سینمای بیگدار
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

درباره ژان لوک گدار که در 91 سالگی به زندگی خود پایان داد
«او مریض نبود، بلکه از زندگی خسته شده بود. »؛ اینها جملات روزنامه لیبراسیون برای توصیف شیوه مرگ آقای خاص سینمای جهان است: «ژانلوکگدار»؛ مردی که سنتهای فیلمسازی را شکست، پدرخوانده سینمای موج نوی فرانسه شد، جهان سینما را دگرگون کرد و در ۹۱سالگی به زندگی خود پایان داد. گدار روزی با اشاره به جمله معروف نمایشنامه هملت شکسپیر نوشت: «بودن یا نبودن؛ مساله واقعا این نیست. » اما امروز، نبودن او، مسالهای برای سینمای جهان است.کایهدو سینما و تولد یک نابغه
بسته شدن نشریه فرانسوی ریویو دو سینما در سال ۱۹۵۱، جرقه راهاندازی مجلهای را زد که خیلی زود تبدیل به یکی از اثرگذارترین نشریههای سینمایی جهان یعنی کایه دو سینما شد. در اوایل دهه ۱۹۵۰ آندره بازن منتقد و فیلمشناس فرانسوی این ماهنامه را پایهگذاری کرد و گروهی از منتقدان پرشور و جوان را پیرامون خود گرد آورد. گدار اواخر دهه۴۰ میلادی از دانشگاه سوربن در رشته نژادشناسی فارغالتحصیل شد و علاقهاش به سینما موجب شد تا به همراه گروهی از دوستان جواناش چون «کلود شابرول»، «فرانسوا تروفو» و «اریک رومر» سراغ این هنر برود. آنها با همین علاقه ماهنامهای سینمایی راهاندازی کردند که پنج ماه بیشتر دوام نداشت و در نتیجه گدار و دوستانش را به نشریه دیگری سوق داد. «کایه دو سینما» محلی شد برای بروز عقاید تند و گاه عجیب منتقدانی چون «ژانلوکگدار» ۲۱ ساله. اما جز گدار، فرانسوا تروفو، کلود شابرول و ژاکریوت هم برای کایه دو سینما مینوشتند. این مجله نظریه مؤلف را با تأکید ویژه بر «دست خط» مؤلف طرح کرد و در این راستا به کشف سینماگران مؤلفی همچون اورسن ولز، جان فورد، آلفرد هیچکاک و هاوارد هاکس پرداخت. گدار هم در نقدهایی که گاه با نام خودش و گاه با اسم مستعار برای کایه دو سینما مینوشت، جریان اصلی سینمای فرانسه را به نقد میکشید. اما او در دنیای نقد و نشریه نماند تا جهان شاهد تولد نابغهای در فیلمسازی باشد. راهی که با تولید چند فیلم کوتاه داستانی در دهه ۵۰ میلادی شروع شد.
روی موج نو
«یک فیلم باید شروع، میانه و پایان داشته باشد، اما نه لزوماً به این ترتیب.»؛ این را گدار گفته است. کارگردانی که اولین فیلم بلند داستانیاش را امروز به عنوان یکی از بنیانهای «موج نو»ی سینمای فرانسه میشناسیم. «از نفس افتاده» فیلمی براساس داستانی از فرانسوا تروفو بود که گدار در سال ۱۹۵۹ ساخت؛ فیلمی با بودجهای اندک که در اکران اولیهاش در فرانسه، توانست نظر بیش از دو میلیون تماشاگر و طرفدار را به خود جلب کند. گدار با اولین فیلماش شیوهای جدید از فیلمسازی رو کرده بود و توانست دل منتقدان را هم به دست بیاورد؛ بهطوری که خرس نقرهای برای بهترین کارگردان جشنواره فیلم برلین ۱۹۶۰ را از آن خود کرد. پس از این موفقیت، گدار روی دور فیلمسازی افتاد؛ در دهه ۶۰ که پربارترین دوره زندگی کاری او هم محسوب میشود، هر سال بهطور میانگین دو فیلم میساخت؛ هرچند که دومین فیلم او یعنی «سرباز کوچک» که در آوریل ۱۹۶۰ ساخته شده بود، از سوی دولت فرانسه اجازه نمایش نگرفت و سه سال طول کشید تا بتواند رنگ اکران را به خود ببیند. فیلمی درباره جنگهای آزادیبخش الجزایر که قصهاش در سوئیس اتفاق میافتاد. از همان زمان کمکم چهره اجتماعی و سیاسی این فیلمساز خاص شکل میگرفت تا اینکه پنج دهه بعد رویترز او را چنین توصیف کرد: «مردی با موهای مشکی ژولیده و عینکهای لبهدارش که یک انقلابی واقعی بود.» سرباز کوچک اتفاق دیگری را هم در زندگی گدار رقم زد؛ این فیلم اولین همکاری او با بازیگرش «آنا کارینا» بود که به ازدواج آنها انجامید. پس از ساخت «زن، زن است» گدار سراغ «گذران زندگی» رفت که نسخهای عالی از نمایش پیچیدگیهای فیلمسازی اوست. گدار با هر فیلمی که میساخت، علاوه بر سینمای فرانسه، قراردادهای سنتی سینمای هالیوود را نیز به چالش میکشید. او سینمایش را اینطور توصیف کرده بود: «نحوه فیلمسازی من همانند شیوهای است که دو یا سه نوازنده جاز آهنگ میسازند. در واقع لزوما هیچ سناریوی نوشتهای وجود ندارد، بلکه ما موضوعی را انتخاب میکنیم سپس بازیگران آن را ایفا میکنند و در نهایت فیلم سازمان یافته و تدوین میشود. هیچ دیالوگ از پیش تعیینشدهای در کار نیست و تنها چند کُلاژ و یادداشت وجود دارد که پیوند آنها به ساخت یک فیلم میانجامد.» گدار سال ۱۹۶۳ دو فیلم پرسروصدای دیگر ساخت؛ یکی «تفنگداران» که نگاه مخالف او را به پدیده جنگ نمایش میداد و دیگری «بیزار» با بازی «میشل پیکولی» و «جک پالانس» که اولین فیلم پرهزینه او محسوب میشد. از یک فیلم به فیلم دیگر، گدار با تدوین و فیلمبرداری ساختارشکن و غیرمتعارف خود مخاطبان و دنیای سینما را با سبک تازهای در فیلمسازی روبهرو میکرد که با گذر از دوره کلاسیک تاثیر فراوانی روی سینمای فرانسه و جهان گذاشت. دو فیلم مهم او «بینفس» و «تحقیر» با بازی بریژیت باردو سنتها را شکستند و به شروع شیوه جدیدی از فیلمسازی، با دوربینهای دستی، جامپکات و دیالوگهای وجودی کمک کردند. علاوه بر این دو، «دسته جداافتادهها»، «آلفاویل» و «پییرو خله» هم نشان داد که گدار قرار نیست به قواعد مرسوم فیلمسازی پایبند باشد. با این حال گدار در خلق موج نوی فرانسه تنها نبود؛ دستکم 12نفر از همتایانش از جمله فرانسوا تروفو، انیس واردا، مارگاریت دوراس و اریک رومر او را در این مسیر همراهی میکردند. همه منتقدان و سینماگران، اما او و جهان فیلمسازیاش را تحسین نمیکردند. اینگمار برگمان که خود از پیشگامان سینمای اروپا بود و به خاطر فیلمهای «مهر هفتم» و «توت فرنگیهای وحشی» در سال ۱۹۵۷ سروصدایی در دنیای سینما به پا کرده بود، درباره گدار و فیلمهایش اینطور اظهارنظر کرده است: «من هیچوقت از فیلمهایش سردرنمیآورم. آنها در دام یک روشنفکری جعلی افتادهاند.» هرچند که بعدها، فیلمسازان بزرگی مانند مارتین اسکورسیزی، ویم وندرس و کوئنتین تارانتینو از سینمای گدار تاثیر گرفتند.
در مسیر انقلاب
سیر زندگی و آثار گذار گدار در دهه ۱۹۶۰ از فیلمسازی بورژوا به فیلمسازی انقلابی به نموداری از بیداری روشنفکر فرانسوی پس از وقایع مه ۱۹۶۸ تبدیل شد. دهههای آغازین فعالیت او با اوجگیری جنبشهای هوادار انقلاب فرهنگی مائو در فرانسه و سراسر اروپا همراه بود. گدار سینمای سیاسی را برگزیده بود تا با سرمایهداری، خردهبورژوازی و طبقه کارگر تسلیم شده در برابر رونق اقتصادی سالهای پس از جنگ مبارزه کند اما در سالهای بعد و پس از فروکش کردن جنبشهای رهاییبخش اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰، از سینمای سیاسی فاصله گرفت. سال ۲۰۱۰ با کارگردانی «فیلم سوسیالیسم» البته نشان داد که هنوز به مفاهیمی همچون عدالت، آزادی و نقد تسلط مناسبات بازار بر زندگی انسان معتقد و دلبسته است. همین سال آکادمی اسکار بهپاس یک عمر دستاورد سینمایی قصد تقدیر ویژه از او داشت، اما این کارگردان از حضور در مراسم اعطای جوایز خودداری کرد و گفت: «از خودم پرسیدم مقامات آکادمی اسکار کدامیک از فیلمهای مرا دیدهاند. آیا آنها اصلا سینمای مرا میشناسند؟ این جایزه هیچ معنایی برای من ندارد.» او که پنجبار نامزد جایزه نخل طلای کن بود، در سال ۱۹۷۸ جایزه افتخاری سزار فرانسه را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۷ هم جایزه یک عمر دستاورد سینمایی آکادمی فیلم اروپا را گرفت و در سال ۱۹۹۵ یوزپلنگ افتخاری جشنواره لوکارنو به او اعطا شد. یکی از آثار متاخر او، فیلم سهبعدی «خداحافظی با زبان» است که آن را در سال ۲۰۱۴ ساخت؛ فیلمی کاملا تجربی که یک درام رمانتیک درباره زندگی یک مرد و زن است اما در نیمه دوم، از زاویه دید یک سگ ولگرد روایت میشود و برای او جایزه هیات داوران جشنواره کن ۲۰۱۴ را به همراه داشت. آخرین ساخته گدار «کتاب تصویر» بود که در سال ۲۰۱۸ راهی سینماها و باعث شد به خاطرش جایزه نخل طلای ویژه جشنواره کن را دریافت کند. مرگ این فیلمساز خاص هم همچون زندگیاش عجیب بود؛ گدار به روش اتانازی (مرگ خودخواسته) در سوئیس به زندگیاش پایان داد و همسرش گفته قرار است پیکر او را بسوزانند، بدون آنکه مراسمی رسمی برای غول سینمای روشنفکری برگزار شود.