میانجی میان زندگی و مرگ
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گفتوگو با احسان موسوی خلخالی درباره نگاه ساختارگرایانه به عاشورا
واقعه عاشورا در جهانبینی شیعه آنقدر جایگاه ویژه و متمایزی دارد که میتوان آن را یکی از مهمترین ستونهای این جهانبینی دانست. برای شیعیان چنان این واقعه در تاروپود احساسات و عواطفشان گره خورده که بعضا کناره گرفتن از آن و دیدن واقعه بهمثابه یک روایت تاریخی ناممکن شده است، هرچند تلاشهایی صورت گرفته که از بیرون به این واقعه نگاه شود. از سوی دیگری برای اسلامشناسانی هم که خارج از جهان اسلام پژوهش میکنند، کمتر پیش میآید سراغ متون و روایتهای شیعه در اسلام روند چراکه بیشتر مواجهه آنها با اسلام، خوانشهای اهل سنت از اسلام است. بهتازگی کتابی توسط نشر کرگدن منتشر شده که با یک نگاه غربی و البته نه شرقشناسانه سراغ واقعه عاشورا رفته است. «تورستن هیل» در پژوهش خود ماجرای قتل شهادت حسین بن علی(ع) را چنان که محمد بن جریر طبری، مورخ و فقیه مسلمان بازگو کرده است تحلیل میکند. تحلیل او بر پایه ساختارگرایی «کلود لویاستروس» است. با این کار، او دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست اینکه فهم عمیقتری از درام کربلا بهعنوان داستانی که برای طبری و احتمالا برای خودانگاره جامعه اسلامی در روزگار وی زیربنایی بوده است ارائه کند. هدف دوم بررسی این نکته است که ساختارگرایی لویاستروس را تا چهحد و به چه شیوهای میتوان درباره روایتهای مربوط به صدر اسلام بهکار گرفت. نویسنده باور دارد گنجاندن ساختارگرایی در مجموعه افزارهای نظری و روشی تاریخ ادیان، بهعنوان یک رشته دانشگاهی، میتواند برکات بسیاری داشته باشد. با احسان موسوی خلخالی، مترجم این اثر گفتوگویی کوتاه کردهایم که در ادامه میخوانید. کتاب هایی که در ایران تا به حال درباره واقعه عاشورا نگاشته شده، کم و بیش در یک طیف از خوانش این واقعه قرار دارند. از طیف فقهی گرفته تا عرفانی، تاریخی و سیاسی. متن هایی که درباره امام حسین و عاشورا در زبان های دیگر نوشته شده، چه طیف هایی مازاد بر این دارند. یعنی شما تا به حال با چه دست خوانش هایی مواجه شده اید؟من نمیتوانم مدعی شوم که بر این موضوع اشراف چندانی دارم. آنچه در نگاهی اجمالی بهنظر میآید آن است که توجه پژوهشگران غربی به موضوع امام حسین(ع) متناسب با اهمیت و حجم تاثیرگذاری ماجرای عاشورا و سیره آن امام در روزهای پایانی حیاتش بر حیات شیعیان نیست. علت این موضوع هم احتمالا آن است که پژوهشگران غربی بیشتر با منابع و موضوعات مرتبط با اهل سنت سروکار دارند و توجه به تشیع در مطالعات غربی امری متاخر است. در این مطالعات، تمرکز اصلی بر ارزیابی گزارشها، ماخذ تاریخی، طبقهبندی، مقایسه آنها و تلاش برای بررسی صحت و سقم گزارشهای تاریخی و تحلیل ماجرای کربلاست، چه از موضع همدلانه مانند لاورا وچا ولیری و چه از موضع ناهمدلانه مانند یولیوس ولهاوزن و هنری لامنس. پژوهشگران غربی همچنین به تاثیر ماجرای امام حسین(ع) بر شکلگیری هویت شیعی هم توجه کردهاند. این موضوع در حوزه بررسی تاریخ سیاسی اسلام هم اهمیت دارد، چون میدانیم که واقعه عاشورا عملا مشروعیت حکومت بنیامیه را در عراق و حجاز با مشکل مواجه کرد و سرآغاز زنجیرهای از قیامها و اعتراضات شد که درنهایت به سرنگونی حکومت بنیامیه انجامید. مثلا پاتریشیا کرون در کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام به این موضوع توجه کرده است. نام اصلی کتاب تورستن هیلن «حسین؛ میانجی» است. میانجی در اسطوره شناسی به چه معناست و چرا نویسنده چنین نامی انتخاب کرده است؟ در تعریف لوی استروس از اسطوره، یکی از کارکردهای اسطوره از میان بردن تناقضها در زندگی واقعی ماست. در این روند، میانجی عنصری است که برخی ویژگیهای هر یک از دو قطب متناقض را دارد و کمک میکند که تناقضها در پهنه روایت رفع شود. محور تحلیل مولف از متن تاریخ طبری، بخش مواجهه امام حسین(ع) با حر بن یزید ریاحی تا رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل است. در این بخش یکجا امام حسین(ع) به سربازان همراه حر بن یزید که تشنهاند و به آب دسترسی نداشتهاند از ذخیره آب کاروان خود میدهد. اینجا امام حسین(ع) در مقام توزیعکننده آب، حالت «میانجی» میان مرگ و زندگی را دارد که در جانب زندگی ایستاده است. ازطرفی، امام حسین(ع) با توزیع آبی که ذخیره کاروانش است، از دسترسی خود به آب میکاهد و اینبار همچنان میان مرگ و زندگی است، اما به جانب مرگ نزدیکتر است. میدانیم که بعدتر موضوع تشنگی و نبود آب برای همراهان امام حسین(ع) عنصر مهمی در روایتهای مربوط به واقعه کربلاست و باز امام حسین(ع) را در این دوگانه میبینیم. در منظری کلانتر، امام حسین(ع) به ریخته شدن خون خود رضایت میدهد تا به حیات جاودانه برسد و به این لحاظ یک میانجی میان مرگ و زندگی در هر دو معنای جسمانی و معنوی است. در این میان منبع هیلن برای تحلیل ساختاری واقعه کربلا، تاریخ طبری است. علت انتخاب تاریخ طبری برای هیلن چه بوده است؟ البته باید دقیقتر گفت که تمرکز او در این تحلیل بر روایت تاریخ طبری از واقعه عاشوراست و آن هم یک پاره مشخص از آن، یعنی از لحظه مواجهه لشکر حر بن یزید ریاحی با امام حسین(ع) تا رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین(ع). این بخش فقط از باب نمونه انتخاب شده تا نشان داده شود که تحلیل ساختارگرایانه چه نوع تحلیلی میتواند باشد و چه نتایجی میتواند داشته باشد. نویسنده تصریح میکند که این یک پژوهش راهنماست و برای رسیدن به تصوری عامتر لازم است بخشهای دیگر متن هم به همین ترتیب تحلیل شود. روشن است که در این میان شهرت تاریخ طبری و تبدیل شدن آن به «تاریخ معیار» در این انتخاب بیتاثیر نبوده است. خوانش ساختاری از روایت های تاریخی دینی چه مزیت هایی می تواند داشته باشد؟ روایتهای تاریخی در دین مانند اسطورهها (به معنای روایتی که کارکرد آن چیزی بیش از صرف اطلاعات تاریخی است) قابل تحویل به مجموعهای از نمادها هستند و خوانش ساختاری رابطه میان این نمادها و درنتیجه میان «اسطوره»ها را روشن میکند. میدانیم که از نظر لوی استروس، جهان سراسر مجموعهای از اسطورههاست که تحلیل یکی ما را به تحلیل دیگر اسطورهها میکشاند. جدا از این، تنوع بخشیدن به نگاه ما و برداشت و تحلیل ما، خود برکات بسیاری دارد که بر کسی پوشیده نیست و افقهایی را در برابر ما میگشاید که پیشتر به چشم نیامده است. این خوانش و پژوهش هیلن، چه نسبتی با خوانش های شرق شناسانه دارند؟ آیا در همان امتداد است یا می تواند دریچه هایی همدلانه تر و بدون پیش فرض باز کند؟ روش هیلن با روش معمول شرقشناسان متفاوت است و طبعا نتایجی که به آنها میرسد هم متفاوت است. شرقشناسان یا به تعبیر بهتر پژوهشگران عرصه مطالعات اسلامی در غرب، نوعا با روشهای فیلولوژیک یا تاریخی سراغ متون اسلامی میروند و پی اعتبارسنجی و ارزیابی گزارشها هستند. آنان در چنین تحلیلی ممکن است به نتایجی برسند که با دریافت ما از دین سازگار نباشد، اما هیلن با نگاه ساختارگرایانه سراغ گزارش تاریخی رفته. یعنی گزارش تاریخی را به چشم یک متن ادبی به معنای عام کلمه میبیند و تحلیل میکند. او بیش از آنکه به امر واقع و آنچه در حقیقت رخ داده توجه کند، در پی تحلیل سازوکار روایت وقایع تاریخی و بازسازی تصویری است که از این روایتهای تاریخی میتوان ساخت. همانطور که در تحلیل هر اسطورهای به اینکه درواقع چه رخ داده کاری نداریم و هدف بررسی ارکان اسطوره و روابط میان آنها برای دریافت پیام اسطوره و کارکرد آن در زندگیمان است، هیلن هم میخواهد به واقعه عاشورا به همین چشم نگاه کند و ببیند آنچه از این واقعه روایت شده چه ارکانی دارد، چه روابطی میانشان برقرار است، این روایت قرار است چه پیامی را به ما برساند و چه شده که این روایت چنین تاثیری بر زندگی گروه بزرگی از انسانها ــ یعنی شیعیان ــ دارد. بهتعبیر خودش، به «روابط» میان عناصر روایت و نه خود عناصر توجه دارد. درنهایت چرا چنین تحلیل هایی از واقعه کربلا در خود ایران کمتر انجام می شود؟ در سطح ماندن خوانش ها در فهم عرفی و حتی الیت جامعه، ما را چقدر تاثیرگذار می دانید؟ پاسخ این پرسش را در همه حرفها، مقالهها و نوشتههایی میتوان یافت که درباره ضعف آکادمی در کشورمان گفته و نوشته شده و میشود. از طرفی، حساسیت مسائل دینی بهخصوص واقعه کربلا که تاثیر بسیاری بر عواطف و احساسات بخش بزرگی از جامعه ما دارد، باعث میشود کمتر کسی حاضر باشد که به تحلیلی با روشی متفاوت خطر کند و ترجیح دهد موضوع در همان سطح معمول بماند و همان کسانی تحلیلگر آن بمانند که بهصورت سنتی بودهاند. این البته لزوما به معنای سطحی بودن تحلیل سنتی نیست، اما تا حد زیادی موجب تکبعدی بودن آن تحلیل میشود. اتفاقا یکی از نکاتی که مرا به انجام این ترجمه ترغیب کرد همین نکته بود که استفاده از روشی متفاوت برای تحلیل واقعه کربلا لزوما به نتیجهای ناخوشایند برای تصور سنتی و جاافتاده نمیانجامد؛ بلکه آن را تایید میکند. شاید با تکرار چنین تجربههایی، انتقال چنین پژوهشهایی و انجام کارهای مشابه بهتدریج از حساسیت موضوع کاسته شود.