هجرت نقد فیلم به علومانسانی
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گزارش جلسه نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر درک بینارشتهای فیلم»
انجمن منتقدان و نویسندگان آثار سینمایی خود در دوره جدید با راهاندازی کمیته فرهنگی تلاش میکند تا در ارتباط با ارتقای دانش نظری منتقدان و تعامل و گفتوگوی میانرشتهای بین سینماگران و صاحبنظران علوم انسانی و اجتماعی شرایط و برنامههایی تدارک ببیند تا این حلقه مفقوده سینمای ایران را به حلقه وصل تبدیل کند. در همین راستا برگزاری جلسات نقد و بررسی کتابها ازجمله فعالیتهای کمیته فرهنگی انجمن منتقدان است که نخستین برنامه آن در پنجم مردادماه در سالن سیفالله داد خانه سینما به نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر درک بینارشتهای فیلم» تالیف دکتر محمد هاشمی اختصاص یافت که گزارشی از این نشست را در ادامه میخوانید.
فضای نقد مضمونزده
در ابتدای این نشست جعفر گودرزی، رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی اظهار داشت: انجمن منتقدان در دوره جدید تلاش کرده توجهاش را بر شاخصههای فرهنگی بگذارد و کتاب یکی از عناصر مهم این اتفاق است. این اولین جلسه نقد و بررسی کتاب است که بههمت کمیته فرهنگی انجمن در خانه سینما برگزار میشود. متاسفانه فضای نقد فیلم در کشور ما بهشدت مضمونزده است و کمتر از منظر نظریهها بهویژه در یک نگرش بینارشتهای به نظریههای علوم انسانی در فهم فیلم پرداخته میشود. ترویج و تقویت نقدهای بینارشتهای میتواند هم به فهم بهتر سینما و هم ارتقای درک فیلم مخاطب کمک کند و امیدوارم تداوم جلساتی از این دست بتواند به تحقق این امر مهم کمک کند و انجمن منتقدان و نویسندگان آثار سینمایی در این زمینه گامهای موثری بردارد و بتواند در این مسیر، جریانساز باشد.
دافعه نسبت به نقد بینارشتهای
دکتر محمد هاشمی، مدرس سینما و نویسنده کتاب «درآمدی بر درک بینارشتهای فیلم» در این نشست گفت: این کتاب موضوعش همانطور که از عنوانش مشخص است درباره نقد بینارشتهای درباره فیلم است. این رویکرد در نقدنویسی فیلم بهعنوان رشتهای از علوم انسانی شناخته میشود حتی بهمثابه دانشی که میتواند در ارتباط با علوم انسانی باشد به این دلیل که بحث و دغدغه فیلم انسان و زیست- جهان انسانی است و درواقع انسان در مرکز ایده و درام قرار میگیرد. در مقدمه کتاب که دکتر رامتین شهبازی لطف کردند و آن را نوشتند و در آن به گرایشهای جدید و نئوفرمالیستی نقد اشاره کردهاند هم شاهدیم که حتی در نقد فرمیک هم ارجاع و بهرهبرداری از نظریههای علوم انسانی اجتنابناپذیر است. هاشمی ادامه داد: با این حال متاسفانه در فضای نقد فیلم خودمان شاهد نوعی دافعه نسبت به نقد بینارشتهای و رویکردهای علومانسانی در آن هستیم. عجیب است که اگر کار ما نقد است چرا باید به رویکردهای علومانسانی در این حوزه بیعلاقه باشیم یا دستکم نسبت به آن کنجکاوی هم نداشته باشیم. این کتاب حاصل یک تلاش چندساله است و از سال88 که تحصیلاتم را در دوره ارشد ادبیات نمایشی شروع کردم، آغاز شد تا به امروز که حاصل تلاشهایم در این زمینه را که در مطبوعات و نشریات تخصصی منتشرشده در این کتاب به چاپ رسید. دکتر هاشمی با انتقاد از وضعیت نقد ژورنالیستی در شرایط کنونی، راهکار برونرفت از این وضعیت و رشد علمی نقد فیلم در ایران را تقویت و ترویج رویکردهای بینارشتهای در نقد فیلم دانست و تاکید کرد حالا زمان آن فرا رسیده تا فرصت و میدان فراختری برای تولید نقدهای آکادمیک و پژوهشی فراهم شود.
سینما بهمثابه فلسفیدن
دکتر امیر مازیار، استاد فلسفه هنر در دانشگاه هنر تهران نیز با ارجاع به نسبت فلسفه و سینما به اهمیت این کتاب اشاره کرد و گفت: کار فلسفه و علوم انسانی اصولا فهم واقعیت انسانی است. وقتی با هنر ازجمله سینما مواجه میشویم باز هم مساله فهم واقعیت در مرکز توجه است. هم واقعیت بیرونی و آنچه در جهان هستی و جهان انسانی وجود دارد و هم خود فیلم و قصهاش بهعنوان یک واقعیت هنری. خود سینما یک واقعیت است چون چیزی را ایجاد میکند و بر عالم میافزاید. قبلا میگفتند سینما دست به بازنمایی واقعیت میزند و امروز میگویند خود این بازنمایی واقعیت هم یک واقعیت است و باید درست فهم شود. بر این مبنا فهم این دوسویه ماجرا -یعنی بازنمایی واقعیت و واقعیت بازنمایی- در ساحت مطالعات، پژوهش و تفکر بینارشتهای بهتر و عمیقتر رخ میدهد. او با ارجاع به نظریه افلاطون و نسبت معنایی آن به سینما و کارکردهای آن اشاره کرد و به تبیین رویکردهای فلسفی در نقد فیلم پرداخت. دکتر مازیار درباره نسبت فیلم و فلسفه به دو رویکرد عمده اشاره کرد. رویکردی که فیلم فلسفی را اثری میداند که به روایت و بازنمایی یک ایده یا تفکر فلسفی یا مثلا زندگی یک فیلسوف و گفتمانش در فیلم میپردازد و دوم رویکردی که خود فیلم و زبان سینمایی آن را در خلق و ایجاد یک مساله و موقعیت فلسفی موثر میداند. به این معنا که یک فیلم بهواسطه قواعد سینمایی مثلا میزانسن و دکوپاژ، موقعیتی فلسفی میآفریند که میتواند مفاهیم و ایدههای انتزاعی فلسفی را از دل آن بیرون کشید و بهمثابه یک کنش فلسفی و تجربه فلسفیدن صورتبندی کرد. او سینمای اصغر فرهادی را با اینکه خود فیلمساز چنین مدعایی ندارد، مصداقی از سینمای فلسفی دانست که مخاطب را بهویژه در بزنگاه تصمیمات اخلاقی به اندیشیدن وا میدارد که به شکلی دراماتیک از فلسفه اخلاق پهلو میزند. دکتر مازیار در تبین شباهتهای کارکرد سینما و فلسفه به این نکته اشاره میکند که در سینما یک تکه از زندگی بهمثابه واقعیتی دراماتیک از کل زندگی جدا میشود و درباره آن قصهگویی و روایت صورت میگیرد. این همان اتفاقی است که در فلسفه هم رخ میدهد. فلسفه هم تکهای از زندگی را انتزاع کرده و درباره آن دست به اندیشهورزی میزند. او درباره برخی از بدفهمیهایی که درباره نسبت سینما و علوم انسانی وجود دارد به این نکته اشاره میکند که قرار نیست این علوم، سینما را تعریف یا ترجمه کنند و چرخ سینما را با ابزار خود از نو بسازند. بهگفته او، سینما طفیلی هیچ رشته دیگری نیست و تاکید بر تعامل و گفتوگو بین سینما و علوم انسانی به معنای عدم اصالت سینما نیست بلکه این علوم ازجمله فلسفه قرار است به فهمپذیرتر شدن واقعیت و ارجاع به آن از طریق سینما کمک کند.
فقدان تحلیل گفتمان
دکتر علیاصغر سلطانی که در زمینه تحلیل گفتمان صاحبنام است و مدیر انتشارات لوگوس که این کتاب را منتشر کرده درباره راهکارهایی عملی در ترویج رویکردهای بینرشتهای در حوزه نقد سخن گفت و اینکه یکی از مهمترین راهکارها، انتشار کتابهایی در این زمینه است که بتواند زبان قابلفهمتری در تبیین نظریههای علومانسانی و نسبت آنها با سینما ایجاد کند تا علاقه و کنجکاوی مخاطب را نسبت به این رویکرد و مطالعه دستاوردهای آن برانگیزد. ضمن اینکه ارتباط اثربخشی بین نقد سینمایی و فیلمسازان وجود ندارد که یکی از دلایل آن ممکن است جدی نبودن نقدها باشد. خاصیت نقدهای مبتنی بر نظریه و نقدهای بینرشتهای این است که میتواند نقد را در شمایل و متنهای جدیتری عرضه کند که بر جریان فیلمسازی ما هم تاثیر پیشبرنده بگذارد. او در ادامه سخنرانی خود به اهمیت و ضرورت تحلیل گفتمان در نقد فیلم اشاره کرد، درباره مولفههای آن توضیح کوتاهی داد و تاکید کرد که جای تحلیل گفتمان در نقدهای سینمایی ما خالی است که اگر این رویکرد پررنگتر شود شاهد ارتقای درک بینارشتهای فیلم در ایران خواهیم بود.
سینمای ایران؛ نیازمند مهاجرت اندیشهای
منوچهر شاهسواری، مدیرعامل خانهسینما هم که در جلسه حضور داشت در پایان جلسه پشت میکروفن رفت و اظهار داشت: سینمای ایران برای رشد به مهاجرت فکری نیاز دارد که من اسمش را مهاجرت اندیشه به سینمای ایران گذاشتم. بدون شک تجربه این مهاجرت اندیشهای با فهم علومانسانی و اجتماعی ممکن است و سینمای ما امروز بهشدت به رویکرد بینارشتهای هم برای فهم دردهای خود نیازمند است، هم برای درمان آنها. اهالی سینما بهویژه آنها که به رشد کیفی سینما میاندیشند و نسبت به آن دغدغه دارند، باید دستکم از حیث نظری به سرزمینهای علوم انسانی مهاجرت کنند و با سیروسفر در این جغرافیای اندیشهای به پختگی و درک عمیقتری از سینما دست پیدا کنند. مطالعه در حوزههای علومانسانی و اجتماعی، نیاز ضروری سینما و جامعه سینمایی ماست.