هژمونی در ۱۲۰ ثانیه
دو دقیقه کلیپ ازمراسم یادبود شهید مطهری و بزرگداشت روز معلم و یک دنیا حرف. خلاصهای از مناسباتی فراقانونی که برخی تمایل دارند تبدیل شود به جریان غالب امور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران در این روزگار.
«آنتونیو گرامشی» وقتی نظریهاش را در باب هژمونی ارائه میدهد و به تعبیر کلی نفوذ و تسلط یک گروه یا نهاد بر جامعه میرسد، معادلهای هم برای آن میچیند؛ یعنی یک سوی رویکرد هژمونیک استفاده آن گروه و نهاد خاص از ابزار قدرت است و سویه دیگرش پذیرش، تسلیم و مدارای برخی از آحاد جامعه با آن نهاد. یعنی هرگز خود ابزار قدرت به تنهایی و بدون همکاری یا سکوت و پذیرش بخشی از جامعه، قادر به اعمال سلیقه و تثبیت سلطه خود نخواهد بود.
در آن کلیپ به وضوح مدلی کوچک از این وضعیت را شاهد هستیم. آقایی پشت تریبون مشغول شعرخوانی است، آقایی دیگر به تکنوازی نی مشغول است و بانویی دف به دست در انتظار است تا در قطعه ضربی با نی همراهی کند. بانویی محجبه میآید و به آقایی که در صدر مجلس نشسته در گوشی چیزی میگوید، آن آقا، آقای دیگری را فرا میخواند؛ این دومی روی سن میرود و در گوش بانوی دفنواز چیزی میگوید، دف را از او میگیرد، خودش جای او مینشیند دف به دست، آن بانو هم صحنه را ترک میکند.
یکبار به زبان گرامشی این صحنه را ترجمه کنیم: عضوی از نهاد مسلط که سلیقه خود را معیار میداند و محک ارزشداوریهایش پسند و ناپسند خودش است و بس، با یک نجوا و 10 ثانیه غرولند درگوشی از ابزار قدرت (آن فرد صدرنشین مجلس که گویا حرفش نفوذ علیحدهای دارد) استفاده میکند (یعنی چنان به ابزار اعمالسلیقه خود مطمئن است که اصلاً به گزینه ترک مجلسی که خوشایندش نیست فکر هم نمیکند)، بخشی از جامعه (آقای نوازنده دف) بیهیچ اعتراضی با آنها همراهی و فرمانشان را به بانوی دفنواز ابلاغ میکند.
بانوی دفنواز (عضو مظلوم جامعه در این فرآیند) هم بیهیچ مقاومتی، سازش را تحویل میدهد و از صحنه بیرون میرود. آن دو آقای عزیزی که مشغول شعرخوانی و دفنوازی هستند (دو عضو ذینفع جامعه که شاهد این اخلال و بیقانونی هستند) بیهیچ مکث و اعتراضی به کارشان ادامه میدهند و دستکم تا جایی که ما میبینیم از سوی حضار مجلس (باقی آحاد جامعه) نیز هیچ اعتراضی به کل این ماجرا نمیشود. به مباحثی که بعدترش مطرح شد، کاری نداریم.
یعنی زیاد فرقی نمیکند که صرف نوازنده بودن آن بانو به مذاق نهاد مسلط در آن مجلس خوش نیامده، یا به قول آقای علی مطهری «لاک غلیظ ناخن» ایشان حساسیت بخش خاصی از حضار را برانگیخته است.
نکته این کلیپ و کیفیت هژمونیک آن، قدرت مداخلهگران است که در لحظه هرچه خوشایندشان نیست را به طرفهالعینی میخواهند و میتوانند منتفی سازند و آرامش، خونسردی و پذیرش عمومی سایر افراد دخیل یا شاهد این ماجرا که چنین اعمال زور فراقانونی و بهدور از حرمت مجلس و برگزارکنندگانش را بیآنکه خم به ابرو بیاورند تحمل میکنند.
کسی نمیپرسد چرا و طبق چه قانون و معیاری؟ کسی جلسه را به اعتراض ترک نمیکند. حتی دو همکار آن بانو نیز از اجرای برنامه دست برنمیدارند، ولو برای ثانیهای. عادیسازی این مناسبات است که آن کلیپ دو دقیقهای را به یکی از ترسناکترین و ناامیدکنندهترین تصاویر از زیست اجتماعی این روزگار ما بدل میکند؛ جامعهای که در آن کسی منشأ حق و اعمالنفوذ برخی نهادها را نمیداند.
جامعهای که نهتنها نمیپرسد چرا، که حتی به آن حقانیت خویشفرمای بالادستیها یاری میرساند که در اسرعوقت به خواسته نادرست و فراقانونیشان برسند. جامعهای که حتی قربانیاش ترجیح میدهد سکوت کند، چون معلوم نیست یک اعتراض مختصر برایش چه هزینه گزافی به بار خواهد آورد.
جامعهای که گاه در فاصله یکمتریاش خطایی به این وضوح را میبیند و سوتزنان به آسمان نگاه میکند و میگذرد تا چیزی غیرعادی جلوه نکند و موضوع «حساسیت» خاصی پیدا نکند. جامعهای که دنبال دردسر نمیگردد و حق مخالفتی به این کوچکی را از خود سلب کرده است. اما دراینمیان هم آن بانو و آقای بالادستی و هم آن بانوی دف به دست، برای من تا حدی قابل درک بودند.
شخصیت منفی، سیاه و غیرقابل درک این فیلم، آن آقایی بود که دف را از آن بانو گرفت و خودش نشست و به جای او نواخت. هر بار که میبینمش از رفتارش بر خودم میلرزم. اوست که میخواهد حتی در حد فقدانسازی کوبهای، در حد خالیماندن جایگاه نوازندهای که به او اجحاف شده، خدشهای به حیثیت کسانی که به او این ماموریت را دادهاند وارد نشود. از امثال شما خیلی میترسم استاد!