوند.
بازگشت خاورمیانه به میز بایدن
مسائل خاورمیانه روی میز بایدن بازگشتهاند: بایدن با حمایت بیشائبه از اسرائیل، حضانت مشترک بر سر جنگی ویرانکننده بدون هیچ نقطه پایانی را در دست گرفته است. اینجا هم دولت بایدن برخی فانتزیها را دنبال کرده است. مصر را وادار کرده تا پناهجویان غزه را بپذیرد؛ اقدامی که مصر هیچوقت قرار نبود تن به آن دهد (مصر نگران است که پناهجویان موقتی به دائمی تبدیل شوند). بایدن از کشورهای عربی خواسته تا سربازان خود را برای کمک به نیروهای صلحطلب چندملیتی در غزه اعزام کنند، باتلاقی نظامی و اخلاقی که این کشورها میخواهند از آن اجتناب کنند. برخی مقامات آمریکایی روزانه از تاکتیکهای اسرائیل و استراتژیاش انتقادهایی ارائه میدهند که منجر به میزان وحشتناکی از تلفات غیرنظامیان شده است اما همچنان از جنگ اسرائیل کاملاً حمایت میکنند. هیچ چشماندازی وجود ندارد که بعد از این چه اتفاقی میافتد اما همچنان از جنگ اسرائیل کاملاً حمایت میشود. همانطور که مشخص شده، اتفاقهای بد همچنان بر خوبیها غلبه کرده و دولت بایدن هیچ برنامهای برای رویارویی با آنها ندارد.
جو بایدن در جریان سفر سال گذشته خود به خاورمیانه، این حقیقت را تحسین کرد که این اولین بار از حملات یازده سپتامبر 2001 است که یک رهبر آمریکایی از منطقه دیدار میکند بدون اینکه هیچ سرباز آمریکایی در عملیات جنگی درگیر باشد.
بایدن همچنین به دنبال تجدید روابط با شرکای قدیمی آمریکا بود. به رهبران کشورهای عربی در نشستی در عربستان سعودی وعده داد که دولتش اعتماد را احیا و نتایج واقعی را رقم خواهد زد. بایدن در ادامه گفت: «ما در چارچوب خاورمیانه امروز عمل خواهیم کرد: منطقهای متحدتر از سالهای گذشته.»
امسال اما بایدن دومین سفر خود به خاورمیانه را در شرایطی انجام داد که کاملا متفاوت از سال گذشته بود. اسرائیل، جایی که هواپیمای بایدن به زمین نشست کشوری آسیبدیده و درگیر بود درحالیکه همسایگان عربیاش دچار خشم، اضطراب و ترس شده بودند؛ منطقهای که در شعلهورترین حالت خود در چند سال اخیر قرار گرفته است.
امیل هوکایم، مدیر امنیت منطقهای در مؤسسه بینالمللی تحقیقات استراتژیک در لندن میگوید: «این احتمالاً بزرگترین چالش دیپلماتیک آمریکا از سال 1990 است، زمانی که آمریکا باید ائتلافی را علیه صدام حسین تشکیل میداد. در آن زمان، چالش خوبی به شمار میرفت چون طلوع قدرت آمریکا (در منطقه) بود. الان اما به نظر زمان غروب آن است.»
به گزارش فایننشالتایمز جنگ همچنان نقش حیاتی آمریکا را تقویت میکند چون برخلاف پیشرویهای چین و روسیه در خاورمیانه، آمریکا تنها قدرت دیپلماتیک و نظامی برای مهار کردن چنین بحرانی است. جان آلترمن در مرکز تحقیقات استراتژیک و بینالمللی میگوید: «میتوانید بگویید که آمریکا در شرایط نسبی 10، 15 یا 20 سال گذشته نیست. اما در مقایسه، هیچ کشور یا مجموعهای از کشورها وجود ندارد که از لحاظ نظامی، دیپلماتیکی یا حتی در شرایط اطلاعاتی نزدیکتر باشد.»
در سه دهه پس از اولین جنگ خلیجفارس، داینامیکهای منطقه و تصورها از نقش آمریکا، بهشدت تغییر کرده است. بهویژه از زمان حمله به عراق بهرهبری آمریکا که باعث ایجاد سالها درگیری در کشورهای عربی شد و بذر شرایط شکستخورده و ظهور و سقوط گروه جهادی داعش را کاشت.
سال 2011، همانطور که باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا آماده میشد تا آخرین سربازان آمریکایی را از عراق خارج کند، جهان عرب و روابطاش با آمریکا دوران دیگری از ناآرامی را میگذراند که منطقه را تغییر داد. موجی از خیزشهای مردمی علیه اتوکراتها در سراسر منطقه بهراه افتاد که منجر به وقوع درگیری در سوریه، لیبی و یمن شد. شرکای عربی واشنگتن از واکنشها به ناآرامیها خسته شده بودند و آنها را برای منافع خود ناپایدار و ناآگاهانه میدانستند. از سوی دیگر باید در نظر داشت که ماهیت وحشتناک جنگ و بحران بشردوستانه ادامهدار در این کشورها بهویژه در یمن را نمیتوان بدون اشاره به تغییر داینامیکهای ژئوپلیتیکی گستردهتر در خاورمیانه در نظر گرفت. چرخه خشونت فعلی ریشه در تلاشهای مکرر آمریکا برای بازسازی منطقه به سمت منافع خود بود که از سال 2001 با جنگافروزی بهراه افتاد. در آن زمان مداخلات واشنگتن و توسعه عملیات ضدتروریسم در سراسر منطقه به همراه درگیریهای جدید در کشورهای عربی که منجر به وقوع بهار عربی شد، باعث شد دیگر قدرتهای منطقه تلاش کنند سیستم خاورمیانه را برای حفظ منافع خود تغییر شکل دهند. جنگ عربستان با امارات در یمن یکی از تراژیکترین مثالها از رنج کشورهای عربی از تغییرات ژئوپلیتیکی و نظم منطقهای است. به گزارش CSIS مداخلات نظامی آمریکا پس از حملات یازده سپتامبر در سراسر منطقه از شکلگیری ثبات در سراسر منطقه جلوگیری کرد. این مداخلات ناامنی شدیدی را برای کشورهای رقیب و در عین حال متحد آمریکا ایجاد کرد و از سوی دیگر سرعت ورود نیروهای غیردولتی مسلح و تسلیحات را به منطقه تسهیل کرد. با گذشت زمان همانطور که سیستم منطقه پیچیدهتر و چندقطبیتر شد، استفاده بیشتر آمریکا از زور در منطقه بهجای تطبیق و سازش، بیثباتی در منطقه را افزایش داد که آمریکا، هم نمیخواست آن را کنترل کند و هم نمیتوانست.