| کد مطلب: ۱۱

خوف و رجا

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

درباره‌ی حراجِ تهران، یأس‌ها و امیدها

این روزها پرداختن به حراج تهران و حواشیِ آن، روی بورسِ رسانه‌ها و خودرسانه‌هایِ داخلی است. یکی در قالب پرونده‌ای با چند یادداشت و مقاله و گفت‌وگو و دیگری با ادبیاتی تند و گاها خردگریز. بهتر است بدون مقدمه بپرسیم، چرا این رویداد که می‌توانست اتفاقی خجسته برای جامعه‌ هنرهای تجسمی ایران باشد، اینطور مورد حساسیت واقع شده و زیر تیغ و ذره‌بین قرار گرفته است؟ آیا هنوز در حالِ تجربه‌ در بازار نوپایِ داخلی آثار هنری هستیم و مدام بر طبلِ بی‌دانشی و گریز از دموکراسیِ ایرانیِ یکدیگر می‌کوبیم؟ این‌همه آشفته‌حالی از کجا می‌آید؟ مگر تاریخِ فرهنگِ نوینِ ایران چندساله است که اینگونه یکدیگر را به هر چوبی می‌رانیم و خرمنِ یکدیگر را به آتش می‌کشیم؟ و اساسا حراج آثار هنری کجایِ مقوله‌ فرهنگ جا می‌گیرد؟ واقعیت این است که همه‌ اعتراض‌ها را نباید به‌پای دشمنی و حسادت و چوب لای چرخ گذاشتن بگذاریم. مساله‌ اصلی آنهایی هستند که خود را به خواب زده‌اند، نه آنها که به واقع در خواب هستند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، حراج تهران به ویژه در چند سال اخیر، در فقدان رویدادهایی چون دوسالانه‌ها، آرت‌فرها و نمایشگاه‌های ایده‌محور، یک اتفاق هیجان‌انگیز و مخاطب‌پسند در حوزه‌ هنرهای تجسمی ما بوده است. به تعبیر دیگر برای عده‌ی زیادی نیز «هم فال است و هم تماشا». حواشیِ بسیار زیاد این اتفاق، اسامی محدود و همیشگی همکارانش، عدم شفاف‌سازی تیم کارشناسان اصالتِ آثار و نظایر اینها به تخریب و دور شدن از فضای حرفه‌ای آن کمک کرده. اما در کشورهایی مشابهِ کشور ما عموما ضدتبلیغ، همیشه بهترین تبلیغ است. اگرچه آمارهای ارائه‌شده نشان از رشد قیمت آثار در این چند دوره دارد، اما با توجه به فروش آثار هنرمندان ایرانی در بازارهای مشابه جهانی، چنین اعداد و ارقامی قابل اعتنا نیستند. در چنین بازارهایی که فروشنده و خریدار در آنها مشخص نیست و عوامل آن سوالات بسیاری را بی‌پاسخ گذاشته‌اند، به نسبت بحران اقتصادی و تورم، اعداد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و از آنجا که حراج تهران با عنوانی پرطمطراق، رقیبی ندارد و ارزش‌گذاری آثار هنرمندان کاملا سلیقه‌ای و توسط یک تیم خاص صورت می‌گیرد، نظام اقتصادیِ آشفته‌ هنر را آشفته‌تر کرده است. اما چنین رویدادهایی ارزش‌ها را زمانی می‌توانند تعیین کنند که بازار و اقتصاد آن رقابتی بوده و دچار تک‌صدایی نباشند. مهمترین سوالی که پیش می‌آید این است که چرا چنین رویدادی باید ملاک ارزش‌گذاری آثار هنری قرار گیرد؟ برای پاسخ به چنین سوالی باید به اندک کارشناسانی رجوع کنیم که متاسفانه عمدتا ریش‌شان در گروی همین مؤسسات است و عده‌ دیگری که به‌دلایل مختلف ترجیح می‌دهند وارد چنین دیالوگی نشوند. پس جواب سوال را باید خودمان حدس بزنیم. از سوی دیگر دیده‌ایم که گرایش چند رسانه‌ ویژه‌ و هدفمند به این توجیه است که بازارهای هنری، باید قیمت‌گذاری بر اساس کیفیت آثار هنری را نادیده بگیرند! می‌رسیم به آخرین دوره حراج تهران که شانزدهمین دوره آن بود و با عنوان قابل بحثی به‌نام «هنر معاصر ایران» در دهم تیرماه برگزار شد و بیش از 78 ميليارد فروش داشت، اسامی و آثاری از هنرمندان جوان‌تر (دهه‌های پنجاه و شصت) تحت عنوان هنر معاصر نیز دیده شد که قطعا نشان از سیاستی جدید اما نه چندان هوشمندانه دارد. اینکه چرا در نامگذاری این رویدادها به کلیتی چون «هنر معاصر ایران» اکتفا می‌کنند و در پیشوند آن از به‌کارگیری «گزیده» و نظایر آن اجتناب می‌کنند، به شخصه برای من جای سوال دارد. حضور یکی از هنرمندان که چند سال یکه‌تاز فروش و جوان اول بازار هنر خاورمیانه و به گفته‌ خودش چندین سال در قهر با بازار هنر ایران بود، در کنار چند فعال هنر که اساسا تولیدات زیادی از آنها به خاطر نداریم و شاید اگر این اصطلاح درست باشد، هنرمندانی پاره‌وقت محسوب می‌شوند، در این دوره از حراج تهران جالب توجه بود. نمایش و فروش آثار کسانی که بیشتر به عنوان پژوهشگر، مدرس، نویسنده و هنرمند هنرهای مفهومی در این چندسال شناخته می‌شوند نیز در این دوره جای تعجب و سوال دارد. عزیزانی که جدیدا در موسسه‌ای وابسته یا تحت مدیریت یکی از دست‌اندرکاران این بنگاه (خانه حراج) با اهداف آموزش تخصصی هنر به فعالیت مشغول هستند؛ مؤسسه‌ای که در یکی دو سال اخیر فعالیت‌های خود را متمرکز کرده تا زیرِ عنوانِ آموزش و پژوهشِ هنر مدرن، دستِ دوستی به سوی اندک منتقدان و نویسندگان حوزه‌ی تجسمی دراز کند و ظاهرا در این امر موفق بوده است! متاسفانه هنوز که هنوز است، کسی به این مورد اشاره و تاکید نمی‌کند که چنین رویدادهایی محل کشف و حمایت از استعدادهای نوظهور نیستند. اینجا پیش و بیش از اینکه یک نهاد فرهنگی باشد، فروشگاهی خوش‌آب و رنگ است که می‌کوشد به استانداردهایِ فروشگاه‌هایِ مشهوری چون بونامز و کریستیز برسد. کشف و حمایت از هنرمندانِ مستعد اساسا یکی از مهم‌ترین وظایفِ گالری‌ها و کیوریتورهاست که خود گره اندر گره در جامعه‌ی کم جمعیتِ تجسمی ایران هستند. به هر روی، در حالی که بسیاری از نگارخانه‌ها به حالت تعطیل و نیمه‌تعطیل درآمده‌اند، شنیده‌ها حاکی از راه‌ٌاندازیِ یک حراج دیگر دارد که بی‌ارتباط با خانه حراج تهران نیست.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی