| کد مطلب: ۸۳۹

دریچه‌‏های بسته

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

رضا براهنی، هوشنگ ابتهاج و حالا عباس معروفی؛ کوچ سه چهر‌‌ه‌‌ی مهم و تاثیرگذار در شعر و ادبیات معاصر فارسی در شش ماه از یک سال، سال بلوا. هر سه در غربت و دور از خاک خودشان، به ناگزیر یا از سر استیصال و حاجت. دور از وطن در گذشتند، سرزمینی که خاستگاه اصلی زبان فارسی است و اصلی‌‌ترین جایی زیر آسمان که در آن وجود خود را از طریق این زبان بر میرایان آشکار می‌‌سازد. آنها گویا و نویسای فارسی بودند، زبانی که آن را گویاتر کردند، بر امکاناتش افزودند، با آن امری نو و جاودانه خلق کردند، افق‌‌های آن را گسترده‌تر کردند و با آن وجوهی جدید و دیده‌‌نشده‌‌ از هستی را آشکار کردند یا تجربیات بسیاری را به شکل همگانی عیان ساختند. اصولا شاعر و نویسنده و به تعبیر وسیع‌تر هنرمند آشکارکنند‌‌ه‌‌ و زبان گویای هستی است. او به تعبیر آن فیلسوف، روشنی‌گاه وجود است و هستی و جلوه‌هایش به واسطه او و از طریق اثر او بر سایر انسان‌‌ها منکشف می‌‌شود. این آشکارگی ممکن است انکشاف صورت‌‌های بسیار رایج و عادی زندگی روزمره باشد، ممکن است بیان تجربه‌‌های یکه و منحصربه‌فرد عاشقانه باشد، یا بازگویی مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نسل‌ها، بیان رشادت‌‌ها و ایثارها و جانفشانی‌ها. چراکه «در-جهان-بودن» انسان‌ها، بی‌نهایت جلوه دارد و هنرمند این تجلی‌‌های بی‌پایان را در آثارش جاودانه می‌‌سازد و امکان همگانی شدن و اشتراک این تجربه‌‌های زیسته را فراهم می‌‌آورد. شاعر با شعر و داستان‌نویس و رمان‌نویس با روایت، هر دو از رهگذار زبان و با آن. بنابراین با مرگ یک شاعر یا یک نویسنده، در یک زبان خلأیی پرنشدنی پدید می‌‌آید. یک بیان یگانه برای گفتن و نوشتن از جلوه‌هایی بدیع یا کمتر دیده‌شده از هستی، خاموش می‌‌شود. در نتیجه شماری از مردمان، زبان گویای‌شان را برای روایت اشکالی از «بودن-در- جهان» از دست می‌‌دهند، تجربه‌‌های زیسته ایشان فراموش می‌‌شود یا راهی برای جلوه‌گری و عمومی شدن نمی‌‌یابد. چراکه آن هنرمند یا نویسنده یا شاعر، که بیانگر تجربیات ایشان بود، دیگر نیست، خلق جدیدی صورت نمی‌‌گیرد و مخاطبان، ناگزیرند به آثار به‌جای‌مانده از او مراجعه کنند و با کارهای پیشین همزبانی و همدلی کنند. عباس معروفی، مهاجری ناگزیر بود و سال‌ها دور از وطنش، خاستگاه زبان مادری، با اندوه و افسردگی و نهایت مرگ تلخ کلنجار رفت. او در غربت هم کوشید تجربه زیسته فارسی‌زبانانی را روایت کند که ناچار دور از سرزمین مادری به سر می‌‌برند و مصائبی بی‌شمار دارند، در آثاری چون «تماما مخصوص» و در «فریدون سه پسر داشت»، همچنان که وقتی در ایران بود، در دو شاهکار «سمفونی مردگان» و «سال بلوا»، عصاره و چکیده زیسته‌‌های ایرانیان در یکصد سال اخیر را روایت کرد. با درگذشت او، دریچه‌‌ای باز و آشکارکننده به نحوه خاص بودن ایرانیان فارسی‌زبان بسته شد و حالا تنها می‌‌توان از طریق تصاویر پویایی که در رمان‌‌ها و داستان‌‌های او برجای‌مانده، آن شکل خاص از «در-جهان-بودن» را دریافت و با آن همدل و همراه شد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی