روزنامهنگاری و بدیلهای نهچندان خوشایندش
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
اوضاع و احوال این روزهای رسانههای مکتوب خوب نیست. کمتر روزنامه و مجلهای دخلش به خرجش میخورد، آنها هم که از منابع دولتی ارتزاق میکنند و بهقول معروف چپشان پر است یا معمولا توپخانه نهادی هستند یا توجیهگر آن. اینکه چرا نشریات به اینجا رسیدهاند قصه هفتاد من مثنوی است و اینکه میگویند عمر این نوع رسانه به سر آمده هم سخنی مطابق با واقعیت نیست. با این دو کار نداریم. اینها موضوعات پسینی هستند و مجال مفصلتری طلب میکنند، تمرکز این یادداشت به این نکته است که در پی زوال نشریات و فقدان آنها چه بدیلهایی مورد اقبال قرار میگیرند؟ یا از سوی دیگر آن چرا روزنامه و تحریریه باید کماکان در فضای عمومی حضور داشته باشند؟ میدانیم که جامعه به کار ژورنالیستی نیاز دارد؛ چراکه کار ژورنالیستی، خلاف کار آکادمیک، به مباحث روز میپردازد. تفسیر آنچه به روز اتفاق میافتد برای قریب به اتفاق مردمان از هرچیز دیگری بیشتر اهمیت دارد. آدمیان ابعاد زندگی را با ابعاد طول حیات خود میسنجند و آنچه را در طول حیات خود میگذرد مهمتر از هرچیز دیگری میدانند. برای همین علاقه دارند که از وضعیت روز و آنچه در امروز میگذرد آگاه باشند. غالب رسانههای حرفهای، خصوصا روزنامهها، هر هدف و نیتی که داشته باشند، کار را حرفهای انجام میدهند. کار حرفهای یعنی در پس آن مثلا اصول ابتدایی نوشتن و صحیح نوشتن حفظ شود، کار حرفهای در رسانه یعنی اینکه بدانید وقتی با انسانهای زیادی طرف هستید برای گفتن یا نوشتن هر کلمه باید برنامهریزی داشته باشید. اشتباهی میتواند منجر به فجایع اجتماعی شود یا فردی را در ساحتهای مختلف به فروپاشی برساند. در کار حرفهای رسانه؛ کار گروهی، بودن افراد حرفهای در کنار افراد تازهکار، پیشینه نظری، آگاهی از اصول و... باعث میشود که امکان اشتباه کمتر شود. در فقدان مرجعیت رسانه حرفهای انسانی که زیست روزمرهاش و تفسیر آنچه در این چند روز زندگیاش میگذرد، مهمترین چیز است به رسانههای آلترناتیو رجوع میکند تا خوراکش را از آنجا تهیه کند. رسانههای آلترناتیو در ایران را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: رسانههایی که هم حیات روزمره را مدنظر دارند و هم اینکه مخاطبانی دارند. صداوسیما، شبکههای ماهوارهای فارسی زبان و شبکههای اجتماعی سه رسانه آلترناتیو و پرمخاطب هستند. تکلیف صداوسیما مشخص است، سالهاست قافیه را پیش دیگر رسانهها باخته است، شاید در میان چند ده شبکه تلویزیونی و رادیوییای که دارد، تکوتوک برنامههای پرطرفدار داشته باشد، اما قدرت جریانسازی و تاثیرگذاریاش در میان عامه مردم از بین رفته است و نخبگان جامعه هم عطای آن را به لقایش بخشیدهاند. شبکههای ماهوارهای فارسیزبان در فقدان اعتماد به صداوسیما و عدم مرجعیت رسانههای حرفهای و آزاد توانستهاند قاپ بسیاری را بدزدند، شبکههایی که عمده آنها ارتزاقشان از ایجاد آشوب روانی میان ماست و اهداف خاص سرمایهگذارنشان، که هرچه باشد، دغدغه ایران و ایرانی ندارند. شبکههای اجتماعی ساختاری متنوعتر، پیچیدهتر و تاثیرگذارتر از دو آلترناتیوی که ذکرشان رفت دارند. از جهاتی این شبکههای اجتماعی بهواسطه اینکه هر فردی به صرف داشتن یک موبایل میتواند رسانهای ایجاد کند، از هر رسانه دیگری بیشتر میتواند آسیبزا باشد. مثلا فردی که در فلان شبکه سلطنتطلب بهخاطر حفظ ظاهر هم که شده سعی میکند حداقلی از اصول را حفظ کند، همین که بهواسطه دیده شدنش از تلویزیون مخاطبانی در شبکههای اجتماعی پیدا میکند، در شبکههای اجتماعی ترکتازی میکند و لاطائلات خود را که از طریق بسط آن منفعتهای زیادی کسب می کند دائم بازگو میکند و مخاطبان قابل توجهی هم این لاطائلات را میبینند. برای او و شبکهاش مهم نیست که با بسط اینها چه چیزی عاید جامعه ایران میشود (اکثر اینان که خودشان فهمی از کار حرفهای رسانه ندارند)، اما در فقدان مرجعیت رسانه حرفهای و دغدغهدار، عرصه برای میدانداری اینان باز میشود، امری که نه به نفع مردم است و نه حکومت و تنها جماعت بسیار قلیل خودشان هر روز منتفعتر میشوند. حرف می شود اگر به میل شخصی اشاره نکنیم و نیرویی که ما روزنامهنگاران را به تحریریه سوق می دهد. مایی که به قول مولانا بدون سرانجام خوشیم اما اینجا به حافظ اقتدا می کنیم و در فروبستهترین لحظاتی که تجربه کردیم از باد بهار استمداد می طلبیم.