عدالت نفسی تازه کرد / در اهمیت محکومیت وزرای دولت پیشین
محکومیت دو وزیر دولت قبل در پرونده چای دبش به دلایلی مختلف اهمیت دارد. هیچکدام از این دلایل، البته و لااقل نزد من، نمیتواند به رقابتهای سیاسی مرسوم اصلاحطلب و اصولگرا و... معطوف باشد زیرا تحقق عدالت قضایی چنان اهمیتی دارد که پیش آن این نزاعها به پشیزی نمیارزد.

محکومیت دو وزیر دولت قبل در پرونده چای دبش به دلایلی مختلف اهمیت دارد. هیچکدام از این دلایل، البته و لااقل نزد من، نمیتواند به رقابتهای سیاسی مرسوم اصلاحطلب و اصولگرا و... معطوف باشد زیرا تحقق عدالت قضایی چنان اهمیتی دارد که پیش آن این نزاعها به پشیزی نمیارزد. میدانم که بسیاری همچنان به همین محکومیت نیز بدبین هستند و میگویند یا کافی نیست یا باید منتظر ماند و دید چه کاسهای زیر نیمکاسه است. من اما معتقدم اگر روند دادرسی پروندهای صحیح باشد، نتیجه آن هر چه باشد، باید بدان گردن نهاد و بهتر است چندان خود را درگیر تئوری توطئه نکنیم.
به هر روی از دلایل اهمیت این حکم گفتم و حالا نوبت اقامه دلیل است. اولین و مهمترین دلیلش این است که این دو نفر صاحب منصب بودند. میدانیم که اجرای عدالت برای قدرتمندان بسیار دشوار است و برای همین کم نیستند کسانی که میگویند زور قانون فقط به بیقدرتان میرسد. اگر همین یک سخن در نظر اکثریت جامعهای مقبول افتد، تردید نکنید که دیگر سنگ روی سنگ بنا نخواهد شد و مسابقه دزدی، اختلاس و کلاهبرداری تمام جامعه را برخواهد داشت. آخر بیقدرتان و کمقدرتان نیز هرچه نداشته باشند، چشموگوش دارند و وقتی این احساس در وجودشان پدید آید که هر که هر که است، میگویند چرا ما از این مسابقه عقب بمانیم و بالاخره روز مبادا اگر هم گیر دادگاه افتادیم، زبان داریم برای توجیه رفتارمان.
تاریخ را نیز که مرور کنیم، چشمه عدالت باید از بالادست پاکیزه شود، وگرنه با قطع دست فلان سارق فقیر هیچوقت نمیتوان جامعهای عادلانه را انتظار کشید. اگر بالادستیها یعنی مسئولان عادل باشند یا قوانین به نحوی نوشته و اجرا شوند که نتوانند دست از پا خطا کنند و مجبور باشند عدالت بورزند، آنگاه میتوان به مردم نیز قبولاند که دزدی نکنند. این همان وضعیتی است که سخن امام علی(ع) بر آن صدق میکند که «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ» یعنی «مردم به حاکمانشان بیشتر شباهت دارند تا به پدرانشان».
برای همین هم بود که او چنان رفتار کرد و در برابر برادرش عقیل که سهمی بیش از معمول از بیتالمال طلبید، آهنی گداخته پیش آورد. دانش عرفی سیاست نیز همین را توصیه میکند. بیهوده نبود که سعدی باب اول «بوستان» را به همین موضوع اختصاص داد و «عدل» را مقدم بر «تدبیر و رأی» قرار داد. همو در «گلستان» حکایتی از انوشیروان عادل را نقل کرد که از غلامانش خواست «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: از این قدر چه خَلَل آید؟ گفت: بنیادِ ظلم در جهان اول اندکی بوده است هرکه آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» بر همین اساس سعدی بهدرستی چنین میسراید: «اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ بر آورند غلامان او درخت از بیخ.»
شاید ایراد بگیرید که این توضیح واضحات چیست که اینجا مینویسی. پاسخم این است که میدانم اما چه باید کرد که همین بدیهیات را فراموش کردهایم که چنین شده. این بیتفاوتی مزمنی که نسبت به فساد ایجاد شده را چگونه باید توجیه کرد؟ اگر حساسیتی وجود داشت 10 سال پیش داستان فیشهای نجومی تمام میشد، نه اینکه امروز قصه حقوقهای پتروشیمی علم شود.
گفتم بیتفاوتی مزمن، اما ضروری است این را هم بیفزایم که متاسفانه این بیتفاوتی بیشتر نزد مسئولان ما پدید آمده تا مردم. مردم همچنان این فسادها را میبینند و حالشان بد میشود و بدا به حالا مدیران کشوری که مردمش احساس کنند آن بالا بچاپبچاپه. آنگاه است که شرر خشم تمام کسانی که خود را بازنده میبینند، شروع به باریدن میکند؛ آن هم چه باریدنی، سیلآسا.
باز شاید بگویید، اغراق میکنم. اصلاً چنین نیست. 2500 سال پیش نزد ارسطو هم مسلم بود که سامان ستم و تبعیض، سستبنیاد است. جز اینها، فساد چای دبش نکتهای دیگر را نیز باید به خاطرمان آورد و آن اینکه قدرت بدون مکانیزمهای کنترلکننده، جز فساد نمیزاید، بنابراین مهمتر از اینکه «چه کسی حکومت کند؟»، باید به این پرسش پاسخ داد: «چگونه سامانی سیاسی پدید آوریم که در آن بتوان حاکمان خطاکار را به دادگاه برد و به بندکشید؟» خلاصه، هر کجا دیدید که قدرتمندان در دادگاههای منصفانه سوال و جواب شدند، بدانید آنجا عدالت نفسی میکشد و حکومت به اصول آزادی تقیدی نشان میدهد، وگرنه تازیانه زدن بر بیقدرتان و مردمان به تنگآمده از جفای روزگار را که مستبدان از همه بهتر بلدند.