نقش پزشکی در فرودستی معلولان
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
بهنظر میرسد ما از عصر سنتی که در آن از معلولان انسانیتزدایی میشد و به آنها القاب زشت داده میشد عبور کردهایم و دیگر به آنها قربانی، داغ ننگ، نیازمند کمک مالی، ناهنجار، فاسد و عناوینی از این دست نمیدهیم. بررسی گفتوگوی آدمها در شبکههای اجتماعی اما نشان میدهد با وجود ارتقای حساسیتهای اخلاقی ما در دوره مدرن، ما همچنان برای اینکه صفت ناروایی را به کسی نسبت دهیم، بلافاصله چیزی درباره معلولیت میگوییم. برای نمونه میگوییم مگه تو منگلی؟ مگه عقبافتادهای؟ یا حتی سیاستمدار ما در توئیتر مینویسد: «کاخ سفید دچار معلولیت ذهنی شده است.» یا سیاستمدار دیگری مینویسد: «اینستکس فرزند معلول برجام است» یعنی برای نسبت دادن نهایت بدیها به کاخ سفید یا یک برنامه، از عنوان معلولیت استفاده میکند. این نشان میدهد تهنشین فرهنگ سنتی همچنان در خلق و روحیه ما وجود دارد و به سختی و با آگاهی میتوانیم از اسارت این میراث و ادبیات بیرون بیاییم. از نظر اخلاق معلولیت، این ادبیات نادرست است زیرا نوعی «دگرسازی» نسبت به معلولان انجام میدهد. آدمهای سالم را «خودی» میداند و شخص معلول را «دیگری» قلمداد میکند. بدن و ذهن نرمالی را تعریف میکند که معلولانی که از آن برخوردار نیستند، «غیرخودی» تعریف میشوند. طبیعی است که همه آدمها دوست دارند با نقاط قوتشان همذاتپنداری کنند و نقاط ضعفشان را به فراموشی بسپارند یا به آن صفت ناروا بدهند. در این میان شخص معلول میشود تجلی و تجسد تمام آن نقاط ضعف بدن و ذهن. سوالی که اینک پیش میآید این است که این بدن و ذهن نرمال از چه زمانی طرح شد؟ پاسخ این است که با پیشرفت علم پزشکی، صنعت درمانی و توانبخشی. پیشرفت علوم پزشکی باعث تعریف استانداردهایی برای بدن و ذهن سالم و آرمانی شد، اما این الگو در حیطه پزشکی نماند و به حوزههای ارزشگذارانه هم رسید. سلامت به فضیلت و بیماری به رذیلت تبدیل شد. همچنین قدرت بدنی و ذهنی، فضیلت اخلاقی و وابستگی بدنی و ذهنی، رذیلت اخلاقی دانسته شد. پیشرفت پزشکی این انتظار را ایجاد کرد که همه آدمها به صورت یکدست از قوت و سلامت کامل برخوردار باشند و ما نسبت به هر نوع تنوع و تکثری مقاومت نشان دهیم. به هر کس که اندکی با آن الگوی سلامت متفاوت است، صفت بیمار دهیم و او را از خودمان طرد کنیم. انتظار این است که همه در سلامت و قوت کامل جسمی و ذهنی بهسر برند؛ فقط در این صورت است که با فضیلت هستند و با این حساب معلولان از هر نوع فضیلتی تهی میشوند. انتظار این است که همه مردم جوان، قوی، سالم و حتی مرد باشند؛ حتی انگار انتظار نداریم در جامعه نشانی از زن و ضعفهای زنانه ببینیم. در کل فضای عمومی جامعه برای یک بزرگسال نه کودک، مرد نه زن، سالم نه معلول، قوی نه ضعیف و جوان نه سالمند ساخته شده است.