| کد مطلب: ۱۶۷

یا بـا من یا بـر من

یا بـا من یا بـر من

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

دوقطبی شدن اجتماعی در ایران را جدی بگیریم

امروز سخن گفتن از دوقطبی شدن جامعه ایرانی، سخن چندان تعجب‌‌برانگیزی نیست و بسیاری از وقایع روزمره نیز به‌‌عنوان شواهدی خدشه‌‌ناپذیر در دفاع از این سخن قلمداد می‌‌شوند که جامعه ایران در حال دوشقه شدن است و میان مردم درباره بسیاری از ارزش‌‌ها، باورها، هنجارها و وضعیت‌‌ها شکاف عمیقی ایجاد شده است. یکی از عینی‌‌ترین آنها در همین روزهای اخیر، مساله حجاب است که با شروع به‌‌کار گشت‌‌های ارشاد، اختلاف‌‌ها را درباره اصل و حدود حجاب در جامعه دوباره رو انداخته است و در جدیدترین سطح خود به درگیری‌‌های فیزیکی میان مردم و نیروی انتظامی و حتی مردم با مردم کشیده شده است. با این همه، مصادیق دوقطبی شدن جامعه تنها در حوزه حجاب نیست که خود را بازتاب می‌‌دهد. کافی‌‌ است هر روز سری به اینستاگرام بزنید تا متوجه شوید که وقتی جامعه در وضعیت بحرانی قرار می‌‌گیرد، هرچیزی می‌‌تواند دستمایه مخالفت، اعتراض و صف‌‌بندی شود و پس از چند روز نزاع بی‌‌امان، قربانیانی جدید از دو سر نزاع،روی دست جامعه باقی بماند. با این تفاسیر، پرداختن به مقوله شکاف‌های اجتماعی، سیر تاریخی آنها، رویکردهایی که تحلیل‌‌گران در بررسی این شکاف‌ها مورد توجه قرار می‌‌دهند، نحوه مطلوب مدیریت شکاف‌ها و تبعات بی‌‌اعتنایی به رادیکالیزه شدن آنها، تنها پژوهشی از جنس تفنن نیست، بلکه قید فوریت بر آن می‌‌خورد. به همین منظور گروه فرهنگ و رسانه روزنامه هم‌میهن می‌‌کوشد طی سلسله گزارش‌‌ها، گفت‌‌وگوها و یادداشت‌‌ها، به این موضوع و نظر متخصصان درباره آن بپردازد.

چیستی قطبی شدن اجتماعی

جامعه، هیچ‌‌گاه یکدست و یک‌‌شکل نبوده است و رنگین‌‌کمانی از آدم‌‌های متفاوت در کنار یکدیگر هستند که جامعه را تشکیل می‌‌دهند. هرکدام از انسان‌‌ها به‌‌نوبه خود در گروه‌‌بندی‌‌های خاصی عضویت دارند که شکاف‌های اجتماعی از بطن این دسته‌‌بندی‌‌ها ایجاد می‌‌شود. سوالی که اینجا پیش می‌‌آید این است که پس چه چیزی این انسان‌ها و دسته‌‌های متنوع را کنار هم نگه می‌‌دارد؟ دو پاسخ کلی به این پرسش وجود دارد: یکی می‌گوید ارزش‌های مشترک و دیگری می‌‌گوید قرارداد اجتماعی. پاسخ اول، به‌دنبال هویت مشترک افراد می‌‌رود و اموری چون وطن، مذهب، زبان و... را محل اشتراک معرفی می‌‌کند. پاسخ دوم اما این است که جامعه مطلوب جامعه‌‌ای است که بدون تفتیش عقاید درباره دیدگاه‌ها و خصوصیات شهروندان، تنها متکی بر قانونی عام باشد که عادلانه و با لحاظ کردن نظر اکثریت مردم و حفظ حقوق اقلیت‌ها تنظیم شده باشد. حال اگر در جامعه‌‌ای عوامل تثبیت‌‌کننده نظم نظیر ارزش‌ها و قوانین وجود نداشته باشد یا وجود آنها تاثیر چندانی در ایجاد همبستگی اجتماعی ایفا نکند و طبقات اقتصادی، گروه‌های اجتماعی، احزاب سیاسی و... بیش‌ازپیش خود را در وضعیت دشمنی با یکدیگر بیابند، جامعه دچار قطبی شدن اجتماعی شده است.

اهمیت مدیریت شکاف‌های اجتماعی

وجود شکاف‌های مختلف مذهبی، جنسیتی، قومی، سیاسی، فرهنگی و طبقاتی در جوامع انکارناپذیر است و تصور ساختن جامعه‌‌ای تهی از این شکاف‌ها، در نظر جز با استبداد ممکن نیست و در عمل نیز چیزی جز آرمان‌شهرگرایی و تبعات منفی آن در پی ندارد. با این همه، مدیریت شکاف‌ها و جلوگیری از بدل شدن آنها به تضادهای غیر قابل رفع، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌‌های هر جامعه‌‌ای است زیرا در صورت تعمیق شکاف‌ها و تقسیم جامعه به اردوگاه‌های متخاصم، دیگر جامعه‌‌ای در کار نخواهد بود و ما با پدیده چند جماعت در یک جامعه مواجه خواهیم شد. اینجا آنجایی است که قائلان به هر دو پاسخ ارزش‌های مشترک و قرارداد اجتماعی می‌‌کوشند حلقه وصلی در جوامع پیدا کنند تا وفاداری افراد را نسبت به جامعه‌شان ارتقا بخشند. برای نمونه در آمریکا مدت‌هاست متفکران راجع به دوپاره شدن جامعه صحبت می‌‌کنند و آن را نشانه زوال دموکراسی آمریکایی می‌‌دانند. رونالد دورکین در کتاب «آیا دموکراسی در آمریکا ممکن است؟» به این اشاره می‌کند که مردم آمریکا درباره مسائلی مانند نقش مذهب در سیاست، امنیت ملی، عدالت اجتماعی، توزیع ثروت، بیمه و مالیات، سقط‌جنین، همجنس‌گرایی و... دچار تعارض‌های شدیدی شده‌‌اند و این تعارض‌ها خود را در قالب نزاع‌های پوچ، کری‌خوانی و افشاگری متقابل جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها نمودار کرده است. به نظر دورکین سیاست آمریکا وضعیت اسفناکی دارد زیرا آمریکایی‌ها «تقریبا سر هر چیز» بی‌‌رحمانه به هم می‌‌پرند. دورکین می‌گوید این اختلافات، مدنی نیز نیستند زیرا «هیچ‌کدام از دوطرف به دیگری احترام نمی‌گذارد» و «سیاست ما دست کمی از جنگ ندارد.» دورکین این کتاب را پس از نزاع انتخاباتی سال 2004 میان کری و بوش نوشت اما وضعیت انتخابات آمریکا در دو دوره اخیر نشان‌دهنده آن است که سخن او بسیار دوراندیشانه بوده و امروز کسانی چون تیموتی اسنایدر، فرانسیس فوکویاما و مارتا نوسباوم نیز در همین زمینه آثاری نگاشته‌اند.

شکاف دولت و ملت در ایران

در ایران، اما یکی از مهم‌ترین نظریه‌‌های توضیح‌دهنده وضعیت جامعه در ادوار تاریخی مختلف، نظریه تضاد دولت و ملت محمدعلی همایون کاتوزیان است. طبق نظر کاتوزیان، دولت‌ها در ایران برآمده از طبقات اجتماعی نبوده‌‌اند؛ به همین دلیل نه دولت‌ها وامدار طبقات اجتماعی بوده‌اند و نه مردم هیچ‌گاه دولت را از آن خود می‌‌دانسته‌اند. تضاد دولت و ملت در ادبیات روشنفکری و سیاسی ایران تحت عنوان شکاف دولت و ملت بازتولید شده است و بسیاری، جدایی و اختلاف میان خواست‌های دولت و درخواست‌های ملت را باعث بروز جنبش‌های سیاسی و اجتماعی معاصر دانسته‌‌اند که گاه کفه ترازو را به نفع جامعه سنگین کرده است، اما در عمل نتوانسته است به موازنه‌‌ای دائمی و رابطه‌‌ای دوسویه میان دولت و ملت بدل شود. امروزه نیز بسیاری از تحلیل‌گران، جدایی دولت و ملت را مبنای توضیح وضعیت جاری می‌‌دانند.

شکاف سنت و مدرنیسم در ایران

در کنار این، برخی دیگر از تحلیل‌گران مهم‌ترین شکاف برسازنده وضعیت کنونی جامعه ایران را شکاف سنت و مدرنیسم می‌‌دانند که از یک قرن پیش و به‌خصوص در جریان انقلاب‌مشروطه فعال شده و همچنان تعیین‌‌کننده است. در این میان جدا از دوسر طیف، سنت‌گراها و مدرنیست‌ها، گروهی از روشنفکران مذهبی نظیر بازرگان و شریعتی و نیروهای اصلاح‌جو مانند بازرگان و خاتمی، همواره کوشیده‌‌اند تلفیقی مثبت از این دو جریان را به‌عنوان «راه سوم» به جامعه عرضه کنند. اقبال جامعه به چنین جریان‌هایی، امیدواری‌هایی برای کاهش شکاف‌های اجتماعی برانگیخته است، اما بسیاری از این باورها، دولت مستعجل بوده‌اند. از آن طرف بازی با این شکاف‌ها برای کسب یا بسط قدرت نیز گزینه‌‌ای بوده که در گوشه ذهن بسیاری از سیاست‌مداران چشمک می‌‌زده و همچنان می‌‌زند. ناامید کردن مردم از اصلاح تدریجی امور یا مایوس‌کردن‌شان نسبت به نیات و مدیریت اصلاح‌جویان ازجمله ابزارهای این دسته از بازیگران سیاسی است. این کارویژه پوپولیست‌ها بوده است.

تبدیل شکاف‌های اجتماعی به نزاع‌‌های سیاسی

تبدیل شکاف‌های اجتماعی به نزاع‌های سیاسی ازجمله ابزارهای محبوب سیاست‌مداران پوپولیست برای کسب محبوبیت‌های مقطعی است. پوپولیست‌ها اول از همه وضعیت را تیره‌وتار تصویر می‌کنند، سپس به گروه‌هایی از بلوک قدرت و برخی از اقشار اجتماعی به‌عنوان عوامل اصلی فساد و خیانت حمله می‌کنند و درنهایت خود را منجی ملت نشان می‌‌دهند که می‌‌خواهند با باندهای درهم تنیده قدرت و ثروت مبارزه کنند، بنابراین مخالفان آنها کسانی جز نمایندگان این باندهای فساد نیستند. این ترفندی است که عموم پوپولیست‌ها در جهان به آن آویخته‌اند؛ از ترامپ در آمریکا گرفته تا نارندرا مودی در هند و ویکتور اوربان در مجارستان که سیاهان، مکزیکی‌ها، مسلمانان و مهاجران را مسبب نابه‌سامانی‌ها می‌‌دانند. نتیجه همین سیاست‌ها، حمله طرفداران ترامپ به کنگره بود؛ روزی که بسیاری آن را زنگ خطر ظهور فاشیسم در آمریکا دانستند. در ایران نیز محمود احمدی‌‌نژاد از ترفندی مشابه استفاده کرد. خود را تافته‌‌ای جدابافته و مغضوب باندهای سیاسی چپ و راست معرفی کرد و به اشکال مختلف با پررنگ کردن شکاف‌های اجتماعی، تلاش کرد خود را حامی طبقه فقیر جا بزند. مصطفی ملکیان این ترفند تبدیل شکاف طبقاتی بین اغنیا و فقرا را «شکاف عاطفی» می‌داند: «احمدی‌‌نژاد از روز اول، به‌‌صورت برنامه‌‌ریزی‌‌شده کاری کرد که بتواند در قشر عظیمی که از درآمد بسیار پایین در جامعه برخوردار بودند، به لحاظ عاطفی حقد و کینه و نفرت و خشم نسبت به ثروتمندان ایجاد کند. درواقع فقط به فقیر نگفتند که درآمد تو نسبت به غنی‌‌ترین غنی کشور یک به یک میلیون است و باید این را افزایش داد. یک چیزی هم بر این افزودند و گفتند آن ثروتی که غنی‌‌ دارد فقط از راه خوردن خون تو و زن و فرزند تو به دست آمده است. گفتند آن پول فقط از راه تقلب، دزدی، اختلاس، رشوه، کم‌‌فروشی و رانت‌‌خواری به‌دست آمده است.» روی دیگر سکه پوپولیست‌ها اما در سال‌های اخیر، خارج‌نشینانی هستند که به‌خصوص با استفاده از فضای مجازی و شعار «دوربین من، اسلحه من» خود را تنها بدیل وضعیت موجود معرفی می‌‌کنند و با یکدست کردن تمام نیروهای سیاسی حاضر در ایران، بر این گمانند که «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» همه ماجرای سیاست در ایران کنونی و به‌مثابه فرش قرمزی است که مردم برای آنها در تهران پهن کرده‌اند. این دسته نیز در بازار سیاست، مانند همه پوپولیست‌های عالم عرضه کالایی را سودمند می‌‌دانند که تقاضا برای آن در جامعه بالاست: خروج ساده و سریع از بحران‌های متقاطع سیاسی، بین‌المللی و اقتصادی؛ ولو بدانند مشکلات جامعه ایران را نمی‌‌توان فوری‌وفوتی چاره کرد.

تبدیل نزاع‌های سیاسی به شکاف‌های اجتماعی

جامعه ایران از انتخابات دوم خردادماه 1376 صف‌آرایی‌های سیاسی سهمگین را تجربه کرد. فراتر از آن، دامنه این نزاع‌های سیاسی به شکاف‌های اجتماعی نیز رسید و بسیاری از مردم با حساسیت فراوان پیگیر اخبار سیاسی، از قتل‌های زنجیره‌‌ای تا کوی دانشگاه، از ترور حجاریان تا انتخابات مجلس ششم شدند و خود را در یکی از دو گروه چپ و راست سیاسی تعریف کردند. راه سوم در آن دوران شانس چندانی حتی برای اعلام موجودیت نیز نداشت تا آنکه آن صف‌‌بندی اجتماعی در دولت دوم اصلاحات کمرنگ‌‌تر شد. راهی که احمدی‌‌نژاد در چهار سال نخست ریاست‌‌جمهوری خود پیمود، اما به انتخابات 88 و صف‌آرایی مجدد و گسترده دو جریان سیاسی منتهی شد. با دمیده شدن بر آتش رقابت‌های انتخاباتی به‌خصوص در مناظره سیزدهم خردادماه 1388، و با تنش‌های بعد از اعلام آرا، زمینه‌‌های شکل‌گیری شکاف اجتماعی نیز عملا فراهم شد و جامعه در حالتی دوقطبی قرار گرفت. اینک وضع به‌گونه‌‌ای بود که کوچک‌ترین حرکتی از جانب افراد نشانه وابستگی آنها به یکی از دو جریان قلمداد می‌‌شد و سیل اعتراض هواداران جریان مقابل را برمی‌انگیخت. روبوسی علیرضا افتخاری با احمدی‌‌نژاد ازجمله مشهورترین این وقایع است که باعث شد زندگی آقای خواننده زیروزبر شود. آتش این شکاف عظیم، البته آتش زیر خاکستر بود و بعدها و حتی پس از انتخابات 1392 که از نظر سیاسی نشانه گذر از شرایط شبه‌جنگی پیشین بود، در بعد اجتماعی ادامه یافت. نمونه‌‌ای روشن از این شکاف اجتماعی، خود را در جریان رای‌گیری میان امین حیایی و امیرمهدی ژوله در برنامه خندوانه در شهریورماه 1394 نمایان کرد؛ وقتی که حیایی به دلیل بازی در فیلم «قلاده‌‌های طلا» نماینده طرف پیروز انتخابات سال 88 بازنمایی شد و امیرمهدی ژوله به‌واسطه نزدیکی به جریان اصلاح‌طلب، نماینده مخالفان نام گرفت. این رقابت به یکی از سنگین‌‌ترین و نزدیک‌‌ترین رقابت‌های این برنامه تبدیل شد و موجی از تلاش برای جذب رای و به‌رخ کشیدن برتری عددی در جامعه شکل گرفت که بی‌‌سابقه بود.

گسل‌های اجتماعی فراتر از مشارکت سیاسی

معمولا قاعده بر این است که میزان مشارکت بالای مردم در انتخابات را نشانه دو امر مجزا می‌‌دانند: نخست علاقه‌مندی نسبی به رژیم سیاسی حاکم و دوم عطش فراوان جامعه برای ایجاد تغییر مسالمت‌جویانه در جامعه. طبق همین دیدگاه، مشارکت بالا نشانه‌‌ای از همبستگی مثبت در میان اقشار جامعه نیز قلمداد می‌‌شود. با این همه، انتخابات سال 1396 و وقایع پس از آن، نشانه‌‌هایی خلاف این را در خود دارد زیرا پس از مشارکت 40میلیونی در انتخابات خردادماه 1396، انتظار نمی‌‌رفت چند ماه بعد، اوضاع به‌کلی دگرگون شود. درواقع از دی‌ماه 1396 به این سو، جامعه ایرانی روزبه‌روز تنش‌های بیشتری را ازسر می‌‌گذراند و سیر صف‌‌بندی‌‌های اجتماعی در آن حادتر می‌‌شود. در این میان، وخامت اوضاع اقتصادی و تحرکات جدید جریان‌های سیاسی خارج‌نشین نیز مزید بر علت شده است و هر روز دوقطبی جدیدی در جامعه شکل می‌‌گیرد. نمونه‌‌ای از این فضای دوقطبی به‌خصوص در نیمه دوم سال 1398 دیده می‌‌شود که در آن اتفاقاتی مهم نظیر اعتراض‌های گسترده به گران شدن بنزین، ترور سردار سلیمانی، انهدام هواپیمای اوکراینی و... رخ داد. نتایج برخی پژوهش‌ها نشان می‌‌دهد در همین بازه زمانی بیش از ۷۲هزار توییت توسط حداقل ۵۳هزار کاربر منتشر شده است که در آن کلیدواژه‌‌های «بلاک» و «آنفالو» آمده و محتوای آن عمدتا به بلاک کردن یا آنفالو کردن کاربران مخالف اشاره دارد.

این قصه سر دراز دارد

در همان روزهای داغ سال 1398، ناگهان اظهارنظر مجری شبکه افق صداوسیما همه را مبهوت کرد زیرا زینب ابوطالبی با صراحت در برنامه زنده، شهادت سردار سلیمانی را بهانه قرار داد تا به کسانی که سبک زندگی متفاوتی دارند، بگوید: «اگر کسی اعتقاد ندارد، جمع کند از ایران برود. برود همان جا‌‌هایی که همان رفاه و همان مدل زندگی را دارد و اگر اعتقاد داریم، به‌نظرم باید جدی به میدان بیاییم. به‌نظرم امروز نشان دادیم که همه ما ایرانیان به یک مدل زندگی سلحشورانه احتیاج داریم.» ابوطالبی شاید بی‌‌آنکه خود متوجه ابعاد صحبتش باشد، پرده از افکاری برداشت که مدت‌هاست در ذهن و ضمیر اقشاری از جامعه ایرانی جاخوش کرده و اساس آن این است: «هرکسی مثل من نیست، دشمن است و صدالبته جایش هم اینجا نیست.» با چنین منطق دشمن‌پروری که البته مختص همفکران ابوطالبی هم نیست و در میان مخالفان ابوطالبی‌‌‌ها هم جایگاهی ویژه دارد، جامعه ایران در حال دوشقه شدن است. اینک و این روزها، مساله حجاب به موضوعی برای دوقطبی شدن جامعه بدل شده است و کسانی که در میانه می‌‌ایستند، در رسانه‌‌های تندروی‌‌ هر دو طرف جوری تصویر می‌‌شوند که گویی در حال خیانت به تاریخ و حقیقت هستند. در این میان، طنز تلخ ماجرای حجاب اما آنجاست که بخش‌هایی از حکومت، خود در حال دامن زدن به آن هستند. روزی خبر می‌‌رسد که مردم «در صورت مشاهده بدحجابی، می‌‌توانند شماره پلاک موتور یا ماشین و حدود منطقه را از طریق پیامک به یک سامانه به پلیس گزارش دهند» و روزی دیگر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، به جای تامل بر عواقب کشیده شدن درگیری‌ها به سطح جامعه، هیزم بر این آتش می‌‌افکند و برای نمونه یکی از دبیران استانی این ستاد در واکنش به درگیری دو خانم در اتوبوس بر سر حجاب، در توییتر چنین می‌‌نویسد: «یکی از آثار هم‌زیستی با سگ، ابتلا به بیماری‌های مشترک ازجمله هاری است که متاسفانه برخی الان در این مرحله هستند و باید مواظب آنها بود.»

بازگشت به سیاست

سیاست آمیزه‌ای از ستیز و سازش به‌هنگام، هردو است و از ارسطو یاد گرفته‌ایم آنچه به جامعه قوام می‌بخشد، نه «وحدت» بلکه پذیرش کثرت‌های موجود در آن است. در عین حال، «مردم علیه مردم» ترجمانی از «جنگ همه علیه همه» است که هابز برای اجتناب از آن، قرارداد اجتماعی را توصیه کرد. نقد دوقطبی شدن جامعه به این معنا نیست که به جامعه وحدتی مصنوعی را توصیه کنیم، بلکه غرض اصلی آن است که سطح منازعه در جامعه را از دشمنی‌های کور و جنگ‌های حیثیتی به رقابت‌های سیاسی سالم، آزاد و عادلانه سوق دهیم. در آنچه امروز بر زبان تندروها جاری است و گاهی سخن کل جامعه ایران بازنمایی می‌شود، نشانه‌هایی اندک از استدلال و احترام به آزادی مخالفان و برخورد منصفانه با آنها دیده می‌شود. زمانی سعید حجاریان در نقد فعالان خواستار رفراندوم قانون اساسی در آغاز دهه80، «کلیک‌کلیک بنگ‌بنگ» را برای نیل به تغییرات واقعی در ساختار قدرت ناکافی دانسته بود. امروز و دو دهه پس از آن روزها، کلیک‌کلیک‌ها واقعا در حال تبدیل شدن به بنگ‌بنگ‌ها هستند. مراقب «تفنگ‌های حقیقی» و «برادرهای دلتنگ» باشیم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی