| کد مطلب: ۷۴۵

طبقه متوسـط فقیر حاشیه علیـه متن

طبقه متوسـط فقیر حاشیه علیـه متن

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گفتاری از آصف بیات درباره جنبش‏‌های شهری

سال 2010، کشورهای عرب زبان خاورمیانه، شاهد اعتراضات گسترده مردمی بودند. این اعتراضات در بعضی از این کشورها مثل مصر و تونس، زمینه ساز انقلاب و تغییر نظام سیاسی کشور شد و در بعضی کشورها مثل سوریه به جنگ داخلی منتهی شد. آصف بیات که مدت ها استاد دانشگاه قاهره مصر بود و در سال های اخیر به آمریکا مهاجرت کرده است، یکی از معدود چهره ‌های موثر ایرانی است که به بررسی این اعتراضات پرداخته است و آنها را از زوایای مختلف، مورد بررسی قرار داده است. آصف بیات البته در کتاب ‌ها و نوشته ‌ها و سخنرانی ‌های خود، یک کار مهم دیگر هم کرده است. او شاید برجسته ‌ترین نظریه پردازی باشد که اعتراضات دی 96 و آبان 98 را پیش ‌بینی کرده بود. آصف بیات در تحلیل خود، از ظهور طبقه جدیدی سخن می ‌گوید که آن را «طبقه متوسط فقیر» می ‌خواند؛ طبقه ‌ای که به خاطر ابزار اطلاعاتی جدیدی که در دست دارد، از تحولات جهان آگاه است و به خاطر نرسیدن به آنچه حق خود می ‌داند، دست به اعتراض خیابانی می ‌زند. پیش از این سعید حجاریان نیز در دهه 80، در مقاله «حاشیه علیه متن»، به مختصات این طبقه پرداخته بود و سیاست ورزی آنها را عامل پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات 84 و تحولات بعدی در آن دهه خوانده بود: «حاشیه، پایگاه رای احمدی ‌نژاد بود و او به جنگ حاشیه علیه متن دامن می ‌زد. کم مانده بود که به حاشیه فرمان حمله به متن بدهد. اگر می ‌توانست این کار را می ‌کرد؛ مانند چاوز و مورالس.»مشهورترین کتاب آصف بیات نیز (لااقل در میان آن کتاب هایی که به فارسی ترجمه شده اند) کتاب «سیاست ‌های خیابانی» است. او در این کتاب می ‌نویسد: «پیشروی ‌های آرام مردم عادی، زمانی به یک جنبش اجتماعی تبدیل می ‌شود که فعالین با مشخص کردن اهداف، شیوه ‌ها و توجیهات مبارزه ‌ی خود، به طور کامل نسبت به کاری که انجام می ‌دهند، هوشیاری و آگاهی لازم را به دست آورند.» چندی پیش موسسه مردم نهاد باهمستان، از آصف بیات دعوت کرده بود تا در جلسه ‌ای با موضوع «تحول جهان در سپهر جنبش ‌های شهری»، سخن بگوید. متنی که در ادامه می ‌آید، خلاصه ‌ای از مباحث مطرح شده در این جلسه است. با این توضیح تکمیلی که سوالات اول توسط مجری برنامه مطرح شد اما سوالات متاخر، توسط دیگر مهمانان نشست مطرح شده است. این مباحث می ‌تواند آغازی برای سلسله مباحثی باشد که به سوالات مهمی درباره ماهیت اعتراضات 96 و 98 ایران پاسخ دهد. مباحثی که همچنان در روزنامه هم میهن، پیگیری خواهد شد.

‌تحولاتی بنیادی در حال رخ دادن است که در ایران هم به شکل جسته و گریخته دیده می‌‌شود. آیا می‌‌توان گفت که حضور خیابانی به روندی عمومی بدل شده است؟

این سوال خیلی مهمی است. مقالات زیادی هم درباره آن نوشته شده. اولا از نظر تعداد، این جنبش‌‌ها در دنیا بی‌سابقه است. همین‌طور از نظر گسترش و بسیج، به شکل شتابنده‌‌ای در حال افزایش است. برخلاف سابق که انرژی زیادی نیاز بود تا افراد زیادی جمع شوند، حالا این جنبش‌‌ها به سرعت بالاتری فراگیر شده‌اند و مساله مهم‌تر، این است که تقاضا چیست؟ البته باید به این نکته توجه داشت انسجامی که به نظر می‌‌رسید در جنبش‌‌های دو دهه قبل وجود داشت، امروز وجود ندارد و این مساله خودش سردرگمی ایجاد کرده است. در آسیب‌شناسی این جنبش‌‌ها باید به این موضوع اشاره کرد که در این جنبش‌‌ها از یک طرف صداهای متعددی وجود دارد و از طرف دیگر، خشم زیادی در آن دیده می‌‌شود و برخلاف گذشته، این جنبش‌‌ها با وجود بی‌سابقه بودن از نظر خشم و شتاب و گستردگی، به نظر می‌‌رسد قادر نخواهد بود یک تلنگر واقعی به سیستم نابرابری وارد کند. از جمله خصائص این جنبش‌‌ها، این است با وجود اینکه به نام انقلاب صورت می‌‌گیرد؛ اما به انقلاب منتهی نمی‌‌شود و فقط ایجاد ترس از انقلاب می‌‌کند. یعنی انقلاب به این صورت که تحولات مهمی در رژیم سیاسی ایجاد شود، رخ نمی‌‌دهد، ولی ترس اینکه این اتفاقات بیفتد، بین الیت‌‌ها به وجود می‌‌آید.

‌بر این اساس شما این حرکت‌‌ها را حرکت مقطعی در یک دوره خاص می‌‌دانید؟ که در کتاب «سیاست‌‌های خیابانی» هم به آن اشاره کرده‌اید.

فرمی از جنبش‌‌ها بوده که در ظاهر جنبش ملی است. مثلا در جاهای مختلف کشور بوده و در مدت زمان طولانی پیگیری شده است؛ اما گاهی گروه‌‌های مختلفی در کشور که الزاما با هم همزبان نیستند، در مقطع خاصی با هم همراه می‌‌شوند و این یک پدیده جالب و جدید است. مثل آنچه در ایران سال 98 اتفاق افتاده که حاشیه‌نشین‌‌ها و سپرده‌گذاران موسسات مالی اعتباری ورشکسته و معترضان به خشکسالی و محیط‌زیست، با وجود آنکه تقاضا و خواسته‌‌های متفاوتی دارند، اما با هم همراه می‌‌شوند. از این جهت اینها را می‌‌توان مقطعی دانست. اینکه اینها در یک جایی به هم وصل شوند، کمتر پیش آمده است. اما به نظرم در اعتراضات دنیای عرب صورت گرفته است.

‌شما به طبقه متوسط فقیر در کتاب‌تان اشاره کرده‌اید. نظریه‌پردازان معتقدند این افراد بیگانه‌شدگان یا محروم‌شدگان از حق بر شهر هستند. شما حاضران در این اعتراضات را چطور تحلیل می‌‌کنید؟

یک دوره‌‌ای افرادی که از نظر تحصیلاتی در سطح بالایی هستند، به انتظاری که در زمینه اشتغال دارند، دست پیدا کرده‌اند، اما اینها هنوز امیدوارند که شغلی که انتظارش را دارند، در نهایت به دست می‌‌آورند. درمورد طبقه متوسط فقیر، اما مساله به نحوی دیگر است، به عنوان یک طبقه، قرار است که شرایط‌شان دائمی نباشد؛ ولی در واقعیت این‌طور می‌‌شود که تغییری در اوضاع ایجاد نمی‌‌شود و آنها هم به این باور می‌‌رسند که با ادامه روند موجود در همین وضعیت فعلی‌شان باقی می‌‌مانند و در نتیجه اعتراض می‌‌کنند. نمونه این وضعیت را شما در اعتراضات تونس می‌‌بینید. اینها افرادی هستند که از نظر آگاهی و شناخت و... به طبقه متوسط بستگی دارند، به دنیای دانشگاه و نگاه جهانی شده ارتباط دارند، در حالی که زندگی اقتصادی آنها شبیه فقرای کلاسیک است و این دوگانگی، خشم اخلاقی به وجود می‌آورد و به نظر من، امروز این فهم برای آنها به وجود آمده که ما همچنان در این طبقه باقی می‌‌مانیم. آنها جوان هم هستند و در این شرایط جنبش جوانان هم وجود دارد و آنها به اینجا می‌‌رسند که ما در مسیر پیر شدن قرار داریم و این عدم تغییر نگران‌کننده است. این آگاهی، به خشم افراد می‌‌افزاید و در اینجا مساله امید هم به میان می‌‌آید که نکته مهمی است و نبود آن می‌‌تواند بر این خشم بیفزاید.

‌چه تعارضاتی باعث شکل‌گیری این جنبش‌‌ها می‌‌شود؟ آیا یک کلان‌روند است یا تفاوت‌هایی بین جنبش‌ها در شمال و جنوب جهان وجود دارد؟

سه عامل کلان در این جنبش‌‌ها دخیل هستند که نیاز است آنها را تعریف کنیم و براساس همین تعاریف همه رخ‌دادها را در یک قالب نبینیم. اول؛ اینکه سیستم اقتصادی بعد از جنگ سرد، به طرف پایان تاریخ و سرمایه‌داری و لیبرالیسم رفته و این باعث طبقه‌بندی شد که عده‌‌ای از مزایای آن بهره ببرند و عده زیادی هم به شکل‌‌های مختلف طرد شوند. پس دسته‌‌ای از این معترضان همان طردشدگان هستند. دوم، به همان طبقه متوسط فقیر و ظهور آنها در جهان باز می‌‌گردد؛ گروهی که بر جمعیت آنها روزبه‌روز افزوده می‌‌شود و این گروه و طبقه افراد بی‌اطلاع در جامعه هم نیستند و از نظر اطلاعاتی از دنیا باخبر هستند و دریافته‌اند که چقدر از این امکانات محروم هستند. به عبارتی آنها هم از اوضاع جامعه خودشان و هم از این‌که در دنیا چه خبر است، مطلع هستند و خواسته‌هایشان هم معقول است و خواهان موقعیتی متناسب با توانایی و تحصیلات خود هستند. این شرایط هم بار دیگر ناشی از سیستم اقتصادی و مشکلات بروزیافته آن است. البته توجه داشته باشید که این اتفاق حتی در کشورهای سوسیال‌دموکرات هم رخ داده است و طبیعتا در کشورهای جهان سوم این وضعیت بدتر است. عامل سوم هم ارتباطات است که عامل مهمی در شکل‌گیری این جنبش‌هاست. مجموعه این عوامل، در نقاط مختلف جهان بروز و ظهور متفاوتی داشته است، به عبارتی در کشورهایی که دموکراتیک بودند و در آن انتخابات برگزار می‌‌شود و سیستم انتخاباتی دارند؛ بروز و ظهورش به شکل جنبش‌هایی است که به «جنبش‌‌های اشغال» مشهورند و در کشورهایی که سیستم دموکراتیک نداشتند، در نهایت به «رفتارهای انقلابی» منتهی شدند. به این معنا که آن نظام را مورد هدف قرار می‌‌دهند؛ با این دلیل که دولت را مسئول وضعیت بد می‌‌دانند. پس بسیار مهم است ما بین این دو نیز تمایز قائل شویم. ما امروز در جهان از یک طرف با خیزش‌‌های شهری و از طرف دیگر، انقلاب‌‌ها مواجه هستیم. این را هم باید در نظر بگیریم اگر وضعیت خوب باشد کسی بی‌دلیل نمی‌‌خواهد وارد خیابان و مبارزه شود! این موضوع درباره انقلاب هم صدق می‌‌کند. به عبارتی وقتی این اتفاقات رخ می‌‌دهد یعنی عده‌‌ای از نظر حسی در وضعیتی قرار می‌‌گیرند که چاره دیگری ندارند. از این نظر، دولت‌‌ها مسئولیت دارند که نیازهای مردم را بررسی کنند. اگر مردم از نظر سیاسی طرد شدند و چنین حسی بر بخشی از جامعه مستولی شده است، آنها را بررسی کنند و سیستم سیاسی و اقتصادی خود را اصلاح کنند. در غیر این صورت، باید منتظر بروز چنین اتفاقاتی باشند و احتمالا هم دیر یا زود این اتفاق در آن جامعه رخ می‌‌دهد. توجه داشته باشید در هیچ جامعه‌‌ای مردم نمی‌‌خواهند خود را به خطر بیندازند؛ اینکه با وجود شکست بسیاری از انقلاب‌‌ها که در اوایل دهه پیش رخ داد؛ از جمله در مصر و تونس و به ویژه در سوریه، همچنان این حرکات ادامه دارند؛ مفهوم خاصی در بردارد. البته در این میان و با وجود این رخدادها نحوه محاسبه مردم هم تغییر می‌‌کند و چنین نتیجه می‌‌گیرند که اگر به سمت انقلاب برویم شکست می‌‌خوریم؛ بنابراین به سمت جنگ داخلی می‌‌رویم، اما باز هم این اعتراضات را در لبنان، عراق، سودان و کشورهای دیگر مشاهده می‌‌کنید. نکته آخر اینکه باید بین شورش از یک طرف و انقلاب به عنوان یک مفهوم تمایز قائل شویم. شما نباید به آنچه در میدان التحریر اتفاق افتاد، با آنچه در مشهد در اوایل دهه70 رخ داد، به یک چشم بنگرید. با وجود اینکه هر دو شباهت‌هایی داشتند، اما تفاوت‌‌های اساسی آن بسیار بیشتر است. شورش‌‌های شهری ممکن است گاهی مشروعیت داشته باشند، یعنی علت‌‌هایی برای شورش‌‌های آنها وجود داشته باشد که از منظر بیرونی منطقی باشد؛ اما در نهایت تفاوت اساسی با هم دارند.

‌چقدر فضای شهری می‌‌تواند عاملیت در ایجاد این خشم و در جهت‌دهی به خیزش‌‌ها در جغرافیای مختلف و بسترهای تاریخی گوناگون داشته باشد؟

سوال خوبی است. به خاطر اینکه جنبش‌‌های شهری، ضرورتا جنبش‌هایی نیستند که در شهرها اتفاق بیفتند. واقعیت این است که بسیاری از مردم این روزها در شهرها زندگی می‌‌کنند و این جنبش‌ها، چه به صورت خیابانی باشد و چه اشکال دیگری داشته باشد، در بستر شهر صورت می‌‌گیرد. اما آنچه در بستر شهر شکل می‌‌گیرد، الزاما شهری نیست. ولی جنبش‌هایی که فراتر از جنبش‌‌های شهری هستند، مثل جنبش دموکراسی‌خواهی، یا جنبش‌‌های زنان، امکان آن را دارند که گره بخورند با خشمی که از فضای شهری ناشی می‌‌شود. فضای شهری می‌‌تواند عاملیت داشته باشد؛ آن هم از دو جهت. یکی اینکه فضای شهری نیازهایی را به وجود می‌‌آورد. مثل نیاز به درآمد و نیاز به سر کار رفتن. چون شهر یک فضای مدرن است و مدرنیته هم فضای خاصی به وجود می‌‌آورد. این فضاها گاهی قادر نیستند نیازهای مردم را برآورده کنند. دوم اینکه فضای شهری خود انتظاراتی برای مردم ایجاد می‌‌کند. من خودم در روستا به دنیا آمدم و در آنجا برق نداشتیم. وقتی وارد شهر شدیم، در آنجا برق وجود داشت. مادرم وقتی کلید برق را می‌‌زد، احساس رهایی می‌‌کرد! ولی همین مادر من، زمانی که آب قطع می‌‌شد، می‌‌گفت این چه وضع مملکت است. یعنی به سرعت شهروند شد و برای خودش حقی قائل شد. پدرم هم راننده بود. او هم از چاله‌‌های خیابان ناراحت بود. یعنی انتظاراتی از فضای شهری داشت که برای او برآورده نمی‌‌شد و به آن اعتراض داشت. در واقع فضای شهری، عاملیت در ایجاد انتظارات دارد.

‌شما از جنبش‌‌های موازی صحبت کردید. یعنی هم‌زمان با یک جنبش کارگری، شاهد یک شورش هم در همان بازه زمانی باشیم، همچنین از تکنولوژی‌‌های ارتباطی و اطلاعاتی صحبت کردید. چه ارتباطی بین خواسته‌‌های واقعی مردم و بازتاب رسانه‌‌ای آن وجود دارد؟

وجود این جنبش‌‌های موازی به این معناست که هر گروه، بازگوکننده نگرانی‌‌های خود است؛ اما قیام کردن زمانی رخ می‌‌دهد که این افراد نیازهای گروهی خود را فراموش کنند و به دنبال خواسته‌‌ای باشند که همه افراد را در بربگیرد. مثلا به جای اینکه بگوید این زمین را می‌‌خواهیم، بگوید به دنبال عدالت هستیم. یا زن‌ها و جوانان به دنبال خواسته‌‌های مشترک هستند. به این معنا که زنان و جوانان و دهقانان از خواسته‌‌های خود می‌‌گذرند و تبدیل به مردم می‌‌شوند. این اتفاق بزرگی است که در آن تفاوت‌‌ها از بین رفته است و این بزرگترین مرحله معرفی یک انقلاب است؛ البته هنوز مرحله مهم بعدی مانده است. آن هم تصویری است که از آینده دارند و این مرحله بسیار پیچیده است. مثلا درباره انقلاب سال 1357 و انقلابی‌‌های سابق، چه با آنها موافق باشیم چه نباشیم، چه اسلام‌گرا بودند و چه سوسیالیست، در این موضع با هم هم‌نظر بودند که وضع باید عوض شود. مساله‌ای که معمولا در پس از انقلاب‌‌ها مشکل‌ساز می‌‌شود زمانی رخ می‌‌دهد که انقلابیون نگویند وضع باید چطور بشود. مثل آنچه در کشورهای عربی اتفاق افتاد. اگر معترضان با داشتن یک برنامه پیش بروند و برای آنچه به آن اعتراض دارند، برنامه بدیل داشته باشند، راه آنها مشخص است. یعنی از افرادی که در راس کار هستند، از آنها می‌‌خواهند خود را عوض کنند و به رژیم دیکتاتوری می‌‌گویند خودت را عوض کن، از جمله اینکه خواهان برگزاری انتخابات می‌‌شوند و رژیم حاکم هم ممکن است بپذیرد یا نپذیرد و این کار را بکند یا نکند (که عموما این کار را نمی‌‌کنند چون منافع دارند). در این شرایط این حکومت‌‌های دیکتاتور به سمت حقه‌بازی می‌‌روند تا هم فضا را آرام کنند و هم به این کار تن ندهند. این را هم توجه کنید که افراد ممکن است قبلا درباره انقلاب فکر کرده باشند یا فکر نکرده باشند. به هر حال انقلاب به خاطر اینکه ما به آن فکر کرده‌ایم یا فکر نکرده‌ایم به وجود نمی‌‌آید! البته فکر کردن به آن تاثیر زیادی در نتیجه خواهد داشت و این پایان اتفاق نیست، چون لحظه‌‌ای که رخداد به وجود می‌‌آید، تغییر زیادی در مردم به وجود می‌‌آورد و در این بازه مردم به فکر آینده جدید می‌‌افتند و به بدیل جدید فکر می‌‌کنند.

‌برای سئوال پایانی وظیفه هنرمندان، چهره‌‌های آکادمیک و پژوهشگران را در فضای جنبش‌‌های شهری چه می‌‌دانید؟

من از دید تئوریک اطمینان ندارم که نقش هنرمندان در جنبش‌‌های شهری چه بوده است، اما در دنیای عرب می‌‌توانیم این اثرگذاری را ببینیم. برای توضیح بیشتر بیایید این بحث را گسترش دهیم. نقش دانش و روشنفکران یا نقش هنرمندان را بررسی کنیم. دقیقا به خاطر ظهور طبقه متوسط فقیر، افرادی هستند که دنیای فقر و فلاکت را به دنیای دانش و دانشگاه وصل می‌‌کنند و نقش اینها بسیار اساسی است. مثلا در مصر، وکیل‌‌ها نقش مهمی دارند؛ اما به خاطر اینکه تعداد زیادی وکیل در این کشور حضور داشت و برای آنها شغل به اندازه کافی وجود نداشت، تبدیل به طبقه پرولتر شدند و آن افرادی هم که کار وکالت می‌‌کنند، منزلت کافی ندارند. در این میان همین افراد، مواردی را از طبقه متوسط فقیر قبول می‌‌کنند و به دادگاه می‌‌برند. یعنی هنوز اینها قابلیت دارند که خواسته‌‌های این قشر را به بطن افکار عمومی بکشانند و این کارها را هم کرده‌اند و این رویه ناشی از دانش است و به این صورت نیست که کار تشکیلاتی شده باشد، بلکه کار ارگانیک خود را کرده‌اند. در میان هنرمندان هم همین مساله به شکلی متفاوت رخ داده است. شما نقاشان خیابانی را دارید که آثار آنها نقش مهمی در اعتراضات داشته است. زمانی که نیروهای نظامی در قاهره خیابان‌‌ها را بستند، هنرمندان مصری تصویری کشیدند که تصویر پشت خیابان را روی این بلوک‌‌ها به نمایش گذاشت، به شکلی که وقتی شما نگاه می‌‌کنید می‌‌بینید که گویا دیواری وجود ندارد و زندگی ادامه دارد و اینگونه است که جنبش ادامه یافت. همینطور رپرها، داستان‌سراها، شب‌های شعر و شب‌های قصه‌گویی، در توجه به این مساله بسیار موثر بودند. به ویژه رپرهای عصبانی! که هدف اصلی آنها دیکتاتورها بودند. درباره چهره‌‌های آکادمیک و پژوهشگرهایی که روی موضوع مقاومت کار می‌‌کنند می‌‌توان به اثرگذاری‌شان توجه کرد. ولی مساله این است که آیا این کار را کرده‌اند؟ به نظر من در دنیای عرب اینها اثرگذار نبوده‌اند. البته نقش معلم‌‌ها را نمی‌‌توان در این جنبش‌‌ها بی‌اثر دانست.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی