| کد مطلب: ۶۳۵

نسل اول اصلاح‌طلبان دغدغه جانشین‏‌پروری نداشتند

نسل اول اصلاح‌طلبان دغدغه جانشین‏‌پروری نداشتند

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

حسین نورانی‌نژاد معاون سیاسی حزب اتحاد ملت:

نسل اول اصلاح‌طلبان دغدغه جانشین‏‌پروری نداشتند

احزاب بزرگ و قدیمی ایران، از جبهه مشارکت و مجمع روحانیون و نهضت آزادی تا موتلفه و جامعه روحانیت، نتوانستند نسل بعدی با توانایی نسل قدیمی خود تربیت کنند. دلیل این افول جایگاه چه بوده است؟ در این باره با حسین نورانی‌نژاد، معاون سیاسی حزب اتحاد ملت، به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم که در ادامه می‌‌آید.

آیا شما این گزاره که احزاب با افول حضور نیروهای کیفی مواجه شده‌اند، موافق هستید؟

البته پاسخ مطلق نیست، ولی تا حدی این گزاره درست است. اولا باید در نظر گرفت که نظام حزبی و موضوع نمایندگی سیاسی اقشار مختلف توسط احزاب در همه جای دنیا تضعیف شده و در ایران با توجه به نبود نظام انتخابات حزبی و حتی نیمه‌حزبی، کاهش فضای اثربخشی فعالیت سیاسی، تفوق و اثربخشی بیشتر یا حداقل بازنمایی این‌که کنشگری فردی نسبت به فعالیت فردی موثرتر است، امکان رشد بیشتر در ارتباطات فردی و محفلی، تبلیغات فراوان ضدحزبی و... کلا کنشگری حزبی را به سمت افول برده است. نه فقط کنش حزبی که دیگر شیوه‌‌های سیاست‌ورزی با امید و انگیزه کمتری انجام می‌‌شود تا جایی که انگیزه برای کمترین، ساده‌‌ترین و در عین حال چیزی که باید موثرترین کار سیاسی باشد، یعنی شرکت در انتخابات، کاهش یافته است. کسانی هم که مسبب این وضعیت هستند به نظر نمی‌‌رسد ناراضی باشند و با قدرتی که دارند احتمالا برای تداوم آن تلاش می‌‌کنند.

چرا احزابی که با حضور سیاستمداران برجسته تاسیس شدند، نتوانستند نیروهایی در سطح خودشان برای نسل‌‌های بعدی کار حزبی در این احزاب تربیت کنند؟

باید به این نکته اشاره کرد که اکثر این تشکل‌‌ها متاثر از چند چهره هژمون و کاریزماتیک بوده‌اند که این ویژگی، قابلیت انتقال چندانی ندارد. دبیران کل این تشکل‌‌ها هم به نوعی رهبر کاریزماتیک آن تشکل بودند.

جبهه مشارکت و حزب اتحاد هم با این مشکل مواجه است؟ به نظر می‌‌رسد فاصله معناداری بین اعضای فعلی این حزب با رهبران حزب در سال‌های دولت خاتمی وجود دارد؟

البته درباره جبهه مشارکت و حزب اتحاد، این مساله قدری متفاوت از بقیه است. محمدرضا خاتمی وقتی دبیرکل مشارکت بود، دبیرکل واقعی بود و کسی در سایه این نقش را ایفا نمی‌‌کرد. وقتی هم این عنوان به محسن میردامادی منتقل شد، بدون آنکه رضا خاتمی حذف یا کمرنگ شود، دبیرکل واقعی، میردامادی شد. این سنت درباره علی شکوری‌راد و آذر منصوری هم در حزب اتحاد ادامه داشته است. اما این‌که چرا به‌رغم این ویژگی مثبت، نسل دوم و سوم مشارکت و بقیه اصلاح‌طلبان به قوت نسل اولش نشدند به چند عامل برمی‌‌گردد: ضعف جبهه مشارکت اولیه در سازماندهی شاخه جوانانش که رها شده در حلقه‌‌ای بسته بود و نیروهای باکیفیت‌‌تر و جوان اصلاح‌طلبی که در بیرون مشارکت بودند و میل به حضور در این تشکیلات داشتند، به سد آنها می‌‌خوردند. همان حلقه هم بعدها مسیر خودش را جدا کرد. جبهه مشارکت را در این‌جا جداگانه گفتم چون تشکیلات اصلی و فراگیرتر، اصلاحات بود. دوره ۸ساله محمود احمدی‌نژاد که زمان اوج‌گیری نسل دوم اصلاحات بود، این نسل را از کسب تجارب اجرایی و حتی سیاسی لازم و باثبات محروم کرد و بعد از آن در دوره روحانی هم طیف نیروهای سیاسی‌‌تر و دموکراسی‌‌خواه اصلاحات، کمتر فرصت لازم را یافتند. از گذشته تاکنون نسبت مستقیمی بین مناصب اجرایی و جایگاه سیاسی افراد بوده. مثلا بهزاد نبوی نقش مهمی در دولت موسوی و بعدها در مجلس داشت. همان نقش را در مجاهدین انقلاب هم امتداد می‌‌بخشید. اما برای نسل ما این امکان نبود و بین کار سیاسی جدی یا مسئولیت اجرایی باید یکی را انتخاب می‌‌کردیم. برای همین نسل دوم و سوم اصلاحات به دو دسته کنشگر و کارگزار تبدیل شدند و این عامل، نسل ما را ضعیف‌تر از پیشینیان به لحاظ تجارب اجرایی ساخت. خود نسل اول هم دغدغه چندانی برای جانشین‌‌پروری نداشتند. این درباره کل اصلاحات و هر دو حوزه سیاسی و اجرایی صدق می‌‌کند. به خصوص که اکثریت نسل اول از سنین جوانی شروع کردند و دوره عمر کنشگری‌‌شان طولانی شد. برای همین جالب است که هنوز برخی از آنها به اصلاح‌طلبان ۵۰ ساله می‌‌گویند جوان. تفاوت‌‌های نگرشی، فرهنگی و سبک زندگی بین نسل‌‌ها هم در این شکاف بسیار موثر بوده. به خصوص در بین اصلاح‌طلبان، این تفاوت بارزتر از اصولگراهاست. افول قدرت و نفوذ اصلاحات هم طبعا موثر است. نسلی که تا آمده جان بگیرد و شناخته شود به دوره افول جریان خود رسیده و این هم بداقبالی دیگری برای نسل ماست. گاهی ژن‌‌های خوب و آقازاده‌‌ها هم در به هم زدن تعادل و منطق گذار نسلی نقش داشته‌اند، به خصوص در دوره حضور در قدرت. امکان حضور در انقلاب و جنگ هم دو عامل قدرت‌‌ساز هستند که نسل‌‌های جدید اصلاحات نداشته‌‌اند‌‌. میانگین نسل اولی‌‌ها با وجود سن بالاتر، آرمانگراتر و در نتیجه جدی‌‌تر و کوشاتر بوده‌‌اند. با این حال این مشکل، مطلق نیست. در حزب اتحاد، نیمی از شورای مرکزی جوان‌ هستند. رئیس کمیسیون سیاسی، مهدی دریس‌پور است که نسل سومی است. من نسل دومی معاون سیاسی هستم. روسای کمیته امور شعب (استان‌ها)، شورای منطقه تهران، اطلاع‌‌رسانی، انتخابات و آی‌تی، همه نسل دومی هستند. فعال‌‌ترین و موثرترین اعضا در مباحث داخلی هم نسل دومی‌‌ها و سومی‌‌ها هستند. اما خب همان‌طور که گفتم، نفوذ و تاثیرگذاری نسل اول به دلایل عدیده، وجود ندارد.

درباره احزاب اصولگرا چطور؟ چرا احزاب قدیمی نتوانسته‌اند جایگاه خود را حفظ کنند؟

البته اینها مسائل مربوط به اصلاح‌طلبان است. اصولگراها با توجه به وفور منابع و نیز شکست‌‌های متعدد نسل اول‌شان از اصلاح‌طلبان، خودبه‌خود به سمت گذار بی‌دغدغه نسلی سوق داده شدند. الان هم که رزومه‌‌هایشان را بدون مانع حراست و نظارت پر می‌‌کنند و دنیا به کام‌شان است. هر قدر هم تندتر باشند، مقرب‌‌ترند. درباره تشکل‌‌های روحانی مثل مجمعین و جامعه روحانیت هم دلایل اختصاصی دیگری مانند کاهش نقش و نفوذ اجتماعی قشر روحانی موثر است‌‌. در واقع جذابیت آنها برای نسل جدید کمتر است و آنها اگر میل به انتقال نسلی هم داشتند، تقاضای چندانی وجود نداشت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی