درباره سازوکارهای بدون اصول سیاستگذاری فرهنگی
اسم رمز؛ مبارزه با ابتذال
یکی از وظایفی که دولت در ایران همیشه برای خود تعریف کرده است، (بخصوص از رضاخان به این سو) مداخله تمامقد در فرهنگ است. این مداخله پدرسالارانه با این مدعا صورت میگیرد که گروه نخبگان (بخوانید آنها که ایدئولوژی منطبق با ساختار سیاسی وقت دارند) و سازوکار دولتی است که میتواند سره از ناسره را تشخیص دهد. آنها هستند که باید مرجع تعریف خوب و بد برای فرهنگ باشند و آنها باید تعیین کنند چه ایدهای میتواند خلق شود و چه ایدهای نه.
این سازوکار اگرچه در ظاهر نقش چوپانی به خود میگیرد اما در طول تاریخش نشان داده که بیشتر برای حذف صداهایی غیر از صداهای جریان ساختار سیاسی طراحی شده است. حتی این رویکرد هم روال مشخصی ندارد و در اکثر اوقات برخورد سلیقهای کارگزاران وقت بیش از هر سازوکار مشخص دیگری برجسته میشود. در سیاستگذاری فرهنگی دولت سیزدهم که تا اطلاع ثانوی آثار آن سیاستگذاری را خواهیم دید این رفتار سلیقهای، بدون اصول و مشوش را به وضوح میتوان دید.
چندی پیش یکی از ناشران معتبر علوم انسانی خبر از سانسور طرح جلد کتابی داد که حتی با معیارهای دهه شصتی و الگوی «اوشین» هم بسیار مایه تعجب بود. تصویر نقاشی زنی کاملاً پوشیده در قرن هجدهم میلادی توسط وزارت ارشاد مورد ممیزی قرار گرفته بود. طرح جلد بعدی هم که شبیه قبلی بود، باز رد شده بود. ناشر در نهایت تصمیم گرفت کادری سفید را به جای نقش هر زنی منتشر کند.
اگر شغلتان مثل من ایجاب میکرد که زیاد پای صحبت اهالی فرهنگ و هنر بنشینید، شاید با من همدل میشدید که سختگیری وزارت ارشاد دولت سیزدهم و برخورد سلیقهای ایشان با اهالی نشر و کتاب، بخصوص انتشارات شناسنامه دار و تاثیرگذار، بیش از هر حوزه دیگر مشهود است؛ تا آنجا که یک دستورالعمل نوشتهاند و به ناشران دادهاند و گفتهاند زینپس از این کلمات به جای آن کلمات استفاده کنید و این رسمالخط را پیش بگیرید که ماموران معذور ما بیش از این به زحمت حذف و سانسور نیفتند. اگر پای صحبت نویسندگانی که یک یا چند کتاب در ارشاد دارند بشینید از مواردی میگویند که متحیر میشوید؛ چنین تفسیری از چنین واژگان و موقعیتهایی برای یک بنیبشر چطور ممکن است. اگر بخواهیم فقط به مثالهای متنوع هم بسنده کنیم این یادداشت، مثنوی هفتادمن کاغذ میشود. اینها وقتی در سرم چرخید که دیدم فلان خواننده با شمایل و تیپ «جیسون موموآ» در فیلمهای آخرالزمانیاش، در کنسرتی مجوزدار چنان حرکات موزون میکند که آن موزونگری که مدتی هم در ایران در بند بود، باید نزدش تلمذ کند تا صحنهگردانی یاد بگیرد.
آن همه سختگیری به ناشران و نویسندگان، سینماگران مستقل و... وقتی مایه حیرت میشود که بیلبورد بزرگ فیلمی زده «پول پارتی» و «واو» وسط را در راستای کار بازاریابی چنان کوچک نوشته که نمیتوان در همان لحظه اول متوجه شد منظور «پول و پارتی» است. حتماً آن ممیزان وزارتخانه که هنگام بررسی کتابها تمام تفسیرهای محتمل و غیرمحتمل هر خطی را بهتر از حتی هوش مصنوعی احصا میکنند، معنی پول پارتی را بهتر از ما میدانند. حتماً آنها هم ویدئوی آن خوانندهای که هرچه در صدا و موسیقی بیاستعداد است در مجلس گرم کنی از نوادر زمان است بیشتر دیدهاند و اصلاً خیلیهایشان با خانواده در ردیف اول کنسرت نشستهاند. اینها نشان میدهد که سره و ناسره معنای متفاوتی بین سیاستگذاران و اهالی حقیقی فرهنگ دارد.
البته که این نه تماماً گردن دولت سیزدهم است نه احتمالاً بعد از این از بین برود فقط به دلایلی در این دولت بیش از زمانهای دیگر نمود داشت. نتیجه مشخص بعد از حدود صد سال مداخله مستقیم دولت در فرهنگ و ریلگذاری برای آن این است که ساختار سیاسی با ابتذال سرسازگاری دارد با انتقاد اما نه. شوربختانه که یکه کردن همه صداها، مبارزه با ابتذال نامگذاری شده است.