| کد مطلب: ۸۱۸

چپ پس از چپ

چپ پس از چپ

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

سقوط اتحاد جماهیر شوروی چه تاثیراتی بر نیروهای سیاسی ایران داشت؟

وقتی سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد 1376 پیروز انتخابات شد و بحث برنامه‌‌های اصلاحی به میان آمد، بسیاری تلاش کردند او را در کنار میخائیل گورباچف و اصلاحات او را با گلاسنوست و پروستریکای در یک میزان بگذارند و در نتیجه سرنوشت محتوم سقوط را برای اصلاحات مدنظر چپ‌گرایان اسلامی ایران در نظر بگیرند؛ تحلیلی که در برخی رسانه‌‌های خارجی مطرح شد و مقام رهبری همان زمان به صراحت آن را رد کردند و با برشمردن ویژگی‌‌های خاتمی، گفتند که نه او گورباچف است و نه ایران، شوروی. اما فارغ از این مقایسه، چپ‌گرایان اسلامی در ایران همچون همه نیروهای چپ، از سقوط اتحاد جماهیر شوروی تاثیر پذیرفتند و گفتمان خود را به تدریج تغییر دادند. چپ‌گرایان که در ابتدای دهه 1370 کمتر در ساختار سیاسی حضور داشتند، در دوم خرداد 1376 توانستند به فاصله شش سال پس از سقوط شوروی، قوه مجریه را به دست بگیرند؛ البته نه با گفتمان صرفا «عدالتخواهانه» گروه‌‌های چپ، بلکه با نگاهی که بیشتر بوی تغییر و «گفتمان آزادی‌خواهانه»‌‌ می‌‌داد و نشان از تغییری بود که احتمالا در این شش سال رخ داده بود. حال که خبر درگذشت میخائیل گورباچف منتشر شده است؛ نگاهی به آثار تصمیمات او که منجر به سقوط شوروی شد، در فضای سیاسی ایران قابل توجه است.

جریان چپ اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی عملا همه احزاب با رکود روبه‌رو شدند و طرح شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» موجب شد، احزاب چپ که به انواع و انحاء مختلف نگاهی همسو با آموزه‌‌های کمونیستی و سوسیالیستی داشتند؛ بیش از سایرین درگیر این رکود شوند. البته با گذر زمان جریان چپ اسلامی در پهنه سیاسی ما بدون وابستگی به شوروی و صرفا با وجود نوع نگاه «عدالت‌خواهانه» در حوزه اقتصاد و سیاست خط و مشی‌اش را مشخص کرد و از دل گروه‌‌های بزرگتر سیاسی کشور مرزبندی خود را با راست‌گرایان روشن کرد. مجمع روحانیون مبارز با انشقاقی که در جامعه روحانیت در سال 1366 ایجاد کرد و خروج افرادی مانند محمد سلامتی و بهزاد نبوی از سازمان مجاهدین انقلاب در سال 1361 و برپایی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال 1370، نمونه‌‌هایی از مرزبندی با نگاه سیاسی و اقتصادی را از خود بروز داد. طی همه این سال‌‌ها یک جریان اپوزیسیون که شاید بتوان گفت اغلب خارج‌نشین هستند هم حضور داشتند که آرمان‌شهرشان را شوروی و نظام‌‌های مارکسیستی و سوسیالیستی‌‌ می‌‌دانستند و نجات کشور را در گروی رفتن به آغوش شوروی و قرار گرفتن پشت پرده آهنین‌‌ می‌‌دانستند. در آن سال‌‌های دوقطبی جهانی طبیعتا همه آنها که هدف خود را مبارزه با آمریکا و استکبار جهانی‌‌ می‌‌دانستند و به نوعی اهداف «عدالت‌خواهانه» جهانی داشتند، در پس‌‌زمینه ذهن‌‌شان شوروی را که در خط مقدم این مبارزه بود، ستایش‌‌ می‌‌کردند. بنابراین، سقوط شوروی شوک بزرگی برای چنین جریان‌‌هایی در سراسر جهان به شمار‌‌ می‌‌رفت. حتی محمد سلامتی، دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در گفت‌وگویی سقوط شوروی را بر رکود جناح چپ بعد از سال 70 تاثیرگذار عنوان کرده بود. به هر حال، سقوط شوروی موجب قوت گرفتن نظریه فرانسیس فوکویاما شد؛ نظریه «پایان تاریخ» که نظام لیبرال‌دموکرات را انتهای مسیر‌‌ می‌‌دانست، در همه جا گسترش یافت و در ایران هم، گفتمان‌‌های لیبرالیستی انرژی مضاعفی به دست آوردند. در مقابل، از سیاستمداران گرفته تا اندیشمندان و هنرمندان که نوستالژی چپ داشتند، به سمت رخوت رفتند. بدین‌ترتیب، فروپاشی شوروی از نگاه اغلب نیروها به نظم نوین جهانی و یکپارچگی و تک‌قطبی شدن ختم‌‌ می‌‌شد و عاملی بود برای انفعال چپ‌گرایان.

چپ گرایان ایران پس از سقوط شوروی

نقطه‌عطف بحث‌‌ها در این زمینه و اینکه جناح چپ ایران چه نسبت و سنخیتی با چپ‌گرایان جهان و شوروی سقوط‌کرده دارد؛ در سال اول روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی مطرح شد. اگرچه نگاه عدالت‌خواهانه چپ در دوران جنگ و در دولت میرحسین موسوی و ریاست‌جمهوری آیت‌الله سیدعلی خامنه‌‌ای هم در کشور به چشم‌‌ می‌‌خورد، اما به دلیل تغییر سیاست‌‌ها در دولت اکبر هاشمی‌رفسنجانی و روی کار آمدن نگاه تقریبا راست‌گرایانه او، تعریف مشخصی درباره حد و مرز نزدیکی و دوری این جریان‌‌ها به آموزه‌‌های حزب حاکم بر شوروی سابق در دست نبود. همین هم بهانه طرحی از سوی برخی مخالفان داخلی و خارجی اصلاحات برای تخطئه خاتمی و عملکردش با عنوان «خاتمی، گورباچف است» شد. چنان که اشاره شد، همان زمان رهبری درباره این تحلیل‌‌ها اظهارنظر کردند و گفتند:«دشمنان ما در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّل‌شان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دوم‌شان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سوم‌شان این است که نظام مردمىِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارم‌شان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکّل از سرزمین‌های به‌هم‌سنجاق شده نیست. اشتباه پنجم‌شان این است که نقش بی‌بدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.» و بدین‌ترتیب، به این نوع اظهارات جریان مخالف دوم‌خرداد به نوعی پایان دادند. با وجود این شرایط، سعید حجاریان در گفت‌وگویی با روزنامه اعتماد به این موضوع اشاره کرد و گفت:«ما نمی‌‌خواستیم به خاتمی بگویند گورباچف ایران، آن موقع واژه «اصلاحات» یادآور پرسترویکا بود. شوروی فقط شش سال قبل از روی کار آمدن خاتمی، فرو پاشیده بود. اگر ما این واژه را به کار می‌‌بردیم، جناح راست به ما می‌‌گفت خاتمی گورباچف است و شما می‌‌خواهید همه‌‌چیز را به هم بریزید.» فارغ از اینکه خاتمی بیش از گفتمان عدالت‌خواهانه به دلیل اینکه گفتمانی که مطرح‌‌ می‌‌کرد بوی آزادی‌خواهی داشت، روی کار آمد؛ نباید فراموش کرد در همه اختلافات حزبی و جریانی آن زمان، توجهی هم به علت ناکامی گورباچف در برنامه‌‌های اصلاحی‌اش و فاجعه چرنوبیل نشده بود که تا چه حد این سقوط معلول سنگ‌اندازی و عدم همکاری سوسیالیست‌‌های ارتدوکس بوده است. فرو ریختن دیوار آهنین و پس از آن سقوط شوروی همانطور که در همه کشورها اثرگذار بوده است و نگاه‌‌ها و فعالیت‌‌های حزبی را متحول کرد؛ ایران هم بی‌تاثیر از آن رویدادها نبود. شاید بنا بر نوع نگاه حاکم بر نظام سیاسی ما جریان‌‌های چپ وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی و احزاب آن نداشتند، اما به هر حال تغییرات ایدئولوژیکی و فکری که در جهان رخ داد، به بسیاری از کشورها از جمله ایران سرایت کرد و موجب تلفیق برخی آموزه‌‌های چپ‌گرایانه با نگاه لیبرالیستی به‌ویژه در ابعاد فرهنگی شد و‌‌ می‌‌توان گفت دنیای جدیدی را برای احزاب، هم در جهان و هم در ایران داشته است. به هر حال اصلاح‌طلبان امروز میراث‌داران جناح چپ هستند و اگر بگوییم به دنبال تلفیقی بین گفتمان عدالت‌خواهانه چپ و گفتمان آزادی‌خواهانه غربی‌‌ها هستند، بی‌راه نگفته‌ایم و این روند مدیون همین سقوط شوروی در سال 1371 است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی