| کد مطلب: ۱۶۲۶

راه سوم

خطاب به هر آن کس که مربوط است

خطاب به هر آن کس که مربوط است

به عنوان سرمقاله باید درباره اتفاقات زندان اوین چیزی می‌نوشتیم ولی تکراری است و کم‌اثر، لذا در این متن از منظری همدلانه به مجموعه اتفاقات گذشته و آینده پرداخته خواهد شد.

اکنون حدود یک ماه است که ایران درگیر اعتراضات شده است. تاکنون چند بار گفتند مسأله پایان یافت، ولی نیافت. شاید هم روزی دیگر و فقط برای مدتی پایان یابد، ولی احتمالا فقط برای مدتی پایان خواهد یافت و دوباره چون آتشی که زیر خاکستر است با وزش باد یا حتی نسیمی، خاکستر را کنار زده و شعله‌ور خواهد شد. به میزانی که به‌جای گیاهان سبز و بانشاط، شاخه‌های خشک و برگ‌های پژمرده در اطرافش باشند شعله‌های آن بزرگتر و سوزانده‌تر خواهد شد. متاسفانه تا همین‌جا هم خسارات انسانی زیادی بوده که یکی از آن هم زیاد است چه رسد به ده‌ها و شاید صدها نفر. از سوی دیگر مسأله منحصر به فوت مهسا نیست و از ابتدا هم نبود.

آن فقط آخرین قطره‌ای بود که به این مخزن اعتراض و نارضایتی اضافه و موجب سرریز آن شد و الا این مخزن پیشتر در حال پر شدن بود، ولی سرریز نشده بود. ادامه این وضع چه نتیجه‌ای دارد؟ جز افزایش خسارات، استهلاک نیروها و تعمیق بیشتر نفرت و شکاف‌ها؟

چه باید کرد؟ برخی معتقدند که فقط دو راه یا چشم‌انداز در پیش است. اول ایستادگی معترضان و افزایش حمایت از آنان و خشن‌تر شدن اعتراضات. نتیجه این روند روشن است، زمین سوخته؛ فارغ از اینکه در پایان این منازعه کدام‌یک از طرفین، مالک این زمین سوخته شود. راه دوم، پایان اعتراضات از طریق افزایش هزینه بر معترضان یا خسته شدن آنان است. مثل آنچه که در سال‌‌های ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ رخ داد.

راه دوم هم در عمل یکی از گام‌های نزدیک شدن به راه اول است. زیرا ماهیت این اعتراضات به‌گونه‌ای نیست که با شیوه‌های انتظامی و زندان حل شود. همه می‌دانند که بزرگترین هزینه‌های نیروی انسانی در درگیری با گروه‌های مسلح ابتدای انقلاب به‌وجود آمد. ولی همان وقت همه می‌دانستند که راه مواجهه با گروه‌های مسلح در نهایت عملیات نظامی بود و به همین طریق هم حل شد. چون آنان حامل مطالبه‌ای عمومی نبودند. می‌خواستند قدرت داشته باشند. پس سرکوب شدند. با سرکوب پرهزینه آنان، غائله نیز خاتمه یافت.

ولی امروز و در اعتراضات جاری کسی دنبال کسب قدرت نیست. عمدتا انسان‌هایی هستند که مطالبه‌ای ملموس و بحق و مورد حمایت اکثریت مردم دارند؛ چه سیاسی، چه فرهنگی یا اقتصادی. باید با آنان حرف زد. مهمتر از حرف زدن، باید عمل کرد. پس آیا می‌توان گفت که تقدیر ما همین است؟ خیر. ساختار سیاسی خیلی اصرار دارد که دیگران را نادیده بینگارد. گویی با ندیدن یا نادیده گرفتن دیگران آنان کوچک یا ناپدید می‌شوند. این رویکرد نادرستی است که در ساختار صداوسیما بازتاب می‌یافت و آن را برای جهت‌دهی افراطی به افکار عمومی در خدمت خود گرفتند. این در عمل، افکار خودی‌هایشان را تحت تاثیر قرار داده و باور می‌کنند که مسأله‌ای نیست. این باور اعتیادآور است و فرد هنگامی از ابعاد ماجرا مطلع می‌شود که دیگر دیر شده است.

من همچنان معتقدم که راهی جز اصلاح‌طلبی نیست. نه به معنای پرچمداری اصلاح‌طلبان، همچنان که طرفداران انقلاب پرچم خود را برداشته‌اند البته نه پرچم انقلابیون قبلی را. باز شدن و پیمودن این راه اکنون مستلزم نشان دادن حدی از عقلانیت در ساختار سیاسی است. همه شواهد و قرائن گویای آن است که بخش بزرگی از بدنه اصولگرایی نیز خواهان آغاز چنین روندی هستند. چون همه می‌دانند که این سرزمین در موقعیت خطیری است و بدون حمایت و مشارکت همه فرزندان این کشور مساله‌ای حل نخواهد شد. شاید تغییر فرمان اداره کشور ابتدا سخت به نظر آید، ولی به‌طور قطع حرکت به‌سوی آرامش خاطر بعدی آن چنان لذت‌بخش است که این سختی اولیه فراموش خواهد شد. صادقانه باید گفت، این نحوه حکمرانی با هیچ اصولی قابل دفاع نیست. اگر مردم را معیار واقعی می‌دانیم، کافی است به یک نظرخواهی عمومی تن داده شود. حداقل به نتایج یک نظرسنجی معتبر تن دهید که اگر ندهید همه ادعاهایتان خلاف واقع است و عاقبت کار مبهم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی