| کد مطلب: ۸۴۰

جور گردون

جور گردون

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

رمان پرتب‌وتاب زندگی عباس معروفی در غربت به آخر رسید

سه شخصیت مهم در ادبیات و روشنفکری ایران در چندماه اخیر در خارج از ایران مُردند. نام‌‌های بزرگ بسیار دیگری هم می‌‌توان قطار کرد که در این سال‌‌ها دور از ایران مُردند. کسانی که دل در گرو ایران داشتند، یا لااقل به فارسی فکر و «مساله ایرانی» طرح می‌‌کردند. چه بسیار دیگر هم که زبان و فرهنگ فارسی را به‌‌قدر وسع‌‌خود توسعه دادند و امروز بی‌‌صدا در گوشه‌‌ای دور از ایران به زندگی روزمره خود می‌‌پردازند. به‌‌ندرت اهل فرهنگ ایرانی می‌‌توان یافت که خارج از ایران توانسته باشد کاری جدی، به این معنا که بتواند تاثیری بر بخشی از فرهنگ ایرانی بگذارد و آن را یک گام به جلو پیش ببرد، انجام داده باشد. نگاه کنید به فیلم‌‌سازان برجسته ایرانی که در خارج از ایران زندگی و تولید می‌‌کردند، بیشتر آنان فروغی را که پیش‌‌تر در ایران داشتند، دیگر به ‌‌دست نیاوردند. اما هنرمندانی چون عباس کیارستمی یا اصغر فرهادی که به‌‌طور کامل از زیست ایران منفک نشده‌‌اند و دائما در رفت‌‌و‌‌آمد بوده‌اند، موفقیت‌‌های بیشتری در عرصه جهانی پیدا کردند و ازقضا فیلم‌‌هایی که در بستر زبان فارسی ساخته‌‌اند، بسیار بیشتر مورد اقبال قرار گرفته است. وضعیت ادبیات و شعر سخت‌‌تر و متفاوت است. این مدیوم‌‌ها دیگر تنها کلام است و کلام؛ کلامی که باید در بستر شکل‌‌گیری و پرداخت آن رشد کرده باشی تا به عمق جان تو بنشیند. معروفی در جمله‌‌ای که این روزها خیلی دست‌به‌دست می‌‌شود، خیلی زیبا این وضعیت را بیان می‌‌کند؛ او می‌‌گوید: «رمان‌فارسی نوشتن بیرون از ایران مانند این است که ساقه را در بطری‌آب بگذاری، ساقه‌‌ای که رشد هم می‌‌کند، اما تا وقتی در خاک نرود فایده ندارد.» اینکه چرا ادبیات ایرانی در خارج از ایران امکان بقای باکیفیت ندارد، پرسشی مهم است و جواب آن خارج از ظرفیت و سواد این مجال. پرسش مهم‌‌تر این است که چرا سیل عظیمی از روشنفکران ایرانی به مهاجرت دست می‌‌زنند و با وجود همه تبعات، زیستن در خارج از ایران را به خاستگاه زبانی و فرهنگی خود ترجیح می‌‌دهند؟ این حجم از مهاجرت روشنفکران حتی در زمان حکومت محمدرضا پهلوی که سابقه طولانی در کین‌‌ورزی نسبت به روشنفکران داشت و یدطولایی در زندانی‌‌کردن و آزار آنان، سابقه نداشته است. بسیاری از روشنفکران زندان‌‌رفته و شکنجه‌‌دیده باز ترجیح می‌‌دادند در ایران بمانند، گعده خود را داشته باشند و حیات کار روشنفکری را در همین ایران ادامه دهند. امروز چنین نیست، حتی آنانی که نام‌‌شان با نام ایران گره خورده است هم در غربت یکی‌‌یکی کم می‌‌شوند. آن‌‌قدر ساده‌‌اندیش نیستیم که این پدیده را تک‌‌علتی بدانیم، گسترش ارتباطات و امکان زندگی راحت‌‌تر در غرب و... شاید دخیل باشد، اما اصلی‌‌ترین علل را باید در فضای سیاسی-اجتماعی جست. هرچه باشد این وضعیت به‌نفع هیچ‌‌کس نیست؛ نه روشنفکر، نه مردم و نه حتی حاکمیت. دولت‌ها همیشه خواهان این هستند که منتقدان را از خود دور کنند و کار روشنفکری هم همیشه انتقاد به وضعیت موجود است. شاید در نگاه اول این دور بودن از مرکز به‌نفع حاکمیت باشد، اما در بلندمدت چنین نیست. اضمحلال روشنفکران در فرهنگ‌‌های دیگر، یعنی اضمحلال فرهنگ؛ چراکه روشنفکران با خلق آثارشان میانجی گسترش فرهنگ هستند. اضمحلال فرهنگ درنهایت بی‌‌هویتی‌‌ای برای جامعه پدید می‌‌آورد و جامعه را به‌مثابه یک‌ظرف خالی می‌‌کند که آمادگی پر شدن از هر چیزی داشته باشد؛ آن‌هم در زمانه‌‌ای که فرهنگ‌‌ها و هویت‌‌های بدیل به لحاظ سخت‌‌افزاری و نرم‌‌افزاری هزاران بار قدرتمندتر از فرهنگ ماست. شوربختانه برخوردهای اخیر با سینماگران و نویسندگان هم، آینده خوبی را از این بابت نشان نمی‌‌دهد. انگار هر روز بیشتر به تعداد نویسندگان و هنرمندان در غربت اضافه می‌‌شود و هر روز یکی از آنها در غربت کم می‌‌شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی