| کد مطلب: ۴۹۰۳

عصر غیبت و تشکیل حکومت اسلامی

عصر غیبت و تشکیل حکومت اسلامی

محمد سروش محلاتی استاد حوزه و دانشگاه قاعدتاً در رونمایی از یک کتاب من باید گزارشی از این اثر را ارائه کنم اما با توجه به اینکه عمق و گستردگی مطالب کتاب بسیار

محمد سروش محلاتی

استاد حوزه و دانشگاه

قاعدتاً در رونمایی از یک کتاب من باید گزارشی از این اثر را ارائه کنم اما با توجه به اینکه عمق و گستردگی مطالب کتاب بسیار است بنابراین در این بازه اندک فعلی من فقط برشی از کتاب را ارائه می‌کنم؛ برشی که متناسب با زمانه ما از یک‌طرف و این ایام یعنی نیمه‌شعبان از طرف دیگر است. پرسشی که مطرح می‌کنم این است که «تشکیل حکومت دینی قبل از ظهور حضرت ولی‌عصر امکان دارد یا امکان ندارد؟». شهیدبهشتی در این زمینه و در باب تقیه چنین ورودی به این مسئله نداشته است اما از بخش‌هایی از این مجموعه می‌توان به پاسخی در این زمینه دست یافت. در این بین من ابتدا مقدمه‌ای را مطرح می‌کنم تا با عصر و زمانی که شهیدبهشتی این کتاب را تألیف کردند و مباحثی را مطرح کردند، آشنا شویم. بحث تقیه بحثی گسترده و ریشه‌دار است و خود ایشان در این زمینه گفته‌اند که «بیش از 200 روایت در باب تقیه موردمطالعه و بررسی قرار گرفته است و در مراحل بعدی روایات مرتبط با این موضوع را نیز یافته‌ام و پیش از روایات خود موضوع تقیه به‌صراحت در قرآن مطرح شده است.»
در دو قرن اخیر بحث تقیه توسط دو جریان موردتوجه قرار گرفت. از یک‌طرف موردتوجه خاص فقها قرار گرفته بود؛ مثلاً شیخ انصاری یک رساله در این زمینه نوشته‌اند که از بهترین آثار در این موضوع از نگاه فقهی است و همچنین امام هم در دهه 30 رساله‌ای در زمینه تقیه تألیف کرده‌اند. اما جریان دومی که به این موضوع پرداخته‌اند عده‌ای از اندیشمندان اسلامی در دهه‌های 40 و 50 هستند که به‌خصوص از جنبه اجتماعی و سیاسی این مسئله را دنبال کرده‌اند. زمانی که حرکت‌های اجتماعی و سیاسی و جنبش‌ها و نهضت‌ها در جوامع اسلامی آغاز شد، این پرسش کم‌وبیش مطرح شد که پس تقیه چیست و چه نسبتی بین حرکت‌های اصلاحی و انقلابی با تقیه وجود دارد؟ دو اثر به‌خصوص در دهه 50 موردتوجه قرار گرفت. یکی اثر مرحوم سید‌احمد طیبی شبستری که موردتوجه انقلابیون قرار گرفت. او تقیه را با توجیه انقلابی از آن تفسیر می‌کرد. اثر دوم از شیخ‌علی تهرانی بود که در زمان خودش خوانندگان پرشماری داشت. اما این اثر و کتاب شهیدبهشتی پیش از این دو اثر بوده است و در شرایطی مباحث آن مطرح شده است که بحث تقیه به لحاظ سیاسی و اجتماعی هنوز مورد تحلیل جدی از سوی متفکران اسلامی قرار نگرفته بود و به این گستردگی و عمق اثری در میان نبوده است.
پس از این مقدمه به همان موضوع تقیه و تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت می‌پردازیم که چه تکلیفی بر گردن ماست. آیا برای تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت باید قیام کرد یا نباید قیام کرد؟ در اینجا تقیه و قیام در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و باید شخص یکی را انتخاب کند. در آن زمان دو نگاه وجود داشت که مرحوم شهیدبهشتی با تألیف این کتاب نگاه سومی را مطرح کرد و برای اینکه تفاوت این نگاه با نگاه‌های دیگر مشخص شود باید به آن دو نگاه هم پرداخته شود.

بهجت: تقیه و نبود تکلیف به تشکیل حکومت اسلامی

نگاه اول این بود که ما تا ظهور امام زمان مکلف به تشکیل حکومت نیستیم. وظیفه ما در دوران غیبت تقیه است. البته تقیه منافاتی با خودسازی ندارد ولی منافات با اقدام برای ساقط کردن یک نظام و جایگزینی نظام دیگر دارد. به‌صورت مشخص آخرین شخصیتی را که می‌شناسم که در آثارش چنین موضوعی هست مرحوم آیت‌الله بهجت است. البته ایشان مباحث فقهی‌شان منتشر شده است اما مباحث اجتماعی که گاه‌وبیگاه مطرح می‌شده به قلم خودشان نبوده است. در سال‌های اخیر دفتر ایشان تلاشی کرده و مجموعه بیانات ایشان را با دقت فراوان ثبت کرده و به چاپ رسانده است و مورد تائید فرزند و خانواده ایشان هم بوده است. یکی از آثاری که در سال‌های گذشته از گفتارهای پراکنده ایشان تدوین شده کتاب «حضرت حجت» است. در صفحه 210 این کتاب آمده است: «باباجان در نهی‌از‌منکر و امربه‌معروف قدرت شرط است» که از مسلمات فقه است و اگر قدرت نباشد، معذور هستیم و تکلیفی نداریم. حالا ما قدرت داریم یا نه؟ انقلابیون معتقد بودند ما قدرت داریم و می‌توانیم این رژیم را ساقط کنیم و می‌توانیم یک نظام مطلوب‌ را جایگزین کنیم. نظر ایشان این بود که ما قدرت نداریم و برای نفی قدرت یک تحلیل سیاسی ارائه نمی‌کند و استناد به روایت می‌کند و می‌گوید ما از طریق وحی دریافت کرده‌ایم که این کار، شدنی نیست. در ادامه آیت‌الله بهجت گفته است: «... از علم غیب و مبدأ وحی می‌دانیم که قبل از ظهور حضرت تمام این خروج‌ها غصه‌ها را زیادتر می‌کند. بعد از سیدالشهدا دیگر بنا نشد که اهل حق خروج کند.»
اینکه ما از مبدأ وحی به این نتیجه رسیده‌ایم که ما در این زمینه راه به‌جایی نمی‌بریم از برخی روایات گرفته شده؛ ازجمله روایتی که در مقدمه صحیفه سجادیه از امام سجاد نقل شده است: «مَاخَرَجَ وَ لَایخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ إلَی‌ قِیامِ قَآئِمِنَا أَحَدٌ لِیدْفَعَ ظُلْمًا إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیةُ؛ وَ كَانَ قِیامُهُ زِیادَةً فِی‌ مَكْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا!» حضرت فرموده‌اند: «هیچ‌کس از خاندان ما تا ظهور حضرت قیام نمی‌کند مگر اینکه بر گرفتاری‌های ما و شیعیان ما می‌افزاید. ایشان به این امر معتقد بوده‌اند در این زمینه منابع معتبر و موثقی وجود دارد که من نمی‌خواهم بر آن توقف کنم.»
در همین کتاب آمده است که در زمان غیبت امام، نه خانه‌نشینی است و نه جنگیدن؛ بلکه طریقه ثالثه یعنی تقیه، راه ماست. راه منحصر به ظهور حضرت است و منحصر به حکومت حقه است و حکومت عادله منحصر به این است و زمانش هم با خداست. در این زمان ما در حد توان باید خود را اصلاح کنیم و به اصلاح دیگران هم کمک کنیم؛ اما مبارزات سیاسی برای تشکیل حکومت بنا بر این نگاه «از سوی روایات و سخنان ائمه» به نتیجه نخواهد رسید.

مطهری، تقیه و کنار نیامدن با حکام جائر

نگاه دوم این است که اساساً ما در زمان غیبت چیزی به نام تقیه به معنای کنار آمدن با رژیم‌های حاکم نداریم. تقیه به‌معنای نوعی از همزیستی میان شیعه و اهل سنت هست. تقیه به معنای اینکه انسان گاهی اعمال مخاطره‌آمیز برای حفظ جانش انجام دهد که از قرآن کریم هم برداشت می‌شود هم هست. اما تقیه به‌معنای اینکه نهضت و انقلاب در برابر یک رژیم ظالم متوقف شود، آن‌هم به استناد روایت، یعنی بگوییم ائمه چنین اجازه‌ای نداده‌اند، نیست. در وسائل‌الشیعه در باب جهاد، مرحوم حر عاملی 17 روایت مطرح می‌کند که مفهوم آن چنین است که قیام قبل از امام زمان امری مذموم است که به نتیجه نمی‌رسد. این نگاه دوم چنین روایت‌هایی را نمی‌پذیرد و آن را نقد می‌کند. یکی از افرادی که چنین نگاهی را نمی‌پذیرد مرحوم شهید‌مطهری است؛ البته چهره‌های زیادی در این زمینه بعد از انقلاب بحث کرده‌اند؛ ازجمله افرادی که به این موضوع پرداخته است مرحوم آیت‌الله منتظری است و در بحث‌های «فقه الدوله» ایشان منتشر شده است. اما شهید مطهری در این زمینه گفته است: «حدیث معروف «كلّ رایةٍ ترفع قبل قیام القائم فهو ضلال» هر پرچمی که پیش از قیام حضرت افراشته شود گمراهی است. منبری‌ها به این حدیث چسبیده‌اند. این حدیث یا مربوط به مدعیان مهدویت و قیام‌های کلی است و مربوط به مدعیان امام زمان است که گمراهی است یا تقیه و یا جعل است و به نفع بنی‌عباس جعل شده است». شهید مطهری بعد از آن می‌گوید که در آثار مسلم اسلامی و شیعی آمده است که ائمه از برخی قیام‌های شیعی و سادات حمایت کرده‌اند. بر اساس همین نگاه دوم اساساً امر تقیه هیچ مزاحمتی با مبارزات شیعه در طول تاریخ و تشکیل حکومت پیدا نمی‌کند.

بهشتی و راه سوم

آنچه شهیدبهشتی در این کتاب مطرح کرده است نه نگاه اول و نه نگاه دوم است. ایشان پذیرفته‌اند که موضوع تقیه که در روایات اهل‌بیت مطرح شده است وظیفه‌ای بر عهده شیعه در عصر غیبت است که ایشان آن را پذیرفته‌اند و همراهی با نگاه اول دارد که ما به لحاظ سیاسی باید اصل تقیه را در زمان غیبت تا ظهور حضرت حفظ کنیم و نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم. در همین کتاب در صفحات 75 و 110 آمده است: «مادام که اوضاع‌واحوال مردم و جهان بر این منوال است که بوده و هست، مادام که شرایط برای پر کردن قسط و عدل در جهان فراهم نشده است و رسیدن برای ظلم، جور و انحراف کمابیش باز است»، این نوع محافظه‌کاری که تقیه باشد کمابیش ضرورت دارد؛ اما همچنین گفته است: «دوران صراحت صد در صد و اجتناب کامل از هر نوع محافظه‌کاری روزی فرا می‌رسد که زمینه برای بسط کامل عدالت و برقراری حکومت مطلق الهی در سراسر زمین فراهم شود و طبق عقیده شیعه دوازده‌امامی این عصر مقارن با ظهور حضرت ولی‌عصر خواهد بود. پیش از حضور حضرت در هر شرایطی، حتی حکومت اسلامی باشیم که حکومت دست اهالی تقوا و فضیلت باشد و دایره ظلم و جور و ستم به مقدار زیادی محدود گردد باز مواردی ولو اندک پیش می‌آید که ناچاریم به محافظه‌کاری تن دهیم و از صراحت در عمل بپرهیزیم». پس ایشان حکومت اسلامی را می‌پذیرد اما همان حکومت اسلامی هم باید محافظه‌کاری‌ها و تقیه را داشته باشد. پس از آن ایشان این روایت را از وسائل نقل می‌کند: «وجوب التقیة مع الخوف إلى خروج صاحب‌الزمان(ع)» و می‌گوید: «اگر مقصود صاحب وسائل این باشد هرجا که بیم خطری برای دین و مذهب و مصالح امت باشد تقیه لازم است. این وضع تا خروج حضرت ولی‌عصر ادامه دارد.» پس هم می‌توان پذیرفت که باید اعمالی انجام دهیم، هم اینکه باید در چارچوب رعایت تقیه یا ملاحظاتی باشد. تا به ظهور حضرت نرسیده‌ایم این ملاحظات و آن تقیه پایان پیدا نمی‌کند.
مورد دیگر در این زمینه که در کتاب آمده، این است: «ما در زمانی که حضرت غایب هستند به فکر حکومت ایده‌آل نباید باشیم. حکومت ایده‌آل، حکومت امام زمان است، تا امام زمان نیاید چنین حکومتی تشکیل نخواهد شد و بی‌خود برای این حکومت دست‌وپا نزنید.» اما این به‌معنای آن نیست که برای بهتر شدن وضع تلاش نکنیم؛ ایشان با این تعبیر از آن مطلق‌گرایی تنزل می‌کند و به نسبی‌گرایی در هدف می‌رسد: «بهتر است امروز را فکر کنید، همین برای ما مطلوب است.» یعنی مقدورات خودمان را بسنجیم و یک گام به جلو برداریم، نه بیشتر. چرا حکومت ایده‌آل را هدف قرار ندهیم؟ پاسخ ایشان این است که آن حکومت ایده‌آل که امام زمان تشکیل می‌دهد، به‌صورت خارق‌العاده و معجزه‌آسا تشکیل می‌شود. ما چنین امکانات خارق‌العاده و ایده‌آلی نداریم و باید به‌صورت طبیعی و مادی و بر اساس مقدورات خودمان و اقتضای زمان‌مان عمل کند. حرکت امام زمان از مقوله حرکت‌های عادی و طبیعی نیست که در توان ما باشد ما نباید اینها را خلط کنیم.

بهشتی و جامعه ایده‌آل

‌من به اثر دیگر ایشان اشاره می‌کنم با عنوان «ولایت، رهبری و روحانیت» که در آن بحثی با ‌عنوان «ساخت جامعه ایده‌آل» دارد که چگونه باید حد و حدود آرمان‌ها را مشخص کنیم. آرمان‌های دست‌نایافتنی و تلاش برای آنها یا آرمان‌های دست‌یافتنی. آیا ما بناست امروز آن کاری را که امام زمان قرار است بعد از ظهور انجام دهند، انجام دهیم؟
ایشان پس از بیان مراحل رسیدن به جامعه آرمانی چنین گفته‌اند: «از مجموع روایات اسلامی این‌طور به‌دست می‌آید، بعد از آنکه تمام تلاش و تجارب بشر در تشکیل جامعه پاک از آلودگی‌ها انجام می‌گیرد و هرکدام فقط تا درصدی به نتیجه می‌رسد و هیچ‌کدام با درصدی بالا (چه رسد به 100 درصد) به ثمر نمی‌رسد، آن‌وقت به صورتی غیرعادی و فوق‌العاده و به‌صورتی خارج از سنت‌های موجود با رهبری رهبر الهی موعود جامعه ایده‌آل ساخته می‌شود.» این تصور با تصور اینکه مثلاً ما اینجا اتوبان درست می‌کنیم و امام زمان به آن احتیاج پیدا می‌کند، فرق دارد. مثلاً فکر می‌کنند که امام زمان طبق مهندسی ما عمل می‌کند و می‌گویند فرودگاه می‌زنیم که امام زمان بتواند راحت از آن استفاده کند. این خلاف مضمونی است که در منابع اسلامی مطرح کرده‌اند.

بهشتی چه گفته است...

دو برداشت از این موضوع می‌توان داشت. اول اینکه مادام که ما تلاش می‌کنیم، نباید در پی جامعه ایده‌آل باشیم و این مهم است که متفکری مانند شهیدبهشتی که خود در راستای اصلاح جامعه - هم به لحاظ اخلاقی و اجتماعی و هم به لحاظ سیاسی اهتمام داشته است- درعین‌حال تصریح می‌کند که نباید به‌دنبال جامعه ایده‌آل باشیم بلکه قدم‌به‌قدم برای بهبود جامعه پیش برویم. برخی دوستان به‌دنبال جامعه ساخته‌وپرداخته امام زمان هستند؛ غافل از اینکه آن جامعه برای همان وقت است. نباید از کوشش ایستاد اما باید دانست تلاش ما جامعه‌ای بهتر از جامعه فعلی را می‌سازد، نه جامعه ایده‌آل.
گرایش به جامعه ایده‌آل طبیعی است و نباید آن را غیرطبیعی تلقی کرد. «عیب خواست ما فقط این است که به‌صورت طبیعی قابل تحقق نیست، بلکه به‌صورت معجزه‌آسا تحقق می‌یابد و چون ناموس الهی این است که بشر در دوران ممتد زندگی بشری بر محور نظام طبیعت و عادی بچرخد، مادامی‌که قرار است این نظام طبیعت سر کار باشد جامعه امام زمانی تحقق نخواهد یافت». پس بر سر مردم نزنید که شما‌ها لایق نیستید و مشکل کار شمایید که امام زمان نیامده است. نه ما در شرایط عادی و طبیعی زندگی می‌کنیم و هرچقدر هم صالح و شایسته باشیم اقتضائات زندگی طبیعی در دوران ما وجود دارد. مادام که قرار است این نظام طبیعت وجود داشته باشد جامعه امام زمانی شکل نمی‌گیرد. چه وقت اتفاق می‌افتد: «در آن ساعات از زندگی دنیا که قرار است این دور به‌سر رسد و دور جهان دیگر فرارسد»؛ یعنی قبل از قیامِ قیامت. در این سطح تقیه هیچ‌وقت تعطیل‌شدنی نیست؛ یعنی اقتضائات زمان خودت را برای پیش بردن اهدافت در نظر بگیر. توجه به این اقتضائات انسان را در برخی مواقع محافظه‌کار نشان می‌دهد و شهیدبهشتی از به‌کار بردن این تعبیر ابایی ندارد و آن را مذموم نمی‌داند. دولتی که در آن محافظه‌کاری نیست دولت بعد از ظهور است و قدرت غیرطبیعی دارد. در این کتاب فصلی با ‌عنوان «محافظه‌کاری در راه دین خدا کجا ضرورت پیدا می‌کند؟» وجود دارد که در آن محافظه‌کاری همان تقیه است و در بخشی از آن آمده است: «آنجا که یک نهضت یا یک حرکت سیاسی و اجتماعی می‌بیند اگر محافظه‌کاری نکند، دشمن شدت عمل به خرج می‌دهد و فشار را بیشتر می‌کند و در اثر فشار او حقوق مردم تضییع می‌شود و در اثر فشار او ریزش در نیروهای نهضت پیش می‌آید، اینجا جای محافظه‌کاری است». به‌نظر می‌آید این بزرگوار این مباحث را در 1343 بلکه 50 سال بعد بر اساس تجربیات اجتماعی و سیاسی که داشته و دیده، نوشته است. مورد دیگری که ایشان گفته‌اند: «آنجایی که موجب از دست رفتن برخی آزادی‌های نسبی می‌شود و پیشرفت یک نهضت را مسدود و پیوستن افراد جدید به یک نهضت را محدود می‌کند.» همچنین نوشته‌اند: «صراحت و بی‌پروایی در فعالیت تبلیغ به نفع یک نهضت گاهی سبب می‌شود که قدرت‌های مخالف خطری را برای خود احساس کنند و برای پیشگیری از آن خطر احتمالی شدت عمل بیشتری به خرج دهند. تضییقات تازه‌ای به‌وجود آورند و از آزادی‌های نسبی محیط که به‌حکم ضرورت محیط به مردم داده‌شده بکاهند.» گاهی صراحت‌ها این آثار را دارد. ایشان در ادامه می‌گوید: «از دست دادن این آزادی‌ها دو ضرر در بر دارد: یک، راه‌های عادی پیشرفت نهضت مسدود می‌شود. دو، پیوستن افراد جدید به نهضت با مشکل روبه‌رو می‌شود و این هر‌دو از نظر تکامل نهضت به نسبت زیادی خواهد کاست.» پس مطلب اساسی ایشان این است که ائمه هم این ملاحظه‌کاری‌ها را داشته‌اند. حتی ایشان این جسارت و شجاعت را دارد که می‌گوید امیرالمؤمنین وقتی که بعد از 25 سال حکومت را به‌دست گرفتند، دید‌ند که شرایط برای اداره جامعه به شکل مطلوب و ایده‌آل فراهم نبود. چون به‌قدری در این فاصله 25 سال‌ انحراف ایجاد شده بود که دست حضرت علی(ع) در این زمینه بسته بود؛ لذا با اقدام حضرت علی جبهه‌های مختلف به‌وجود آمد. در چنین شرایطی که آمادگی اجتماعی وجود ندارد تکلیف چگونه است؟ در این بخش شهیدبهشتی نوشته است: «حضرت علی(ع) که مالک اشتر و عمار و یاسر را داشت نتوانست، شما از امام صادق چه انتظاری دارید؟ ائمه شیعیان اعتقاد داشتند که اوضاع‌واحوال زمان آنها برای برقراری آن نوع حکومت الهی که امام معصوم در رأس آن قرار گیرد، مساعد نیست.» برای هیچ‌یک از ائمه شیعه همان فرصتی که برای حضرت علی(ع) پیش آمد، مهیا نشد و در آن زمان هم «همه یا بیشتر آثار حکومت امام معصوم تجلی پیدا نکرد». در این میان ایشان چنین نتیجه می‌گیرد که «ائمه(ع) شرایط زمان خود را برای تشکیل حکومتی که خودشان در رأس آن قرار گیرند، مناسب نمی‌دانستند. فلذا ائمه به‌جای ورود در مبارزات سیاسی برای رسیدن به قدرت در حوزه فعالیت‌های فرهنگی حضور داشتند که مکتب حفظ شود.» ایشان حتی چنین مطرح می‌کند که «ائمه نزدیکانشان را هم از ورود به چنین فعالیت‌هایی بر حذر می‌داشتند.» چون گرفتاری آنها موجب گرفتاری شیعیان و خود ائمه می‌شود. در صفحه 93 همین کتاب تقیه شهیدبهشتی پس از این توضیحات آمده است: «که حضور علویان در نهضت‌های اجتماعی غالباً موجب می‌شد که آن نهضت به‌جای اینکه در راه برقراری عدالت اجتماعی دینی بیفتد و طرفداران بیشتر بیابند و کم‌وبیش به نتیجه برسد رنگ حمایت از حکومت علویان بگیرد و به نهضت خصوصی دربیاید و طرفداران زیادی پیدا نکند. بر همین اساس ائمه شیعه اصحاب و یاران سرشناس نزدیک خود را غالباً از حضور در چنین نهضت‌هایی منع می‌کردند.»
بنابراین در نگاه شهیدبهشتی از نظر شیعه کناره‌گیری شرکت از هر قیام اجتماعی و سیاسی غالباً مسلم و مفروع‌عنه بود اما قیام فکری و علمی در هر قسمت حتی بحث زعامت و ولایت و شناخت درست آن و دست‌به‌دست گشتن آن کار عملی و واجب بود.
البته ایشان توضیح می‌دهد که در زمان غیبت اینکه شیعه الزاماً به همین روش عمل کند، مطرح نیست و ممکن است شیعیان در عصر و محیط خودشان شرایطی پیدا کنند که تکلیفی داشته باشند. پس ایشان معتقد است که اصل محافظه‌کاری و تقیه و توجه به مقدورات و شرایط هم بر زندگی ائمه حاکم است و هم حاکم بر زندگی و تکالیف شیعه در عصر غیبت است. پس در چنین شرایطی بنا بر نظر ایشان شیعه به‌جای عدالت مطلق به‌دنبال عدالت نسبی، دینی و اجتماعی برود و تکلیف بیشتری نداریم و اگر به‌دنبال آن عدالت مطلق بخواهیم برویم مشکل‌آفرین است و مبارزات ما به‌سختی انجام می‌شود. عدالت مطلق برای دوران امام زمان و بنا بر شرایط آن زمان و با امداد غیبی محقق می‌شود.
‌در این عدالت نسبی است که پای حقوق مردم و اصلاح امور اجتماعی به‌میان می‌آید. عدالتی که در آن مردم به حقوق بیشتری دست پیدا بکنند. ایشان در این‌باره گفته‌اند: «امروز آن موانع برطرف شده و مسلم است ائمه شیعه با طرح موضوع تقیه نمی‌خواستند بگویند حال که عدالت کامل اجتماعی و دینی از راه حکومت معصوم ممکن نیست دیگر باید راه را برای هرگونه جور و فساد و ظلم باز گذاشت و از هرگونه تلاش برای ایجاد عدالت نسبی و اجتماعی و پیشگیری نسبی از جور و فساد خودداری کرد. اگر خود در این نهضت‌ها شرکت نمی‌کردند و نزدیکان را هم از آن بازمی‌داشتند مربوط به شرایط خاص آن زمان بود، نه اینکه سنتی جاودانه برای شیعه باشد. آیا روایات تقیه می‌گوید شیعه باید زنده‌به‌گور باشد و از هر جنبش اجتماعی محروم شود... و ستم‌کشی را بر ستمگر‌کشی ترجیح دهد و حتی به‌دنبال یافتن راه‌ها برای حمایت از حقوق ملت‌ها در برابر دولت‌ها نرود و خود را به‌دست خود زنده‌به‌گور کند؟».
تفاوتی که در این کتاب و نوشته با بسیاری نوشته‌های دیگر وجود دارد این است که وقتی آن افراد درباره عصر ظهور می‌گویند حساسیت اصلی‌شان روی این است که احکام اسلامی اجرا شود و کفر از بین رود؛ درحالی‌که هم در این کتاب و هم در روایات ما آمده که زمین و زمان از عدل پر می‌شود و ظلم از میان می‌رود. عدل و ظلم موردبحث است، نه اسلام و کفر. بنا‌بر‌این کتاب تقیه ما را از قیام برای احقاق حقوق ملت‌ها بازنمی‌دارد. در همه‌دنیا راه‌هایی در این زمینه مطرح شده است؛ چرا ما از این راه‌ها نرویم؟ پس حرکت‌های اصلاحی نباید از بین رود اما بلندپروازانه هم نباید باشد؛ چون در این‌صورت به ضد خود تبدیل می‌شود و به‌جای ارمغان‌آوری از اصلاح و احقاق حقوق برای مردم بر مشکلاتشان می‌افزاید.
در دو دیدگاه اول حرکت‌های اصلاحی از تقیه حاصل نمی‌شود اما در دیدگاه سوم، در عین حال که اصل تقیه نسبت به رسیدن و تلاش برای عدالت مطلق حاکم است اما ما در دوران غیبت می‌توانیم عدالت نسبی داشته باشیم و یک‌گام به‌جلو برویم و اینجا هدف‌گذاری خاصی می‌کند و من تا به الآن ندیدم که در میان متفکران اسلامی پس از آغاز نهضت امام در سال 42 کسی مراحل نهضت را بر این اساس و اصول مرحله‌گذاری کرده باشد. یکی از امتیازات این کتاب که در سال 43 تألیف شده، مرحله‌به‌مرحله از آغاز و نحوه پیگیری و ادامه راه مشخص شده است و در همه مراحل آن اصول و ملاحظات را مطرح می‌کند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی