سایهسازی از سایه!
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
روشنایی نقد و تاریکی تخریب
تراژدی بزرگی است که مرگ شاعری که عمری به خلق زیبایی و احیای واژهها مشغول بوده، با واکنش برخی با واژههای زشت و پلشت مواجه شود که حقارت خویش را در تحقیر شاعری بزرگ میجویند. امیرهوشنگ ابتهاج البته نخستین کسی نیست که آماج این کینهجوییها و لجنپراکنیها و ترور شخصیتی قرار گرفته است. این نخبهکشیها اتفاق تازهای نیست، قدمت و علتی دیرینه دارد. بیست و دو سال پیش این جماعت که اثبات خویش را در نفی دیگران میجویند، به شاملو هم به دلیل برخی سوابق یا سخنان سیاسی تاختهاند و مدتی پیش هم رضا براهنی را مورد عنایت نقد بلاهتوار خویش قرار دادهاند و حالا نوبت به آن رسیده که این جماعت بیمایه بر «سایه» بتازند و او را به دلیل گرایش چپ یا نقشآفرینی روشنفکرانه و موثرش در رخداد انقلاب با توهینآمیزترین نسبتها و بلاهتآمیزترین تحلیلها در حد ابتذال فهم خویش از تاریخ و شخصیتهای تاثیرگذار بر تاریخ، تقلیل دهند! گویی نارضایتی از وضع موجود در نگاه برخی، به معیار و میزانی برای سنجش و داوری بزرگان عرصه فرهنگ و هنر تبدیل شده تا حکم تحکمآمیز صادر کرده و بهزعم خود با بیرون کشیدن اشتباهات و خطاهایشان، علیه آنها پروندهسازی و افشاگری کنند تا به گمان خود دست به اسطورهزدایی و بتشکنی جعلی بزنند. گرایشهای چپ امیرهوشنگ ابتهاج را در چیپترین تحلیلها و خوانشهای خصمانه به چماقی بدل میکنند تا بر سر او و طیف وسیع مردم دوستدار او بزنند. این جماعت به گمان خویش شخصیت سایه را با برجسته کردن بخش سایه، شخصیت او احضار کرده و وجدان عمومی سوگوار از مرگ او را به وجدانی معذب و شرمسار تبدیل میکنند. واقعیت این است که ریشه اغلب این جوسازیها و لجنپراکنیها علیه چهرههای نامدار هنر و ادبیات صرفا از پروپاگانداهای سیاسی و رسانهای نیست، بلکه ریشه در درک ناقص و غلط از تاریخ و قواعد تاریخی دارد. فقدان درک تاریخی در تحلیل رخدادها موجب میشود تا مدارک تاریخی برای محکومیت یک هنرمند و روشنفکر فراهم کنند و نارضایتی از وضع موجود را به آنان فرافکنی کنند تا آنان را بانیان وضع موجود معرفی کرده و سرزنش کنند. آنها میکوشند با دمیدن بر خشم عمومی، آفرینگفتنها را با نفرینکردنها تعویض کنند. متاسفانه فقدان درک تاریخی از تاریخ موجب شده تا به واژگونهخوانی تاریخ دست بزنند. با عینک امروز، وضعیت دیروز را دیدن، با تجربه اکنون رخدادهای گذشته را تجزیه کردن و با منطق معاصر به نطق و نقد دیروز پرداختن، بیتوجه به تاریخمندی گفتارها و گفتمانها، کارنامه و کاراکتر یک شخصیت را در یک مقطع تاریخی فریز کردن و آرزوهای ناکام خود را در ترازوی کارنامه دیگری سنجیدن، نه روشنگریست و نه مبارزه. فخیم نمایاندن خود نیست، عقیم کردن خرد تاریخی در فهم غیرتاریخمند رخدادهاست. طرف به اندازه یک بیت ابتهاج، تاثیری در تاریخ نداشته و آنگاه با ارجاع ارتجاعی به فهم تاریخی از او، «سایه» را خائن و بیمایه جلوه میدهد تا خود را جلوتر از مردمی بداند که در سوگ شاعر خود سخن میگویند و مرثیه میسرایند. کجخیال بودن، رادیکالشدن نیست، گاهی جلوههای رجحانیافتگی در جامعه، بازنمایی عقبماندگی از جامعه است. به قول نیما یوشیچ آنکه غربال دارد، از عقب کاروان میآید. مواجهه و برخورد کجاندیشانه با شخصیتهای تاثیرگذار فرهنگ و هنر گواهی است بر تداوم نخبهکشی در جامعهای که میخواهد همه ناکامیهای موجود را در تقصیر و کوتاهی دیگران جستوجو کند تا وجدان بیدار خود را در خلسه خلط کردنها آسوده نگه دارد. مساله این نیست که نقد را وا بنهیم و سراسر در ستایش یک شخصیت، دکلمه بخوانیم، مساله روشمند بودن نقد و ملزومات اخلاقی آن است. تحلیل و تخریب دو چیز است. قهرمانسازی از خود با ضدقهرمانسازی از دیگران ممکن نیست. کاش آنها که در سرکوب کسی مثل سایه، سر به دیوار میزنند بگویند در کارنامه آنها چند شعر، چند مقاله و چند کتاب ثبت شده! کاش روشن کنند دامنه و عمق تاثیرگذاری آنها در پیشبرد تاریخ چقدر بوده؟ اگر نقشی در ساختن تاریخ نداریم دستکم فهم تاریخی داشته باشیم.