درباره عکسهایی از مانور طرح اضطراری فرودگاه شهید بهشتی اصفهان
عکس را روی صفحه مانیتور انداختم و بچههای روزنامه را صدا کردم. یکی دو نفر حالشان بد شد. نفر سومی از راه نرسیده گفت باز بدبختی، باز آوار بلا، دو سه نفر هم شروع به لعن و نفرین نتانیاهو کردند. دیدم کار دارد به جاهای باریک کشیده میشود که گفتم عکسی که نشانتان دادم در واقع مانور طرح اضطراری در فرودگاه شهید بهشتی اصفهان بود.
جواب رفقایم بدجور ذهنم را مشغول کرد. روزنامهنگار را به این راحتیها نمیشود گول زد. فکر کردم اگر یک نفر این سوال را از خودم میپرسید چه جوابی میدادم؟ احتمال قریب به یقین اشتباه رفقایم را تکرار میکردم و ته تهش به گروگانگیری میرسیدم. دنبال دلیل این اشتباه میگردم و فکر میکنم احتمالا این مدت آنقدر از این دست عکسها منتشر شده است که ذهن ناخودآگاه بدترین اتفاق را تصور میکند. دوم اینکه این جماعت آنقدر خوب در نقششان فرو رفتهاند که هیچ بعید نیست برای کارگردانی مانور از تارانتینو دعوت به همکاری کرده باشند.
اما جدای از ماجرای روزنامهنگاران و... وقتی به عکسها با دقت نگاه کنیم متوجه فشار زیادی میشویم که در این صحنهها به کودکان وارد شده. نمیخواهم بگویم بنا بر بند فلان پروتکلهای یونیسف کودکان نباید در معرض اخبار تلخ قرار بگیرند. نمیخواهم بگویم این بچهها بهجای آنکه در طرح اضطرار شرکت کنند، بهتر بود سر کلاس و مدرسه میرفتند. نمیخواهم بگویم... ولی حقیقتاً یک نفر در آن سیستم عریض و طویل حواسش به این عذابی که سر این بچهها آوردند، نبود؟ یک نفر به این فکر نکرد که چه ضرورتی دارد که این طفلان معصوم را به گریه بیاندازند و خِرکششان کنند و در دود آتش خون ساختگی غرقشان کنند. اصلاً یکنفر نبود دلش به حال اشک این بچهها بسوزد و مانور را بدون آنها برگزار کند؟
نظرهای من