افزایش سرقتهای خــرد در تهران
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گزارش میدانی و بررسیهای «هممیهن» در نقاط مختلف تهران نشان میدهد
روز، غرب تهران، خیابان ستارخان
حیدر میانسال است؛ تقریبا پنجاهوخوردهایساله. گرد سفیدی موها از شقیقههایش شروع شده و دور سرش را گرفته است. باکسهای سیگار را جابهجا میکند و میگذارد زیر پیشخوان. جایی که تنها دست خودش به آن راه دارد و شاگرد نوجوانش که نامش مصطفی است. حیدر حرف که میزند، خودکار پشت گوشش را جابهجا میکند: «قبلا به جای خودکار سیگار بود، شش ماهی هست که ترک کردهام.» لبخند کجی میزند: «اینها نباید دم دست باشند. راحت کش میروند.» سیگارها را میگوید: «به سیگارها که دستشان نمیرسد. اما تا غافل میشوم میبینم یک چیزی کم شده. مصطفی را برای همین آوردهام.» مصطفی نوجوانی ترکهای است، همسایه است، از اهالی افغانستان. یا کنج دیوار مغازه، کنار قفسه شویندهها که جای پرتتری است، دست به بغل میایستد یا مینشیند روی سهپایه، روبهروی مغازه در ظل آفتاب و با چشمهای سبز ریزش آدمها را میپاید. حیدر از دزدی مغازهها حرفهای زیادی دارد: «تا صبح هم بنشینی حرف دارم برای گفتن. دزدی در هایپرمارکتهای بزرگ بیشتر است. اما دزد، دزد است دیگر. هر جا که بار بخورد چیزی میدزدد. مغازه قبلی بزرگتر بود. یک بار من پای دخل بودم و داشتم با یکی از مشتریها حرف میزدم که صدای یکی از بچهها بلند شد. رفتم دیدم مچ یک مرغدزد را گرفته است، یک مرد میانسال. البته خانمها راحتتر میتوانند دزدی کنند. چون چیزی برمیدارند و میزنند زیر چادر، یا توی کیفشان قایم میکنند. اما این بنده خدا ناشی بود. یک مرغ درسته برداشته بود و زده بود زیر کاپشناش که اصغر محمودی دیده بود و حالش را گرفته بود.» حیدر با کسی شوخی ندارد. دلرحم هم به نظر نمیرسد. خودکار را از پشت گوشش برمیدارد و لای انگشتش میگیرد. چشمهایش را تنگ میکند و بیک آبی را جوری برانداز میکند که انگار سیگاری گیرانده است: «به دزد جماعت رحم نمیکنم. مگر ما راحت پول درمیآوریم که همینطور مفت و مسلم یکی بیاید بردارد و ببرد و یک لیوان آب هم رویش بخورد؟ هر وقت کسی دزدی کند، بیچارهاش میکنم. آبرویش را که میبرم هیچ، مجبورش میکنم سه برابر پول جنسی که برداشته را پس بدهد. دلم هم برایش نمیسوزد.» خودکار را دوباره پشت گوشش جاساز میکند: «بعضیها هستند که پول هم دارند و باز دزدی میکنند. کسی هم که پول نداشته باشد مشکل خودش است. باید هر طور شده سه برابر جنسی که برداشته جور کند و بیاورد. اغلب هم این پول را میدهند. چون میدانند اگر این کار را نکنند برایشان گران تمام میشود و علاوه بر بیآبرویی در محل، به کلانتری هم تحویلشان میدهم. همین کار هم درس عبرتی برایشان میشود تا دیگر دست از پا خطا نکنند.» به قفسه روغنها اشاره میکند. روبهروی قفسه شویندهها که مصطفی شانه لاغر و تکیدهاش را به آن تکیه کرده است: «این روزها دزدی روغن هم زیاد شده، برنج هم همینطور. بعضیها مشتمشت برنج میریزند توی جیبشان. دو مشت برنج ارزش این همه بدبختی را دارد؟» خم میشود پشت دخل تا چیزی از زمین بردارد. از پایین دخل، صدای بم آهستهای میآید: «من چه کارهام، خدا میداند.»
در رتبه هشتم فلاکتیم
به گواه حرفهای اصغر جهانگیر، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه در پنج سال گذشته، «سرقت» یکی از مهمترین جرایمی بوده که نرخ بالایی داشته است. مرکز آمار ایران شمار سرقتها در سال ۹۵ را حدود ۳۴۳ هزار و ۴۲۵ فقره اعلام کرده است و معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه گفته است که این آمار در سال گذشته به حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار مورد رسیده است. این یعنی میزان سرقت در پنج سال گذشته حدودا چهار برابر شده است. از آن طرف گرانی و تورم افسارگسیخته هم دمار از روزگار مردم درآورده است. تورم ایران که در سال ۱۴۰۰ حدود ۴۰درصد بود، براساس شاخص قیمت تولیدکننده، از سال 95 بیسابقه بوده است و در همین پنج سال، حدودا 4/4برابر شده است. همین دو ماه پیش حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران بزرگ از افزایش هفتدرصدی سرقت در بهار 1401 در پایتخت خبر داده و گفته بود باید فکری جدی برای این ماجرا کنیم. ماه گذشته هم مهدی حاجیان سخنگوی فراجا رک و راست گفت: «برخی افراد برای امرار معاش چارهای جز سرقت ندارند. به عنوان مثال معتادان متجاهر چارهای جز سرقت ندارند و برای همین سرقتهای خرد افزایش یافته و این موضوع باعث تنشهای اجتماعی و کاهش احساس امنیت میشود.» براساس گفتههای استیو هانکه، استاد اقتصاد دانشگاه جان هاپکینز و عضو اندیشکده کاتو به ایسنا، ایران در بین ۱۵۶ کشور رتبهبندی شده در شاخص فلاکت، در رده هشتم قرار دارد و این شاخص با 4/49درصد به بیشترین سطح در بازه 25 سال گذشته رسیده است. حالا همین فلاکت و دستتنگی، تخممرغدزدهای زیادی را روانه خیابانها کرده است و بعید نیست در روزگاری نهچندان دور، شتردزدهای قهاری از میانشان سربرآورند.
روز، شرق تهران، خیابان سهروردی
صلات ظهر است. بوی خوشِ پائیزِ نارس چند روز پیش رفته و دوباره خورشید تمام آسمان را گرفته است. هایپرمارکت شلوغ است. کارمندهای شرکتهای اطراف دور و بر قفسه ساندویچهای آماده میچرخند و زنان خانهدار، سبد خرید در دست، قیمت اجناس را نگاه میکنند و لب میگزند. توی هر ردیف از قفسهها حداقل یکی از کارکنان فروشگاه در هیئت مأموری ناشناس میچرخد و چشم در چشم مشتریها، دالان خوردنیها را گز میکند. این را میم میگوید. مدیر فروش هایپرمارکتی که نمیخواهد اسمی از او و فروشگاهشان برده شود: «در یک سال گذشته دزدی خیلی زیاد شده است؛ سه برابر قبل. میانگین روزی سه نفر از ما دزدی میکنند، در ماه میشود 90 نفر. تازه اگر بخواهیم سختگیریهای بیشتری کنیم و مدام دوربینهای فروشگاه را چک کنیم، رقم خیلی بالاتری میشود.» آنطور که او میگوید، دزدهایی که به قافله هایپرمارکتهای بزرگ میزنند، بیشتر در کمینِ قفسه شکلاتها مینشینند؛ شکلاتهای لوکس و خارجی. بعد هم آبمیوه، مام و اسپری بدن که جوانترها سراغش میروند. میم میگوید: «به نظرم 50درصد دزدیهایی که از ما میشود توسط کسانی است که وضع مالی متوسط و رو به خوبی دارند. کاملا مشخص است.» خندهاش گرفته است: «شاید باور نکنید اما یک بار مرد مسن و تر و تمیزی شکلات دزدیده بود که متوجه شدیم. وقتی به رویش آوردیم و حرف زدیم، متوجه شدیم که وضع مالی خوبی داشته است. یک بار هم که رد یکی از دزدها را زدیم، دیدیم که با بیامو آمده دزدی چند قلم خوراکی. ما بار اولی که متوجه شویم کسی دزدی میکند، اگر رقم بالایی جنس برداشته باشد، از او یک تعهدنامه کتبی میگیریم که دیگر در فروشگاه ما نیاید. وگرنه او را به پلیس تحویل میدهیم. از این آقای بیاموسوار هم تعهد گرفته بودیم، اما چند بار دیگر هم آمد دزدی. خیلی عجیب بود. بعد از چند بار حرف زدن و درگیری حالا یکی از مشتریهای خوبمان شده است. همه خریدهایش را از ما میکند و دیگر با تمام بچههای فروشگاه آشناست.» میم، دزدها را در دو دسته میبیند. یکی آنهایی که به نظر میرسد بیشتر به دنبال دزدیهای معمولاند و هر چیزی را که دستشان برسد بلند میکنند؛ به ویژه خوراکیهای خاص و لوکستر را. دسته دیگر که به نظر او به لحاظ آماری تعداد کمتری را شامل میشوند، همان نیازمندانی هستند که به جهت تنگدستی و شکم گرسنه ناچار به دزدی میشوند: «اینها بیشتر اقلام مورد نیاز و ضروری را میبرند. مثل روغن، ماکارونی، مرغ و مواد پروتئینی. ما هم خیلی سخت نمیگیریم. فقط در شرایطی که بتوانیم دزدی را اثبات کنیم و در دوربینها ثبت شده باشد، اقدام میکنیم. به آنهایی هم که معلوم شود خیلی نیازمندند و از سر ناچاری دزدی میکنند، تا جایی که برایمان ممکن باشد کمک میکنیم.» میم از گروه سنی دزدهای خردهپای فروشگاههای زنجیرهای هم اطلاعاتی دارد: «معمولا یک گروه در بازه سنی 15 تا 20 سال هستند. 30 تا 40 سالهها بیشترین گروه دزدانی هستند که مچشان را گرفتهایم. حالا هم مدتی است که پیرمردها و پیرزنها هم برای دزدی پیدایشان میشود.» اما خط قرمز جلوگیری از دزدی در این فروشگاه زنان هستند: «در مورد زنانی که به دزدی اقدام میکنند هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. نه میتوانیم آنها را بازرسی بدنی کنیم و نه به خودمان اجازه میدهیم که کیفشان را بگردیم. موضوع جالب دیگر این است که دزدهای دسته اولی که گفتم وضع مالی خیلی بدی ندارند، معمولا اجناسی را برمیدارند که قیمت بالاتری دارند. میخواهند برایشان بصرفد. این را امتحان کردهایم. مثلا اگر قیمت یک شکلات پنج هزار تومانی را بزنیم 100 هزار تومان، همین را میبرند. میخواهم بگویم چشمشان فقط روی قیمت اجناس است.» میم تخمینی از میزان سرقت ماهانه از فروشگاهشان ندارد. چون امکان حساب و کتاب روزانه برایشان ممکن نیست. اما چشمبسته میگوید که رقم سرسامآوری میشود: «یک بار خواستیم ماهانه آمار اجناس را براساس سیستم ثبت فروش بگیریم. دیدیم فقط در یک قلمِ بادام هندی، 30 بسته در یک ماه دزدی شده بود. قیمت هر بسته را حدود 30 هزار تومان در نظر بگیرید، 30 بسته میشود، 900 هزار تومان. این فقط یک قلم جنس بود. قطعا در طول روز رقم قابل توجهی از اجناس دیگر هم دزدی میشود.»
شب، جنوب تهران، خیابان مولوی
از شبهای روشن تهران خبری نیست. ساعت از 10ونیم گذشته است و کرکره مغازهها یکییکی پایین میآیند و خیابانهای تنگ و ترش جنوب شهر، در دل شب تیره گم میشوند. حوالی میدان اعدام که حالا به آن محمدیه میگویند، عدهای جمعشان جمع است. زنها و مردهای بیجا و مکانی که هرکدام کنج دیوار و زیر نور کمجان چراغهای کنار خیابان، مخدر مصرف میکنند و چرت میزنند و در تاریکی، خطِ روشنِ سیگارشان حرکتِ آرامی دارد. چند متر آنطرفتر، پسر جوانی مغازهای کوچک را اداره میکند؛ یک بقالی جمع و جور که از شیرمرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا میشود: «حساب دفتری ما به نسبت قبل سه برابر شده است. مردم واقعا پول ندارند و ارزانترین چیزها را هم نسیه میبرند. بعضیها هم که خودشان را راحت کردهاند و دزدی میکنند. هر چیزی دم دستشان باشد برمیدارند. برایشان مهم نیست چی، از کیک و پفک و کلوچه گرفته تا نان و آدامس و شکلات. معمولا متوجه میشوم اما اگر ببینم کسی دستش تنگ است، میگویم مهم نیست، به روی خودم نمیآورم یا میگویم بردار و برو.» خردهدزدیهای جنوب شهر، کاسبی عدهای شده است. انگار که نوعی سبک زندگی، مفری برای امرار معاش؛ از مغازه آشنا باشد یا غریبه فرقی نمیکند: «بعضیها برای ردگمکنی، خانوادگی میآیند دزدی. چند روز پیش چند نفر آمده بودند مغازه. رفیقم هم اینجا بود. گفت جواد نگاه کن، یارو جنس بلند کرد. طرف را میشناختم. از بچههای همین محل است. با زن و بچهاش آمده بود. حدود 100 هزار تومان خوراکی برداشت و یواشکی داد دست زنش.» جواد، هم حساب و کتاب دفتر نسیههایش سه برابر شده است، هم ضرر خردهدزدیهای مغازهاش: «راحت بگویم در ماه حدود 50 نفر از مغازهام دزدی میکنند. یکی جنس کمتری میبرد و یکی بیشتر. اگر یک سال پیش مثلا هر ماه یک میلیون تومان جنس بلند میکردند، الان قطعا سه میلیون تومان شده است. این در شرایطی است که ما خیلی از جنسهایمان دم دست نیست. اگر بود که خیلی بیشتر از این حرفها میشد.» طاهر جوان دیگری است که مغازهاش در نزدیکی تقاطع مولوی و ولیعصر است. میگوید هرچه از جنوب شهر جلوتر بیایید، آمار دزدیها کمتر میشود: «دزدی از مغازهها از قبل بود، الان هم هست. اما خب طبیعتا مردم فقیرتر شدهاند و دزدی هم بیشتر شده است. همین چند روز پیش یک جعبه زغال گذاشته بودم جلوی در. آش رو با جاش بردند. یک میلیون تومان قیمت همان جعبه بود.»
هم دزدی، هم خودبری
اوضاع و احوال فروشگاههای زنجیرهای یا تخفیفی هم بهتر نیست. مسئول فروش یکی از این فروشگاهها به «هممیهن» میگوید: «تمامی شعب هر شب به دلیل سرقت با کسر کالا مواجهاند و این ضرر از حقوق سرپرست فروشگاه کم میشود. البته نمیشود آمار دقیقی ارائه داد اما عمدتا مواد غذایی و کالاهایی که قابلیت حمل داشته باشند، سرقت میشوند.» مرغ و گوشت که گران شود، بازار دزدی آن هم داغتر است: «چندین بار شاهد این بودم که افراد مسن آمده بودند فروشگاه، مرغ و گوشت میدزدیدند. یک بار یک پیرمرد مرغ دزدیده بود و همکارانمان متوجه شدند. داشتند بازخواستش میکردند که زد زیر گریه. اما مجبور بود جریمه پرداخت کند. روال بر این است که وقتی فروشگاه متوجه دزدی شود، فرد را بازخواست میکند و حتی ممکن است به کلانتری ارجاع داده شوند. اما خیلی وقتها هم کارکنان فروشگاه متوجه دزدی نمیشوند.» او میگوید: «نوع پوشش زنها امکان مناسبی برای پنهان کردن اجناس دزدیشده میدهد و برای همین زنها راحتتر اقدام به سرقت میکنند و کمتر لو میروند. ما هم اجازه اینکه کیف کسی را بگردیم نداریم. گرچه دوربین مدار بسته هست اما عوامل فروشگاه به قدری درگیر کارند که معمولا متوجه سرقت نمیشوند.» به گفته او سرقت از فروشگاههای تخفیفی در جنوب و مرکز شهر بیشتر است، همچنین در تهران بیشتر از سایر استانها. مدیر روابط عمومی یکی دیگر از فروشگاههای زنجیرهای علاوه بر سرقت از فروشگاه، به موضوع جالب دیگری هم اشاره میکند؛ «خودبری». «خودبری اصطلاحی است که همیشه در فروشگاههای زنجیرهای وجود دارد. فقط هم مختص فروشگاه ما نیست، در همه جا هست. حتی در صنفهای دیگر. یعنی اجناسی توسط خود کارکنان فروشگاه سرقت میشود. اما چون پای آبرو درمیان است، معمولا رقم خودبریها زیاد نمیشود. معمولا وقتی فروشگاه خیلی شلوغ باشد، سرقت هم بیشتر میشود. اما راهکارهایی هم برای جلوگیری از سرقت هست. مثلا اگر فروشگاهی برای کارکنانش دورهها و آموزشهای حفاظتی برگزار کند، هوشیاری کارکنان و نحوه برخورد آنها در فروشگاه میتواند از دزدیها جلوگیری کند.» بررسیهای هممیهن از فروشگاههای زنجیرهای مختلف نشان میدهد که اغلب آنها تمایل چندانی به صحبت دراینباره ندارند. حتی میگویند که آمار مشخصی هم ندارند و سیاست فروشگاه بر این است که این موضوعات را به حداقل برسانند و اگر پیش آمد هم جلوی رسانهای شدن آن را بگیرند. دلیل مشخص اکراهشان هم این است که نه آمار دقیقی دارند، نه حال و حوصله دردسر و موضوعات حراستی را؛ «این صنف، همه یکدیگر را میشناسند. اگر حرفی بزنیم برای مجموعههایمان دردسر درست میشود. در فروشگاهها بر رضایت مراجعان و مشتریان تأکید داریم و برای همین تلاش بیشترمان بر پیشگیری از دزدی است، تا دزدگیری.» به گفته خودشان تا جای ممکن حتی دزدان شناساییشده را به کلانتری هم ارجاع نمیدهند و خودشان یکجوری ماجرا را حلوفصل میکنند. پلیس آگاهی هم پاسخ روشنی از تعداد پروندههای ارجاعی ندارد و به نظرش ماجرا آنقدرها مهم نیست که حاضر به پاسخگویی شود. یکی از مسئولان اطلاعرسانی پلیس آگاهی تهران تنها یک جمله به «هممیهن» میگوید: «موضوع مهمتری از این دلهدزدیها پیدا نمیشود که راجع به آن بنویسید!» و مکالمه را تمام میکند.
شب، مرکز شهر، حوالی میدان فردوسی
مرکز شهر بیدارتر و زندهتر است؛ نه امشب، که هر شب و همیشه. هنوز بساط دستفروشها به راه است و خیابان در قُرقِ ماشینها و عابران خستۀ آخرهای شب. لامپ بزرگ سردر سوپرمارکت یکی از کوچهها، تا شعاع چند متریاش را روشن کرده است. روی دیوار، زیر ساعت کهنۀ آونگدار، قاب عکس صاحب مغازه به ما لبخند میزند: «من که حواسم نیست. اما معمولا وقتهایی که همسرم در مغازه باشد، مچ کسی را میگیرد. زنها تیزترند، ما سرمان توی لاک خودمان است». اینها را میگوید و میخندد. پنیر و نان و بسته ژامبون مرغ را برای پسر جوانی که به انتظار ایستاده در کیسه میگذارد و کارت اعتباری مشتری را میکشد: «یک بار همسرم در مغازه بود. یک نفر حدود یک میلیون تومان جنس بلند کرده بود و این دفعه از شانس، او هم نفهمیده بود. البته تقصیری هم نداشت. طرف شماره کارت من را گرفته بود و گفته بود که به حساب شوهرت واریز کردم. اما دروغ گفته بود. خیلی حرصمان درآمد.» دزدی در مرکز شهر هم شبیه کوچهپسکوچههای جنوب شهر است: «هر چیزی که دم دست باشد میبرند. یک بار زنی آمده و یک رانی خریده. چند تا هم یواشکی انداخته توی کیفش اما همسرم دیده بوده. وقتی آمده حساب کند، همسرم گفته پس آنهایی که توی کیفت انداختی چه؟ انکار کرده اما چند نفر از مشتریهایی که توی مغازه بودهاند، پشت همسرم درآمدند و آن خانم مجبور شده کیفش را خالی کند. چهار هایپ یواشکی برداشته بوده است. ما هم ضرر و زیان خودمان را داریم. این هم در شرایطی است که دوربین را چک نمیکنیم. فقط هر وقت چشممان بیفتد اتفاقی متوجه میشویم.» بهمنخان، یکی دیگر از سوپرمارکتداران محله هفتتیر هم روایت مشابهی از این دزدیها دارد: «دیگر عادت کردهایم. روزی بعضیها هم در همین دلهدزدیهاست. چند روز پیش یک پیرمرد آمد جلوی در و این طرف و آنطرف را نگاه کرد و یک بسته نان برداشت. تا چشمش به من افتاد و دید که متوجه شدهام هول شد و دست گذاشت رو جیبهایش. جوری که مثلا دنبال پول میگردد. گفتم برو پدر جان. نوش جانت. دیگر مردم به نان شب محتاج شدهاند.»
احتمال کاهش بیشتر سود در پایان سال
اوایل مرداد بود که داود فکوری، رئیس اتحادیه صنف سوپرمارکت و مواد پروتئینی تهران به «شرق» گفته بود که حدود دو درصد سود مالکان سوپرمارکتهای تهران به دلیل سرقت مواد غذایی از بین میرود. او در گفتوگو با «هممیهن» هم بر این موضوع تاکید میکند: «این میزان سرقت از قدیم بوده، حالا هم هست. یکی از دلایلش هم این است که اجناس سوپرمارکتها دم دست مشتری است و کار را برای کسی که قصد سرقت دارد راحت میکند. برخلاف جایی مثل طلا فروشی که اقلامشان اصلا در دسترس نیست.» فکوری میگوید اینطور نیست که درباره افزایش سرقت از سوپرمارکتها مدام گزارش به دست آنها برسد و البته این هم دلایل خاصی دارد: «ما مسائل و موضوعات مهم را مرتب اطلاعرسانی میکنیم و همین موضوع دلیلی است بر اینکه مالکان سوپرمارکتها معمولا به جز سالی یکی دوبار به اتحادیه سر نمیزنند و خیلی از آنها ارتباط تنگاتنگی با ما ندارند. برای همین است که این گزارشها را مرتب به ما ارائه نمیدهند. ضمن اینکه این مساله به نحوی است که اصولا خیلی عنوان نمیشود. مگر در درددلهایی که برخی از مالکان به صورت شخصی با من دارند.» رئیس اتحادیه صنف سوپرمارکت و مواد پروتئینی تهران، یکی دیگر از دلایل طرح نکردن این موضوع از سوی مالکان سوپرمارکت را وجود موضوعات مهمتری میداند: «موضوعاتی مثل مالیات برای آنها مهمتر از این خردهدزدیهایی است که ماهانه سه، چهار میلیون به آنها خسارت میزند.» گرچه او هم تاکید میکند با توجه به اینکه از یکی دو سال گذشته شاهد افزایش قابل توجه قیمت در برخی از کالاها بودهایم، میتوان انتظار داشت که امسال این دو تا سه درصد دزدبری که از سود مالکان سوپرمارکتها کم میکند، امسال بیشتر از سالهای گذشته باشد: «در برخی از کالاها شاهد افزایش سه تا چهار برابری قیمت بودیم. مثلا قیمت ماکارونی هشت هزار و 600 تومان بود، 24هزار تومان شده است، روغن 810 گرمی 64 هزار تومان. همین مساله قدرت خرید مصرفکنندگان را پایین آورده است و ممکن است همین موضوع در افزایش سرقتها هم موثر باشد.» با تمام این اوصاف، چون اجناس و اقلام موجود در سوپرمارکتها در دسترس مردم است، کار زیادی برای جلوگیری از این سرقتها نمیشود کرد. مگر اینکه نظارت بر دوربینهای مداربسته بیشتر شود و از آن مهمتر، بستن دهان فقری که هر روز، بازتر از دیروز میشود.