| کد مطلب: ۳۷

روایت دوباره قصه‌های ماندگار

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

یک آغاز دیگر. روزنامه‌نگاران ایرانی از این آغازها کم نداشته‌اند. دعوت شدن به تحریریه‌ای، ایده‌پردازی برای شروع کار، جلسات سوژه و بعد لحظه‌های شیرین صفحه‌بندی و روزهای شیرین‌تر انتشار روزنامه. اینکه این شیرینی چقدر طول کشیده و چندماه یا چندسال شده و بعد روز تلخ توقیف، تعطیلی، توقف خودخواسته انتشار روزنامه و... از راه رسیده است. یک نکته اما این میان شاید بین بیشتر روزنامه‌نگاران ایرانی مشترک بوده؛ فکر نکردن یا نخواستن فکر کردن به روز آخر، به روزی که باید امید را روی میزهای تحریریه جا گذاشت و رفت. حالا انتشار دوباره روزنامه هم‌میهن، یک امید تازه است؛ یک آغاز شیرین برای روزنامه‌نگارانی که چندسالی می‌شود کم‌کم به این باور رسیده‌اند که شاید دیگر باید روزنامه‌نگاری را کنار گذاشت. باوری نه‌چندان محکم که با هر انتشار تازه یک روزنامه، دود می‌شود و به هوا می‌رود. در همه چندسال گذشته و با قدرت گرفتن هر روزه شبکه‌های اجتماعی، کاربران این شبکه‌ها، کسانی که خود زمانی مخاطب صفحات روزنامه‌ها بودند، از بی‌نیاز بودنشان به خواندن روزنامه گفته‌اند، باخبر شدن از اتفاقات روز از طریق روزنامه، خواندن تحلیل و گزارش در روزنامه؛ که حالا دیگر شهروندخبرنگارها خودشان یک پا روزنامه‌اند و کانال‌های خبر تلگرام لحظه‌به‌لحظه خبر مخابره می‌کنند و شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای، دیگر مهلت به روزنامه‌ها نمی‌دهند برای نوشتن از وقایع روز. شاید همین‌ها هم این سال‌ها خود روزنامه‌نگاران را از روزنامه‌نگاری ناامید کرده و آنها را به سمت کارهای دیگر برده است و البته که میزان پایین حقوق دریافتی روزنامه‌نگاران، خود حدیث مفصل دیگری است. و حالا چرا هم‌میهن؟ در وانفسای ناامیدی به روزنامه و روزنامه‌نگاری، چه چیز ما را دور هم جمع کرده که به سبک قدیم، روزنامه کاغذی منتشر کنیم؟ این سوال را حتما سردبیر محترم و دیگر مسوولان روزنامه در یادداشت‌هایشان پاسخ می‌دهند اما آنچه ما را به نوشتن از مسائل اجتماعی امیدوار نگه داشته، باور به قدرت روایت است؛ به قصه، به داستان زندگی آدم‌ها، نوشتن از مردمی که باوجود در اختیار داشتن انواع شبکه‌های اجتماعی، هنوز هم نیاز به صدایی دارند که مستند و واضح، قصه زندگی‌شان را بلند بگوید و این قدرت و نقطه‌عطف یک صفحه اجتماعی یک روزنامه می‌تواند باشد؛ قدرتی آمده از یک باور که هنوز هم می‌شود مردم را از مردم خبردار کرد، می‌شود به شهرها و روستاهای ایران سفر کرد و قصه‌های پنهان آدم‌ها را از دل زمین‌های کشاورزی، خانه‌های کوچک روستایی، کوچه‌ها و خیابان‌های ریز و درشت و... بیرون کشید و با قلم به آنها جان داد و از بین‌شان خبرهای جدید و جاندار درآورد تا باز هم شبکه‌های اجتماعی خوراکشان را از صفحه‌هایی بگیرند که روزنامه‌نگاران در آنها حاصل تلاش و سفر و امیدشان را نوشته‌اند. روزنامه‌نگارانی که سال‌ها عشق‌شان را در صفحه‌های روزنامه‌ها ریخته‌اند و با نوشتن از رنج و گاه شادمانی مردم، مسوولان را به پاسخ واداشته‌اند، موجب تغییر شده‌اند، گاه دلیل برکناری یا استعفای مسوولان بوده‌اند و گاه آنها را به عذرخواهی واداشته‌اند. روزنامه‌نگاران اجتماعی، هرجای جهان که باشند و هرجا که قلم بزنند، خود، شبح‌هایی نامریی‌اند نشسته پشت سطرهای گزارش‌ها و گفت‌وگوهایی که برای گفتن از مردم نوشته‌اند. روزنامه‌نگاران اجتماعی معمولا بیش از آنکه خود، شناخته شده باشند به گزارش‌هایی معروفند که نوشته‌اند. به تاثیری که گذاشته‌اند. به زحمتی که کشیده‌اند و این نقطه مشترک بیشتر آنهاست، در هرجای جهان که باشند. این همان آغاز دوباره و دلیل امید برای ادامه است؛ نوشتن هزارباره از مردم برای مردم با کمک گرفتن از کلمات که به قول هوشنگ گلشیری، «سقف خانه ما همین کلمات است.»

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی