موش نباشیم
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

اتاق پژواک و حباب فیلتر از نقاط منفی فضای مجازی هستند که تأثیری عمیق بر زندگی ما دارند
فیلم ماتریکس را همه کموبیش به یاد داریم. از دسته فیلمهای تخیلی به نظر میرسید که شاید مثل فیلمها و داستانهای دیگری نباشد که پیشتر پیشبینیهای قابل تحققی کرده بودند. اصلاً زیستن در وضعیتی که ترسیم میکرد، محال به نظر میرسید؛ شرایطی که دو دنیا داشته باشیم؛ یکی جهان حقیقی و دیگری جهانی که به ما نشان میدهند. جهانی که با الگوریتمهای صفر و یکی طراحی شده و هیچ شباهتی با جهان واقع ندارد. خاصه اینکه جهان را آنهایی طراحی کردند که دقیقاً نمیدانیم که هستند و فقط با کارگزارانشان در ارتباط هستیم. شوربختانه نهتنها چنین نبود که ماتریکس غیرقابل تحقق باشد، بلکه همان وقتی هم که نسخه ابتدایی ماتریکس ساخته میشد، الگوریتمهایی در جهان واقعی در حال ساخت جهانی چون ماتریکس بودند که امروز بسیار توسعه پیدا کردهاند؛ آنقدر که معماران ابتدایی آنها هم از سازوکارشان سر درنمیآورند. این الگوریتمها با هر نیتی که به وجود آمدند، امروز در مرحلهای هستند که اگر نگوییم جهانی غیرواقعی یا جهانی ماتریکسی برای ما ساختند، در بهترین حالت تنها بخشی از جهان را به ما نشان میدهند که به نفع و مطلوب ساختاری خاص و البته معدودی کارگزار است. جهانی که به وسیله الگوریتمها ساخته شده و کاربران (که دیگر عمده مردمان جهان را شامل میشود) را به سمتی میبرند که نظر آنها را تأمین میکند. جهان را چنان ترسیم میکنند که آنها میخواهند و از سوی دیگر با انداختن ما کاربران در تارهای درهمتنیده تأییدکننده، امکان و فرصت نقد و در کلیت آن تفکر انتقادانه را سلب میکنند. در تقویت این ساختار دو پدیده «حباب فیلتر» و «اتاق پژواک» نقش کلیدی دارند. حباب فیلتر ما را در چاه ویل توصیههایی میاندازد که در نهایت و در سازوکاری پیچیده، خواستهها، نیازها و حتی باورهای ما را میسازد و اتاق پژواک ما را پشت دیوارههای ضخیم تأییدکننده محصور میکند.
آیا حباب فیلتر و اتاق پژواک پدیدههایی جدیدند؟
عموم انسانها چنین هستند که بیشتر با کسانی ارتباط میگیرند که تأییدشان میکنند. با کسانی بیشترین رفتوآمد را دارند که کمترین نقدها را به آنها داشته باشند و کمترین اختلاف. حلقه دور خود را از یاران موافق انتخاب میکنند. طبیعی هم هست؛ سرزنش، نقد و جدل مدام آدمی را فرسوده میکند و زندگی را سخت. برای همین غالب آدمیان کمتر از حلقه امن خود بیرون میآیند. حتی بعضی بیشتر عمر خود را فقط با آدمهایی معاشرت میکنند که از بدو تولد در زندگی آنها بودهاند. همین مردمان با علاقه، باورها، سنخ روانی و... متفاوت با ابزاری به نام شبکههای اجتماعی نوعی جدید از رابطه را تجربه میکنند؛ رابطههایی که هزاران بار راحتتر از وضعیت ماقبل از آن میتوانند با طیفهای مختلفی از انسان مواجه شوند و البته خیلی راحتتر خود را میان طیفهای همسنخ ایزوله کنند. در دنیای بیرون از اینترنت آدمی آزمونوخطا میکند، معاشرت میکند و مکاشفه. دیگران را میشناسد. بعضی را از همان اول در حلقه راه نمیدهد. با بعضی مراوده میکند و بعدتر در حلقه نزدیکانش میرود. بعضی را بهعنوان دوست انتخاب میکند و بعدتر میفهمد که این ارتباط نمیتواند ادامه پیدا کند. از پس این آزمونوخطاها فرد رشد میکند و تا بخواهد به این نتیجه برسد که با فلانی چه سنخ رابطهای داشته باشد، در یک رابطه دیالکتیکی با او قرار گرفته است؛ رابطهای که حتی به میزان کم میتواند چالشی برای فرد باشد تا یکسره گمان نکند که باورها و کردارهایش هیچ مخالفت یا بدیلی ندارد. البته در اجتماع واقعی هم معمولاً فرد جبراً در طبقه و وضعیتی از پیشتعیینشده قرار دارد که بیشتر با همفکران خود و انسانهایی که شبیه او هستند، مراوده دارد، اما در شبکههای اجتماعی چند نکته متمایز وجود دارد که این وضعیت را تقویت میکند و اگر کاربر خوداراده و آگاهی برای برونرفت از آن نداشته باشد، سازوکارها نهتنها به او انگیزه و آگاهی نمیدهند که حتی دیوارههای اطراف او را ضخیمتر هم خواهند کرد. در شبکههای اجتماع پروسه جدا شدن از وضعیتی که تأییدکننده نباشد، بسیار راحتتر از دنیای بیرون است. یک کلیک چندثانیهای برای آنفالو یا بلاککردن نظرات غیرموافق خیلی راحتتر از این است که مثلاً بخواهیم خود را از همکلاسی یا همکاری که هر روز رخبهرخ هستیم و کاری مشترک پیش میبریم، جدا کنیم، نبینیمش و صدایش را نشنویم. از دیگر سو، شبکههای اجتماعی بهدلیل ماهیتشان این امکان را به کاربر میدهند که خیلی راحتتر و بدون استدلال بحثی را رد کرده و حتی با خشونت کلامی با نظر مخالف برخورد کند. این کار در وضعیتهای رخبهرخ برای فرد سختتر است تا وقتی که به میانجی شبکههای اجتماعی و حتی ناشناس با نظر مخالفی مواجه میشود. از سوی دیگر آنچه در بازار فناوری ارزش محسوب میشود، فقط و فقط سرمایه مادی کاربر است. هم خود کاربر و ویژگیهایش سرمایه است و هم پولی که قرار است در ازای خدماتی که مطلوبش است، بگیرد. توصیههایی که در موتورهای جستوجو به ما میشود، بعضاً برای شناخت ما و «فروش» ما به بازارهاست و در سازوکاری پیچیدهتر برای ایجاد نیاز و خواستههای ما بهمنظور گردش سرمایه است. این اتفاق پیش از این هم افتاده، شاید به قدمت بازار، اما با امکانات و روشهای جدید، فرار از آن بسیار سختتر شده است. مثلاً فکر کنید، 15 سال پیش برای خرید قاب تلفن همراه به یکی از پاساژهایی میرفتید که فروشندگانش به تقلب و زبانبازی معروف بودند. چارهای هم نداشتید چون آن جنس فقط در آن بازار یافت میشد. اول اینکه با هر میزان از مهارت فروشنده و ناواردی شما، باز هم در یک رابطه چالشی و دیالکتیکی قرار میگرفتید که میتوانستید کاملاً منفعل نباشید و حداقلی از کنشگری داشته باشید. نهایتاً فروشنده همراه قاب، مثلاً یک کیف یا بند زینتی هم به شما میفروخت و تا بازار بعدی این پرونده مختومه میشد. مقایسه کنید با خریدهای اینترنتی؛ از این صفحه به آن صفحه. پیشنهادهایی که با توجه به شناخت از رفتار خرید شما و حتی عمیقتر، علاقه شما دستهبندی شده و مقاومت در برابر نخریدن آنها بسیار سخت است. در سرمایهداری جدید، در بلندمدت به سود گردشِ سرمایه نیست که کالاهای یکنواختی را به مشتری عرضه کنند؛ چراکه در جایی مشتری دیگر از آن عرضه زده میشود. برای همین باید سازوکارهایی چید که خواستههای جدید و حتی نیازهای جدید تولید شود؛ زیرا این ساختار حیاتش در گرو فروش تنوع است. مثلاً من برای شیرینیپزی میروم از سایت فروش آنلاین قالب شیرینیپزی خریداری کنم. کمکم سایت به من ماهیتابه، همزن و همه وسایل مرتبط با شیرینیپزی میفروشد. مرحله بعد ایجاد یک خواسته جدید در من است. چطور؟ اینکه در من این باور به وجود بیاید که در کنار خوردن شیرینی باید ورزش هم بکنم و حالا دستهبندی فروش وسایل و خدمات ورزشی. بعد از آن وسایلی که از آسیب ورزشی جلوگیری میکند، به من عرضه میشود و این زنجیره تا ابد ادامه خواهد داشت.
پاندمی و تشدید وضعیت
هیچچیز مانند یک پاندمی و قرنطینه نمیتوانست به نفع حباب فیلتر باشد. دورکاری و انزوای ناخواسته و بعضاً اوقات بیکاری بیشتر باعث شد که مردمان جهان کموبیش، با شتاب فزایندهای به سمت دنیای اینترنت بروند. این وضعیت به فرد در انتخاب افرادی که با آنها سروکار دارد، آزادی عمل بیشتری داد. سازوکار شبکههای اجتماعی هم نهفقط این امکان را به او میداد که اتاق پژواک خود را ضخیمتر کند بلکه دائماً فرد را در حلقه چیزهایی که دوست دارد، گرفتار و گرفتارتر میکرد. در همین دوران پاندمی بود که کلابهاوس با رشد چشمگیری مواجه شد، اتاقهای این شبکه اجتماعی مصداقی بودند از اتاقهای پژواک. فضای ایرانی این شبکه اجتماعی پر شد از اتاقهایی درباره دوستیابی، فال تاروت، نقد رمزارزها و البته اتاقهای روشنفکری، علمی و سیاسی. نه تاروتیها به اتاق سیاسی میرفتند و نه روشنفکران به اتاقهای دوستیابی تا ببینند که دغدغه و فکر نسلهای بهخصوص جوانتر چیست. پاندمی بیشتر از همهچیز به نفع فروشندگان آنلاین در سراسر دنیا شد. پرسهزنی در پاساژها و مالها تبدیل شد به کلیکهای پیدرپی در صفحات تودرتوی فروشگاههای آنلاین. نگاه کنید به رشد آمازون در دوران پاندمی که در مقاطعی رئیس و بنیانگذار آن را به پولدارترین فرد کره زمین تبدیل کرد. در ایران هم فروشگاههای آنلاین رشد چشمگیری داشتند. حباب فیلتر یکی از دلایل این رشد چشمگیر است. چه در شبکههای اجتماعی که مثلاً کاربر به صفحه فلان کیففروشی سر میزد و دهها صفحه خرید کیف و چیزهای دیگر به او پیشنهاد میشد و چه در فروشگاههای پیشرفته آنلاین که موتورها و رباتهایش دائماً با پیشنهادهای پیدرپی و تخفیفهای واقعی و ساختگی کاربر را در دام خریدهای بیپایان میانداختند.
به هوش مصنوعی و تنظیمگری میتوان امید داشت؟
هوش مصنوعی، الگوریتمها، یادگیری ماشین، کلاندادهها و همه چیزهای مشابه دیگری که جهان امروز ما را ساختهاند و تعیینکننده فردایند، همگی بر دادههای انباشتشده تاریخ انسان استوار هستند؛ دادههایی تاریخی با انواع سوگیریها و تبعیضهای رسوبکرده در اجتماعها و افراد. بهعنوان مثال «کرولاین کرویادو» در کتابش به نام «زنان نامرئی» به سوگیریهای جنسیتی هوش مصنوعی و الگوریتمها اشاره میکند. در جایی به «استارباکس» و نرمافزار مدیریت منابع انسانی که طراحی کردهاند، اشاره میکند. شرایط بازار را الگوریتمها پیشبینی میکنند و بر اساس آن منابع انسانیشان را مدیریت میکنند، یکی از متکاملترین جلوههای کسبوکاری بهشمار میرود و روی کاغذ هم خیلی جذاب است، ولی کرویادو اشاره میکند که آن الگوریتمها این را در نظر ندارند که یک مادر تنها نمیتواند از ساعت 7 عصر سر کار بیاید و تا فردا صبح بماند. از نظر کارفرما، کار دارد به بهترین شکل انجام میشود، ولی نیازهای آن مادر تنها را نمیبیند. این مثال و مثالهای فراوان دیگری که میتوان ردیف کرد، نشان میدهد که هوش مصنوعی برای مسئولیتپذیر شدن، معارضهای جدیای دارد و یکی از بزرگترین این معارضها، منافع غولهای فناوری، بهعنوان اصلیترین معماران جهان جدیدند. در واقع اگر غولهای فناوری بخواهند تمام شرایط مسئولیتپذیری اجتماعی را بپذیرند، برایشان واقعاً گران تمام میشود. از سوی دیگر به تنظیمگری در این حوزه هم چندان نمیتوان اطمینان داشت. در وضعیت فعلی بعضی افراد و شرکتهایی رشد میکنند که مافوق رگولاتور میشوند. «ایلان ماسک» بهعنوان یک فرد در جنگ بین دو کشور ایفای نقش میکند، از هر سیاستمداری بیشتر در صدر اخبار است و سخنش میتواند بازارها را به هم بریزد. آوردن چنین افرادی و شرکتهایی زیر لوای تنظیمگری هر روز سختتر میشود. از دیگر سو اقتصاد نولیبرال در ذات خود چنین است که نمیتواند دیگران را محدود کند؛ چراکه با شعار مبنایی بازار آزاد در تعارض است. تناقض بین آزادی و رعایت اصول اخلاقی و انسانی بهراحتی قابل حلشدن نیست.
اساساً امیدی به تغییر است؟
اتاق پژواک و حباب فیلتر پیامدهای منفی ابزاری هستند که خیرش اگر بیشتر از شرش نباشد، کمتر هم نیست. برای همین نباید بهکل ناامید بود. همانطور که امکان ایزولهشدن فکری فرد از گذشته بیشتر شده، امکانهای رهاشدگی از این وضعیت هم متنوعتر و در دسترس شده است. کافی است فرد به وضعیت خودش آگاهی پیدا کند و ارادهای مختصر برای برونرفت از آن وضعیت داشته باشد، بعد از آن بهراحتی میتواند با یک کلیک خود را به بیرون از اتاق پژواک پرتاب کند یا با هوشیاری از افتادن در تار حباب فیلتر موتورهای جستوجو، شبکههای اجتماعی و سایتهای خبری رهایی پیدا کند یا حداقل تلاشش را بکند تا کمتر اسیر شود. به همین دلیل ماندن در این وضعیت بیشتر از همه برای آنانی که به هر طریقی میخواهند کار نظری و عملی در رابطه با جوامع انسانی انجام دهند، خطرناک است. فعالان فکری و عملی ممکن است خود در دام حباب فیلتر و اتاق پژواک گرفتار شوند و تحلیلها و برنامهریزیهایشان بر مبنای جهان و مردمانی باشد که میشناسند. بیشتر از همه بر اینان واجب است که خود را از این وضعیت رهایی بخشند و در فهمشان از وضعیت، حتماً شرایط جدیدی را که به واسطه فناوریهای ارتباطاتی و اطلاعاتی به وجود آمده، شناسایی کنند. کوتاه سخن اینکه، در یک مصاحبه از واضعِ نظریه حباب فیلتر میپرسند که «بالاخره بهعنوان کاربر چکار باید بکنیم؟» او پاسخ میدهد: «موش نباشید. تلهموش همیشه به یک شکل بوده و الان هم خیلی خوب دارد کار میکند؛ چرا؟ چون موش همیشه از یک مسیر مستقیم میرود، مسیرش را عوض نمیکند و تله موش هم او را راحت میگیرد. مسیرتان را عوض کنید.»