فـرار بزرگ
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گزارش تحقیقی- میدانی هممیهن از تغییرات جمعیتی شهرهای حاشیه تهران
یافتههای هممیهن نشان میدهد موج مهاجرت فقرا از تهران به شهرهای اطراف، حالا به مهاجرت از این شهرها به روستاها رسیده است
زیر تیغ آفتاب، هوای داغ ریخته بود روی سر محمد. روی سر کارگر. کارگر 40ساله که آشغالها را دستهدسته کرده، میانداخت به آسمان. آن بالا، کارگر کوچک، میگرفت میانداخت ته نیسان. آنجا که پر بود از بطری پلاستیکی، ضایعات آهنی و شیشهای؛ روی «ضایعات روزیرسان». دست و دل به درس نمیرفته که سیکل نگرفته، زده بوده به کارگری؛ از خیاطی تا نقاشی و کارگری انبار. حالا هم که یکسال است از تهران آمده خیرآباد نسیمشهر، خانه 50متری اجاره کرده، خورشید که میزند بیرون، در دشت که تا چشم کار میکند، آشغال است، عرق گداخته بر پیشانی را میاندازد روی یقه که «بیبی دیگر جانی ندارد»، «علی تازه پنجساله است» و «مهناز هنوز امید دارد». شبهای بهار و زمستان، زیربار ابر و بارانهای تند، محمد، رضا و علیرضا آنقدر بار نیسان میکنند و میبرند میدهند دست صاحبکار و دوباره برمیگردند به «دشت آشغال»، که شب و روزشان شده آه عبث و نفسسوخته «برای دوقران پول». هر یکدسته ضایعات که پرت میشود بالا، انگار نفس زنگارگرفته محمد از میان تارهای صوتی زنگزده، راه پیدا میکند. هر پرتاب یکصدا؛ «بگیر»، «آخ»، «بجنب». تهران به محمد و بقیه دیگر نان نمیرساند؛ خرج بالا بود و کرایهها چندبرابر. همین محمد را مثل خیلی دیگر از مستاجران و کارگران ساکن تهران به حوالی تهران کوچاند؛ مثل نسیمشهر، خیرآباد نسیمشهر که برای محمد چندان خیری نداشت: «آنجا هم کارگری بود، اینجا هم همان. دیگر کرایه رفتوآمد نداشتم؛ بار زدم زیربغل، آمدم اینجا. اما کارگر که پیشرفت نمیکند، روز امید ندارد، چشمبهراه نیست. ما روزی میگیریم که نصفهشب با بدن بوکرده، بخوابیم که صبح، بیاییم دوباره زیر تیغ آفتاب و بعد آنجا زیر آن کپرها، چیزی بخوریم. من بگویم هزاردرصد بیشتر فشار روی شانههایم آمده، شما باور میکنید؟ با پولپیش 50میلیونی و ماهی یکمیلیون و 800هزار تومن اجاره. بگویم زن و بچه را برداشتم از تهران آوردم در یک بیغوله که شاید نان بیشتری بخورند، اما سرافکندگی شد نصیب هر روزم، باور میکنید؟ اگر بگویم از پارسال تا حالا سفره، گوشت ندیده چه؟ بگویم کارم شده ناز بقال را کشیدن برای نسیه، چه؟» رضا و علیرضای 13 و 17ساله، هردو به کلاس ششم نرسیده بودند که از مشهد مستقیم رفتند تهران و اجاره اتاق و پانسیون نداده، فرار کردند آمدند شدند ضایعات جمعکن خیرآباد، چسبیده به نسیمشهر، همسایه اکبرآباد. «نه که فرار کنیم؛ نداشتیم که بدهیم.» حسن، بیجرات نگاه، نشسته زیر سایه آشغالها. ششماه است تهران را پشتسر گذاشته آمده نسیمشهر، تا دیگر پنجصبح بیدار نشود که ساعتهفت سرکار باشد با یک عالم کرایهماشین که جیبش دیگر کفافش را نمیداد: «10سال در تهران کار کردم، در خیابان انقلاب، خیابان جمهوری. در خیاطیها، گلدوزیها. شب خستگی بهتنمانده، ساعت10 میرسیدم خانه. حالا دیرتر میآیم اینجا.»
«زنان کوچه»
ساعت 12ظهر، سهزن نشستهاند در سایه خانههایی با نمای آجری در کوچهای از خیرآباد که «خانههای نما خالی، خانه فقراست»؛ زریخانم، دبهقرمز بهدست، از وانتی یککیلو آبلیمو خریده، نشسته پیش خانم خدایی و مهین خانم. «آخر دل که سفره نیست بازش کنی، هرچه داری بریزی بیرون، آن بالاییها از ما گشنهها خبر ندارند. همسرم ششمیلیون تومان حقوق میگیرد، با دوبچه بهزور تا سرماه خودمان را میکشیم.» زری 40ساله، مستاجر کوچه پسکوچه خیرآباد، با شوهر کارگرش در خانه اجارهای 60متریشان روزگار میگذراند و «روزبهروز بدتر از دیروز»: «گوشت و مرغ خانم؟ ما دیگر میوه هم نمیتوانیم بخوریم و همهمان کمبود ویتامین هم داریم. قبلا ماهی یکبار مرغ و دوماه یکبار گوشت میخوردیم، الان شاید دوماه یکبار مرغ بخوریم. بچههای من الان در حسرت ماهیاند. سالی یکبار، آنهم شبهای عید ماهی میخوردیم، عید امسال همان را هم نتوانستیم بخوریم. ما هرچه داشتهباشیم، میخوریم و میگوییم خداراشکر.» «من چهارسال است ماهی نخوردهام.»، خانم خدایی این را میگوید. شوهر خانم خدایی چندسالپیش، وقتی تازه پا به 55سالگی گذاشته بود، فشارش افتاد، پایش لیز خورد، سرش کوبیده شد به روشویی و تمام. همسرش، خانم خدایی زن 60سالهای با دوچشم کمبینا، از سهسال پیش سرطانخون گرفت، رفت برای شیمیدرمانی تا همین چندماه پیش که پسرش او را میبرد بیمارستان. حالا اما از همان چندماه پیش، درمان را رها کرده و «نشسته به انتظار مرگ»، با چشمهایی که دیگر بهزور میبیند: «پسرم دیگر از شمال به تهران نمیآید که من را ببرد شیمیدرمانی. میگوید پول ندارم. خودم هم درآمدی ندارم. خودم همان داروهای مسکن را میخرم و درمان را رها کردهام. خودم شدهام دکتر خودم. عاقبت همه مرگ است، عاقبت من هم.» «اگر پول داشتم او را میبردم بیمارستان برای شیمیدرمانی؛ اما من ضعیف، او از من ضعیفتر.» مهین خانم 45ساله، چادر رنگی بهکمر بسته، میگوید برای خانهای که پارسال ششمیلیون تومان اجاره میداده، باید هرماه یکمیلیون و 200هزار تومن کنار بگذارد و بعد از مرگ شوهرش، پسر 25سالهاش خرجشان را میدهد: «شوهرم ایست قلبی کرد. من ماندم و دو بچه. شما از ماهی میگویید؟! من سهسال است ماهی نخوردهام.» فاطمه، زن 43ساله آذربایجانی که از کودکی خیرآباد موطنش بوده، ایستاده بالایسر زری و مهین و خانم خدایی، میگوید شوهرش چندماهی بیکار بود و الان با 49سال سن، رفته شده کارگر دامداری: «قبلا با بدبختی زندگی میکردیم، حالا بدتر از بدبختی. دو، سهسال است من و بچههایم یکتکه ماهی هم نخوردهایم. گوشت؟ چرا گوشت خوردهایم، همین چندروز پیش که عیدقربان بود، گوشت قربانی آوردند دم خانه، ما هم جایتان خالی، آبگوشت بار گذاشتیم. اما قصابیهای اینجا مشتری ندارند، گرانی زده به کارشان. قبلا میتوانستیم مرغ بخریم، از پارسال ولی حالا قوت غالبمان شده سیبزمینی، پیاز، تخممرغ و گاهی ماکارونی با سویا.» زنان بلند شده بودند که فهیمه 39ساله خودش را به جمعشان رساند و با چشمهایی از ذوق گشادهشده، گفت: «ما خودمان هم روزهایی کار میکنیم. سیر پاک میکنیم، فصل باقالی باشد، باقالی.» شوهر 41سالهاش کارگر نجاری است و ششونیم میلیون تومان حقوق میگیرد. آنها سهبچه دارند، یکیشان را شوهر داده و خرج بقیه را با همین کارها میدهند؛ کارگری و سیرپاک کنی: «از پارسال افتادهایم به این کار. یکنفر برای زنهای کوچه سیر میآورد، ما مینشینیم دور هم و پاک میکنیم. برای هرکیلو سیر پاکشده، هزار تومان به ما میدهد. شوهرهایمان نمیگذارند جای دیگری برویم برای کار. دستهایم را ببین، آنقدر موکت بر دست گرفتهام که تاول تاول شده. تاولها میترکد، رویش را میبندم، دوباره میافتم به سیرپاک کنی. شده روزی 80کیلو هم پاک کردهام. برای 80هزار تومان. آن هم از هفتصبح تا هفتشب. فصل باقالی، بساطمان باقالی پاککنی است. من خودم آسم دارم، و سیر برای آسم خوب نیست، اما مجبورم. بقیه زنهای اینجا هم همین هستند؛ آنها هم مجبورند. ما شاید یککیلو گوشت را برای یکماه استفاده میکنیم. همه اینجا اینطوریاند، خانوادههای کارگر با هم فرقی دارند؟ نه.»
فقر، کارگری، مهاجرت
این روزگار مردم فقیر نسیمشهر، مرکز بخش بوستان شهرستان بهارستان و چندشهر اطرافش است. شهرهای حاشیه پایتخت مثل خیرآباد، همدانک، حصارک بالا، حصارک پایین، وجیه آباد، اسماعیلآباد فاتح، سلطانآباد. مردان بیشتر کارگر، زنان بیشتر خانهدار. خانوادههایی که گرانی و تورم، فقر را بر دوششان گذاشته، هرکدام راهی یکشهر میشوند. از تهران به پاکدشت، از تهران به نسیمشهر، از تهران به شهریار و از تهران به ملارد. مهاجرت از پایتخت به شهرهای اطرافش برای روزیبیشتر و حالا آنطور که کارشناسان به هممیهن میگویند، موج سوم مهاجرت از تهران به شهرهای حاشیه استان، شروع شده است. وضعیت اقتصادی در چندسال اخیر برای همه بدتر شده و آنطور که مرکز پژوهشهای اتاق ایران در گزارشی از کاهش سرانه مصرف گوشت و برنج در ایران نوشته، سرانه مصرف در این دوقلم کالای خوراکی ضروری در سال ۱۴۰۰ کاهش قابلتوجهی نسبت به سال ۱۳۹۰ داشته است. براساس این گزارش، در سال ۱۳۹۰ سرانه مصرف گوشت دام ۱۳کیلوگرم بود، اما در سال ۱۴۰۰ به ششکیلوگرم و بهعبارتی مصرف گوشت در سال ۱۴۰۰ به کمتر از نصف میزان سال ۱۳۹۰ رسیده است. همچنین در سال ۱۳۹۰ سرانه مصرف برنج ۴۴ کیلوگرم بود، اما در سال ۱۴۰۰ به ۳۵کیلوگرم کاهش پیدا کرد. یعنی در سال ۱۴۰۰ مصرف سرانه برنج 8/0درصد سال ۱۳۹۰ بود. طبق این آمارها، بهتدریج گوشت از سفره تعدادی از دهکهای پایین و متوسط جامعه حذف شده و آنطور که رحمتالله نوروزی، عضو کمیسیون کشاورزی مجلس گفته، این تعداد شامل بیش از ۲۵میلیون نفر از مردم میشود. علاوه بر این، گزارش اخیر مرکز آمار ایران حکایت از افزایش بیش از 50درصدی قیمت برخی دیگر از کالاهای خوراکی در سال جاری نسبت به سال گذشته دارد. درهمین چند ماهی که از سال 1401 میگذرد، بارها بعضی از متخصصان درباره کاهش مصرف لبنیات و میوه هشدار دادند. آنطور که مرکز آمار ایران در تیرماه گزارش داده، متوسط قیمت شیر پاستوریزه در تیرماه سال جاری، نسبت به ماه گذشته بیش از ۱۰۵درصد، ماست بیش از ۱۳۴درصد، دوغ بیش از ۹۳درصد و خامه پاستوریزه حدود ۵۲درصد افزایشقیمت داشته است. همزمانشدن افزایش این گرانیها با بالارفتن نرخ مسکن و اجارهبها، بسیاری از مردم تهران را به حاشیههای استان کشانده و طبق یافتههای هممیهن به روستاهای شهرهای پیرامونیتر تهران. طبق آخرین گزارش مرکز آمار که شامل آمارهای سال ۹۵ و پیش از آن میشود، طی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ تقریبا ۴۰۵هزار نفر از مهاجران به شهر تهران وارد شدهاند و طی همین دوران تقریبا ۳۶۹هزار نفر از مهاجران نیز تهران را ترک کردهاند. ۴۳هزار نفر معادل 6/11درصد از کل مهاجران تهرانی، شهر کرج را برای زندگی خود انتخاب کردهاند و بعد از آن شهرهای پردیس و پرند با 6/4 و 1/4درصد مهاجرتکننده، در ردههای بعدیاند. مرکز آمار میگوید خالص مهاجرت داخلی به شهر کرج حدود ۲۰هزار نفر بوده است. بنابر اعلام مرکز آمار ایران، تهران مستاجرنشینترین استان ایران است و گزارش سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران نشان میدهد حدود چهارمیلیون تهرانی، حاشیهنشیناند یا در بافت ناکارآمد زندگی میکنند. تغییر جمعیت شهرهای اطراف تهران از سرشماری سالهای 1385 و 1395 هم پیداست. براساس اطلاعات سرشماری سال 1385، جمعیت شهرهای استان تهران حدودسهمیلیون نفر بوده و این رقم در سال 1395 به چهارونیم میلیون نفر رسیده است. این اطلاعات نشان میدهد جمعیت بعضی شهرها در این 10سال، دوبرابر شده است. مثلا جمعیت رباطکریم در سال 1385، 63هزار نفر بوده و این تعداد در سال 1395 به 105هزار نفر رسیده است. اردشیر گراوند، جامعهشناس در گفتوگو با هممیهن درباره موج مهاجرت به شهرهای حاشیه تهران میگوید این نوع مهاجرت نتیجه فشار مضاعف به قشر بیپناه و مظلومی است که آنها را گرفتار کرده که مجبورند از تهران بیرون بروند: «مادامی که زندگی کسانی مانند کارگران سخت باشد، آنها به مجموعه شهری تهران مهاجرت میکنند. در سالهای ۹۰ تا ۹۵، ۳۳۰هزارنفر وارد مجموعه شهری تهران و البرز شدند ولی الان بهنظرم در این پنجسال اخیر حداقل 400هزار نفر دیگر هم وارد شدهاند.» اوایل مردادماه بود که مسعود بهرامی، مدیرکل آموزشوپرورش شهرستانهای استان تهران پیشبینی کرد حدود ۷۰هزار دانشآموز به مجموع دانشآموزان شهرستانهای استان تهران اضافه شود که بخشی از آن اتباع، بخشی مهاجرت درون یا برون استانی و بخشی هم فرزندان ساکنان شهرستانهای استان تهراناند که به پایه اول ابتدایی ورود پیدا میکنند: «هموطنانی هستند که به دلایل شرایط شغلی، کار و زندگی و... از مرکز تهران به سمت حاشیه مهاجرت میکنند. از آنجایی که ما آمار سامانههای مسکن و… را نداریم، نمیتوانیم آمار دقیقی از این نوع مهاجرت ارائه کنیم، ولی میدانیم که این اتفاق میافتد و باتوجه به میزان ورودی پروندههای دانشآموزی ما هنگام ثبتنام در مدارس که نشان میدهد، سال قبل دانشآموزی در تهران ثبتنام کرده و سال بعد در مدارس یکی از شهرستانهای استان تهران ثبتنامش را انجام داده، میتوانیم به وجود چنین امری اذعان کنیم و این موضوع موردتوجه ماست.»
برای همیشه زحمتکش
شهر پاکدشت، در جنوب شرقی تهران هم یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای اطراف تهران است، شهری که در سال 1385 نزدیک به 243هزار نفر جمعیت داشت و در سال 1395، بیش از 400هزار نفر جمعیت داشته؛ شهری در حاشیه جاده تهران- مشهد در 20کیلومتری تهران که به «مامازند » هم معروف است. محسن 42 ساله، انبارداری است که چهارسال پیش از تهران به این شهر آمده تا شاید وضع و اوضاعش بهتر شود. او به هممیهن میگوید بسیاری از کارگرانی که با آنها کار میکند، حقوق پایه وزارتکاری یا حتی کمتر میگیرند: «به دلیل اینکه چند شهرک صنعتی نزدیک شریفآباد و پاکدشت ساخته شده، کارگران زیادی برای کار به این منطقه آمدند و بالطبع میزان مهاجرت از تهران به اینجا هم بسیار زیادتر شده است. الان یک خانه 70متری در مامازند، 150میلیون رهن کاملش است. درحالی که پنجسال پیش همین خانه را با 20میلیون تومان میشد رهن کامل کرد. به نسبت تعداد مهاجرانی که به پاکدشت در این سالها اضافه شده، فضای فرهنگی و ورزشی اضافه نشده است.» یکی از مشاوران املاک در مامازند هم به هممیهن میگوید خانه بهصورت میانگین در این شهر، برای رهن کامل، متری یکمیلیون و 500هزارتومان است: «رهن سالانه یک خانه 60متری، 90میلیون است. در قسمتهای کمی بهتر، حدود 15میلیون گرانتر است و این تغییر قیمت به این دلیل است که اینجا جمعیت خیلی زیاده شده. پارسال همین خانهای که 90میلیون است، با 30میلیون تومان میشد گرفت. محله ما هیچ امکانات رفاهیای ندارد، درمانگاه دارد اما بیمارستان نه. مردم هم یا فروشندهاند یا کارگر.» محتوای یک پژوهش رسمی انجامشده باعنوان «مهاجرتهای داخلی در ایران» که موسسه تحقیقات جمعیت کشور وابسته به وزارت علوم آن را انجام داده، نشان میدهد که پیرامون غربی تهران بهشدت در حال گسترش است و شهرهایی مانند رباطکریم با نرخهای بالای مهاجرپذیری مواجهاند. در این پژوهش هشدار داده شده است که بعد از فروکش کردن بحران کرونا، شاهد افزایش موجهای مهاجرت به پایتخت خواهیم بود. علیرضا امیرپور، مدیرعامل اسبق شرکت مدیریت دارایی مرکزی بازار سرمایه ایران، به هممیهن میگوید بر اثر وضعیت نابسامان اقتصادی بهویژه تورم، جامعه شاهد مهاجرت معکوس است و درواقع موج سوم مهاجرت از پایتخت شروع شده است: «البته این موج سومی به این ترتیب است: مهاجرت و خروج افراد متوسط و ضعیف از مناطق اعیانیشهر مثل مناطق یک تا شش تهران بهسمت مناطق میانی تهران؛ یعنی به منطقه هفت تا ۲۱ تهران، خروج افراد ضعیفتر و طبقه ضعیفتر و فرودستتر از مناطق میانی تهران به سمت شهرکهای نزدیک تهران مثل گرمدره و جاده خاوران و خروج و مهاجرت افراد مناطق پاییندست تهران و حاشیهتهران به سمت شهرستانهای تهران مثل رباطکریم، ورامین، پیشوا، قرچک، هشتگرد، چهارباغ، قلعه حسنخان، پردیس و پرند.» او میگوید در سال ۹۷ و در پی اولین جهش قیمتی مسکن، مستاجرهای جنوبتهران روانه حومه پایتخت شدند تا بتوانند خانهای بخرند: «مردم آن زمان شاید با حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰میلیون تومان میتوانستند در پردیس و پرند خانه خریداری کنند، اما در سال ۹۹ دوباره جهشقیمت به وجود آمد و به این خاطر مهاجرت اجارهنشینها شکل گرفت. آنها از مرکز، به حومه مهاجرت کردند و دیگر نتوانستند اجاره خانه آن مناطق را پرداخت کنند؛ پس مجبور به مهاجرت شدند. این موج سوم مهاجرت که گفتم در سال ۱۴۰۱ در پی تحولات اقتصادی و حذف ارز ترجیحی که در تمام کالاها تاثیرگذاشت، اتفاق افتاد و تورم بسیار گستردهای در تمام کالاها ازجمله مسکن به وجود آمد و این موج سوم مهاجرت شکل گرفت.» طبق گفته امیرپور، متوسط اجارهبها در کرج حدودا ششمیلیون تومان است و در حومه ارزان تهران مثل پردیس و پرند از سهمیلیون تومان شروع میشود: «به این خاطر طبقه ضعیف و فرودست جامعه که توان پرداخت این اجارههای گزاف را ندارند، مجبور به مهاجرت از منطقه خودشان به منطقه پایینتر میشوند. باتوجه به رشد شدید مسکن و نرخ اجاره، جمعیت حاشیهنشینان استان تهران و شهر تهران به شکل محسوسی افزایش پیدا کرده و ما دیگر کمتر شاهد کوچ اقشار محروم از شهرها و روستاهای مختلف کشور به تهران و حاشیه تهرانیم. طبق آخرین آماری که سازمان مدیریت برنامهریزی استان تهران اعلام کرده بود، حدودا چهار تا چهارونیم میلیوننفر حاشیهنشین در استان تهران وجود دارد.» به گفته اردشیر گراوند، جامعهشناس تهران بیشترین مهاجر را به استان البرز میفرستد: «به دلیل اینکه هزینههای مسکن به شدت بالا رفته، مردم توان پرداخت هزینه مسکن را ندارند و برای همین مجبور شدند از شهر تهران کوچ کنند و به شهرهایی مانند قلعهحسنخان و اندیشه و ملارد و... بروند. مهاجرت به بیرون از شهر تهران در این ۴ الی ۵ سال به شدت زیاد بوده است.» او میگوید: «اگر شما از مترو و حمل و نقل عمومی آمار بگیرید، میبینید که صبحها و شبها چقدر جابهجایی جمعیت بین تهران و شهرهای اطراف وجود دارد. الان اجارهخانه در اندیشه، ملارد، قلعهحسنخان و پرند بسیار بالا رفته است. وقتی اجارهبها بالا میرود یعنی تقاضا بالا رفته است. ما آمدهایم و زیرساختهای امنیت و اشتغال و هرآنچه که داریم را در مجموعه شهری تهران گذاشتهایم. از تمام کشور به تهران میآیند و بعد یکدفعه مجموعه شهری تهران را هم گران میکنیم و وضع همینی میشود که میبینید.» آقای موسوی، بنگاهدار در نسیمشهر که بر صندلی چوبیاش کنار جوی خشک خیابان اصلی شهر تکیه زده هم همین را به هممیهن میگوید. او مهاجری است از تهران به حاشیه آن: «من نازیآباد زندگی میکردم، زمانی هم خانیآباد بودم، مجبور شدم بیایم اینجا در نسیمشهر زندگی کنم. الان 50 متری را 150 میلیون تومان رهن کامل میدهند، یعنی متری سه میلیون تومان. من با کسانی در این چند ماه روبهرو شدهام که پارسال خانه 60 متری اجاره کرده بودند و حالا دنبال یک زیرزمین 20 متریاند. اینجا تا دلت بخواهد فقیر میبینی، مغازهدارها خودشان دارند به روز سیاه مینشینند، چه برسد به کارگرها یا مزدببرها.» او میگوید: «مردم در فشار صددرصدیاند، دیگر توان خرید ندارند، بسیاری از کسانی که من قبلا میشناختم و حداقل دستشان به دهنشان میرسید، حالا افتادهاند به کمک گرفتن از خیریهها. پسر من اینجا مغازه سوپری دارد، تا همین چند وقت پیش مردم میآمدند قند و چای و حبوبات میخریدند، الان بروید مغازه را ببینید. گونیهای حبوبات چندین ماه است که پر است. کسی نمیتواند حتی به خوبی چای و قند و تخممرغ بخرد. بیشتر مردم اینجا کارگرند، یعنی زحمتکش؛ برای همیشه زحمتکش.»
از مرکز به حاشیه، از حاشیه به روستا
کارگران مهاجران اصلی از تهران به شهرهای حاشیه آن هستند؛ کارگرانی که از پس اجارهخانهها برنمیآیند، پول رفت و آمد ندارند و دیگر نمیتوانند خوب بخورند و بپوشند. سهیلا جلودارزاده، نماینده پیشین مردم تهران در مجلس و عضو شورای مرکزی خانه کارگر، در گفتوگو با هممیهن مهاجرت افراد فقیر به شهرهای اطراف تهران را طاقتفرسا میداند: «این مهاجرتها از تهران چندین سال است که برای جامعه کارگری شروع شده. این کارگران براساس اینکه محل کارشان در کدام محور باشد مدام به عقب رانده میشوند. حتی اینطور شده که نانآور خانه تهران میماند و مجبور است در پانسیونها زندگی کند و خانوادهاش را به روستا میبرد. ممکن است ماهانه فقط پولی برای آنها بفرستد تا بتوانند این مشکل مالی را حل کنند و دیگر مجبور نباشند اجارهخانه دهند یا ممکن است اجارههای کمتری برای شهرکهای اقماری دهند.» او ادامه میدهد: «تهیه مسکن ارزانقیمت با توجه به پایین بودن سطح حقوق کارگران، از دلایل اصلی مهاجرت به اطراف تهران است. این موضوع همواره فشار زیادی را به اقتصاد خانواده وارد میکند. شهرکهایی که ساخته میشود مثل پرند اما در تحویل مسکن بدقولی میشود و فشار اقتصادی را روی خانواده متقاضی خیلی بیشتر میکند.» حسن صادقی، مسئول امور شهرستانهای خانه کارگر هم به هممیهن میگوید مهاجرت افراد فقیر به ویژه کارگران از شهرهای حاشیه تهران به روستاهای اطراف این شهرها رسیده است: «تحریمها فقر را دامن زده است، الان مسئولانی داریم که اطلاعی از فقر مردم ندارند. بعد افتخار هم میکنند که بسیج شدهاند و بستههای حمایتی به مردم دادهاند. به نظر میرسد عدهای تمایل به فقیرنگهداشتن مردم دارند. تصمیمات مسئولانی که فاقد علم اقتصادند، این وضعیت را برای مردم رقم زده است. وقتی ارز ترجیحی حذف میشود، وقتی مسائل اقتصادی را به تحریمها و مذاکرات هستهای گره میزنیم و بعد یارانه را دو برابر میکنیم و کالاهای اساسی را از سیستم حذف میکنیم و دستمزد را هم واقعی نمیکنیم، منتج به این میشود که شاهد کوچ طبقه کارگر و حقوقبگیر از شهر به حواشی هستیم. بعضیها دنبال منطقهای کردن بحث دستمزدند که باعث افزایش فقر در مناطق شهری میشود.» او میگوید: «دادههای رسمی کشور نشان میدهد که نرخ تورم در 12 ماه منتهی به مهر 1400، به عدد 45.4 و سبد معیشت خانواده به 11 میلیون و 479 هزار تومان رسیده. در همین ماه درصد پوشش دستمزد شده 35.36 درصد. بنابراین طبقه مزدبگیر ما زیر خط فقر مطلق زندگی میکند. دستمزد این افراد کفاف 10 روز زندگی آنان را میدهد. یعنی کارگرها و بازنشستهها حدود 20 روز از ماه خرجی ندارند. نمایندگان مجلس هم مرتب به دست فرادستان حرکت میکنند، نه فرودستان.» به گفته او بعضی از کارگرانی که در چهاردانگه زندگی میکردند الان رفتهاند و در روستای امیرآباد در سکینهآباد، نزدیک جاده هشتگرد زندگی میکنند: «یعنی مهاجرت از شهرهای حاشیه به روستاها رسیده است. ما با موج مهاجرت شدید افراد فقیر به حاشیههای تهران مواجهیم. هرچقدر فقر گسترش پیدا کند شاهد مهاجرت کارگران از شهر تهران به شهرهایی مانند پرند، بیبیسکینه، ملارد و روستاهای قرچک و صفادشت و غیره خواهیم بود. سیاستهای شغلی باید برای طبقه فقیر کارگری شهری و حتی روستایی فراهم شود.» او میگوید طبق رصدهای خانه کارگر و گزارشهایی که به دستشان میرسد، کارگرانی که به اطراف تهران مهاجرت کردهاند حتی تخممرغ هم نمیتوانند بخرند چه برسد به گوشت و مرغ. محمدعلی تركاشوند، دبير اجرايی خانه كارگر شهرری هم به هممیهن میگوید در حال حاضر، بیشتر مهاجرتها از تهران به حاشیه تهران مثل قیامدشت، حسنآباد، خاوران و.. است: «این مهاجرتها بر اثر گرانی مسکن و اجناس است. در نتیجه افراد فقیر مهاجرت میکنند و به حاشیهنشینی با بدترین وضعیت از نظر بهداشت و محیط زیست و... تن میدهند. به خاطر گرانی خانه، افراد کمدرآمد به روستاهای اطراف مهاجرت میکنند و همین موضوع اجاره خانهها را در روستاها بالا برده است.» او هم میگوید مهاجرت فقرا به روستاهای اطراف تهران رسیده است: «بیشترین مهاجرت را روستاهای اطراف حسنآباد و روستاهای اطراف کهریزک و روستاهای بخش خلازیر دارند. از همه مهمتر کویرآباد است؛ وقتی میخواهیم از حسنآباد به سمت کهریزک برویم میبینیم که سمت راست جاده کشاورزی است، ولی همه خانههایشان را سوله کردهاند و آنجاها را به افغانستانیها اجاره دادهاند.» ترکاشوند میگوید: «زمانی بود که کسی به حسنآباد نمیرفت. اما الان ببینید حسنآباد و کهریزک متری چقدر شده. یعنی این مهاجرت بیرویه باعث گرانی غیرقابلکنترل هم شده است. الان قدرت خرید کارگران به شدت ضعیف است. حتی ممکن است کارگران ماهی یکبار هم نتوانند گوشت و مرغ بخورند و این واقعیت دارد. وضعیت حمل و نقل هم که معلوم است؛ همه به مترو و اتوبوسهای عمومی رو آوردهاند. اگر بخواهید از خود شاهعبدالعظیم به میدان آزادی بروید، باید برای رفت ۹۰ و برای برگشت هم ۹۰ هزار تومان بدهید و در توان یک کارگر نیست.» عوض سلطانی، دبیر اجرایی خانه کارگر شهرستان پاکدشت هم میگوید در چند سال اخیر به ویژه در سالهای 1400 و1401 مهاجرت کارگران از تهران به پاکدشت زیاد بوده است: «از طرفی ما 70 کوره آجرپزی داشتیم که الان 5 یا 6 تای آن فعال است و بقیه تعطیل شدهاند. به همین دلیل کارگران این کورهها هم به کارهای دیگر رو آوردهاند. این مهاجرتها هم باعث شده که نرخ اجاره در پاکدشت و اطراف آن هم به شدت بالا برود. یک خانه 88 متری را دو سال پیش با 70 رهن و 600 هزار تومان، اجاره داده میشد. الان اجاره همان خانه دو و نیم میلیون تومان است. کارگران 10 الی 15 روز میتوانند با این حقوق زندگی کنند، خیلیهایشان حتی بیش از یک سال است که گوشت نخوردهاند. ما برنج و شکر را با نرخهای دولتی میخریم و به کارگران با قیمت پایین میفروشیم. معمولا تا 15 ماه کارگران از ما خرید میکنند، از پانزدهم به بعد ما باید درِ آنجایی که اقلام را توزیع میکنیم، ببندیم. تعدادی از فرزندان این کارگران ترکتحصیل میکنند و در این سالها بیشتر هم شدهاند.» از طرفی، شاهرخ محمدزاده، رئیس روابط عمومی اداره کل تامین اجتماعی شهرستانهای استان تهران به هممیهن میگوید تعداد بیمهشدگان اصلی اداره کل شهرستانهای استان تهران در سال 96، بیش از 626 هزار نفر و در سال 1400، بیش از 719 هزار نفر بوده است: «رباطکریم در سال 96، بیش از 64 هزار نفر بیمهشده و در سال 1400، بیش از 71 هزار نفر، بهارستان در سال 96بیش از 38 هزار نفر و در 1400 بیش از 46 هزار نفر و اسلامشهر در سال 96 بیش از 69 هزار نفر و در 1400، بیش از 82 هزار نفر بیمهشده تامین اجتماعی داشته است.»
بنزین روی خاکستر مسکن
علی طیبی، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی اخیرا مطالعهای در این مرکز با عنوان «بررسی ارتباط متقابل سیاستهای مسکن و جنبشهای شهری» بعد از گران شدن بنزین و موج مهاجرت معکوس از تهران انجام داده و بررسی کرده است که چرا اعتراضات در حومه شهرها اینقدر گسترده بوده. او به هممیهن میگوید: «من با چند شاخص بر این موضوع متمرکز شدم که چه گروههایی از تهران حذف شدهاند. در بهار سال 98، طبق دادههای مرکز آمار، طبقهای که حداقل حقوق را میگرفت، نمیتوانست حداقل سکونت را در تهران تامین کند. یعنی حدودا هیچکدام از مناطق تهران برایشان قابل استطاعت نیست.» طیبی ادامه میدهد: «در واقع یک طبقه از شهر حذف شده، حق سکونت از او گرفته شده و حق دسترسیاش هم با افزایش قیمت بنزین مسدود شده. من این مطالعات را گستردهتر و توان اجارهنشینی را از سال 1388 تا 1400 و جنبشهای مشابهی را که قبلا بر اثر همین موضوع اتفاق افتاده بود، بررسی و این موضوع را به سیاستگذاریهایی که در موضوع مسکن انجام شده، وصل کردم. بین سالهای 1350 تا 1355، به خاطر طرح جامع، تهران بسیار گران میشود. در تابستان 56 هم یکسری اعتراضات گستردهای در حومههای تهران به اسم جنبش ساکنان خارج از محدوده اتفاق میافتد. این محدوده، یکی از اولین جاهایی بوده که اولین جرقههای انقلاب در آن زده شده است.» به گفته او، به صورت کلی، مهاجرت طبقه کمدرآمد از تهران به اطراف آن، پلهای صورت میگیرد: «همانطور که الان طبقه متوسط در مناطق جنوبی تهران دنبال محل سکونت میگردد، در حومه تهران هم روند پلهای است. قطعا این موج مهاجرت از تهران، روی قیمت اجارهها در شهرهای اطراف آن تاثیر گذاشته. به همین دلیل باز یکسری از گروهها مجبور شدند این شهرها را ترک کنند و به جاهای دورتر بروند که مرز آن به قزوین و نظرآباد رسیده است.»
فقر زنانه
فقرا، فقرشان را به دست میگیرند و میروند به حاشیه. مهاجرتی از سر اجبار که به گفته جامعه و آسیبشناسان، بزهکاری را در شهرهای اطراف تهران بیشتر کرده. اردشیر گرواند میگوید هر کدام از این آسیبها منبعی دارد: «اصلا خود مهاجرت نیاز به تحلیل ثانویه ندارد. یعنی انقدر مساله بنیادی است که مثلا در خانواده میشود طلاق! که بزرگترین گرفتاری است، در سطح فرد میشود اعتیاد و خودکشی، در سطح جامعه مهاجرت میشود، یعنی وقتی جامعه به بحران برسد مردم مهاجرت میکنند.» او میگوید در بحرانها اولین قشری که دچار گرفتاری میشوند زنان و بعد کودکاناند: «این زنان و کودکان آسیبترین قشر یک جامعهاند. به طور طبیعی نرخ بیکاری زنان تحصیلکرده ایران دو برابر مردان است، سطح دریافت دستمزد زنان در کل دنیا هم کمتر از مردان است و در ایران این موضوع بیشتر است. اگر بحرانی در مسائل اقتصادی اتفاق بیفتد، اولین چیزی که از زنان در معرض گرفتاری قرار میگیرد بهداشت و سلامت آنهاست و بعد ازدواج، باروری و طلاق. وقتی زنان طلاق میگیرند ۷۵ درصدشان ازدواج مجدد نمیکنند، پس در بحرانها و در آسیبها بازنده زنان هستند، چه طلاق باشد، چه درآمد کم خانوار باشد و چه مستاجری باشد. در اشتغال هم زنان بیشترین نرخ بیکاری را دارند. الان نسبت جنسی تهران به هم خورده است، چون حجم مهاجرت دختران تحصیلکرده سراسر کشور به تهران به شدت بالا رفته. او میگوید اگر وضع به همین منوال پیش رود، مردم از این شهرها به مناطق پیرامونیتر میروند: «اگر کسی که قبلا مثلا در میدان فاطمی خانه اجاره کرده بوده مجبور شود برای زندگی به قلعهحسنخان برود، پا به یک فضای ناهمگون میگذارد. اگر واقعا کسی نتواند زندگیاش را تامین کند مجبور است به کارهای خلاف اخلاق مثل سرقت و مسائل اخلاقی جدی مثل مواد مخدر و... دست بزند. آمار این آسیبها در چند سال اخیر به شدت بالا رفته است.» سهیلا جلودارزاده، نماینده سابق مردم تهران در مجلس و عضو شورای مرکزی خانه کارگر مهاجرت درباره وضعیت زنان کارگری به هممیهن میگوید در سالهای اخیر برخی از کارگران در کارگاهها به تنفروشی رسیدهاند: «الان حدود ۴ یا ۵ سال است که مساله اخراج و تعدیل نیروی زنان کارگر خیلی اوج گرفته؛ زنانی که به دلیل تعدیل نیرو یا بسته شدن کارگاه یا به هر دلیل دیگر بیکار شوند مشکلات زیادی در سطح جامعه برای آنها پیش میآید. آنها یا واقعا باید انواع فشارها را تحمل کنند و بسوزند و بسازند، یا اینکه علیرغم خواسته قلبیشان به مسیرهایی بروند که خودشان دوست ندارند. یکسری هم هستند که با هر شرایطی کار را میپذیرند، بدون اینکه بیمه شوند، یا حداقل حقوق را بگیرند. آنها حاضرند بدون اینکه از مزایای کارگری استفاده کنند، کار کنند. من اخیرا یکبار به یک کارگاه رفتم و دیدم که زنان با روزی ۳۰ هزار تومان داشتند کار میکردند. یعنی فقط میتوانستند نان بخرند و آن را با آب بخورند! اگر هم اعتراض کنند اخراج میشوند. آنها در واقع دارند به یک نوع بردگی خیلی دردناک تن میدهند.»