| کد مطلب: ۱۹۰

تخریب گذشته، زوال آینده

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

تخریب گذشته، زوال آینده

بازخوانی وضعیت میراث تاریخی کشور به بهانه ماجرا‌های مرمت مسجد شیخ لطف‌الله و مجسمه فردوسی

اخیرا تصاویری از مرمت ناشیانه گنبد تاریخی مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان منتشر شده است که نشان می‌‌دهد این شاهکار تاریخی آسیب‌های جدی دیده است. تخریب جبران‌ناپذیری که به این شاهکار تاریخی وارد شده پس از باز شدن داربست‌‌هایی که ۱۱ سال روی این بنای تاریخی بسته شده بود، نمایان شد. به نظر می‌‌رسد آنچه در این مدت اتفاق افتاده، نوسازی بوده است نه مرمت، که این کار از طریق مناقصه به پیمانکار سپرده شده بود. برای میراث فرهنگی اهمیتی نداشته کسانی که مسئولیت مرمت را به عهده می‌‌گیرند، تخصصی داشته باشند و فقط پیشنهاد پایین‌‌تر معیار انتخاب بوده است. این نخستین باری نیست چنین خبرهایی را می‌شنویم. مدتی پیش هم مدیریت موزه فرش، حوض‌‌های قدیمی را باغچه کرد و مجسمه فردوسی بر اثر شست‌وشوی اشتباه دورنگ شد. این اخبار که هرازچندگاهی تیتر رسانه‌ها می‌‌شوند گاهی آنقدر عجیب و دور از ذهن هستند که گاهی باورنکردنی و خنده‌دار به نظر می‌رسند. اما عمق فاجعه آن‌جاست که هیچکدام‌‌شان شوخی و طنز نیست و ماجرا و آسیب‌های واردشده بیشتر از یک دلواپسی ساده است. هرچند در کشوری که وزیر میراث فرهنگی توصیه به احداث سد کنار تخت جمشید و پاسارگاد می‌‌کند بیشتر دغدغه کم‌آبی زمین‎های کشاورزان را دارد تا حفاظت از آنچه به او سپرده شده است و نمایندگانش رای به طرح «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنج‌‌ها» می‌‌دهند که به قاچاقچی‌ها وجاهت قانونی می‌‌دهند، زیاد نباید از شنیدن چنین خبرهایی تعجب کرد. سوالی که با کنار هم گذاشتن این خبرها پیش می‌آید این است که چرا میراث فرهنگی مورد بی‌مهری مسئولان است و تبعات این بی‌توجهی چه خواهد بود؟

جای خالی آموزش حفاظت

بی‌توجهی به آموزش، اولین کاستی‌ای است که کارشناسان میراث فرهنگی به آن اشاره می‌‌کنند و معتقدند تنها با آموزش و معرفی درست آثار فرهنگی می‌‌توان برای مردم دغدغه و تعلق‌خاطر ایجاد کرد و با ایجاد این تعلق خاطر دولت‌‌ها و حکومت‌‌ها را هم واداشت تا به بناهای تاریخی تخصیص اعتبار دهند و برای توسعه‌‌شان برنامه‌ریزی کنند. امین محمودزاده محافظت‌گر میراث، ضعف دانش حفاظت و درک اشتباه‌مان از شیوه ارزش‌گذاری بناهای تاریخی را یکی از علت‌‌های آسیب‌‌زننده به میراث فرهنگی می‌‌داند و می‌‌گوید: «ما فاقد دانش حفاظت هستیم و به بهانه توسعه شهری بافت‌‌های تاریخی را از بین می‌‌بریم. اگر ارزش آثار تاریخی برای جامعه مشخص نشود این آثار فراموش می‌شوند و بافت‌‌های تاریخی هم از بین می‌روند. تا فرهنگ حفاظت نزد تمامی مردم جا نیفتد، کارهای موقت بی‌فایده است. جامعه باید بفهمد که حفاظت به معنی نو شدن نیست و می‎توان در بناهای کهنه هم زندگی کرد.» اما رضا پارسایی پژوهشگر تاریخ شیوه مدیریتی که متکی به نفت است را ریشه این بی‌توجهی می‌‌داند و معتقد است:«حفاظت و مرمت آثار تاریخی و سرمایه‌‌های باستانی سرزمین کهنسالی مانند ایران که سابقه زیست بیش از ده هزار و سابقه مدنیتی بیش از ۵ هزار سال را دارد، ساختار عریض و طویل و فربه می‌طلبد. این آثار وقتی در محور توسعه قرار می‌‌گیرند که به گردشگری مربوط شوند و متاسفانه گردشگری در محور توسعه نیست.». گردشگری عبارتی است که جدا از میراث فرهنگی نیست. هرجا حرف از آثار تاریخی پیش می‌آید صنعت گردشگری را هم در ادامه خواهید شنید. صنعتی که نیاز به برنامه‌ریزی بلندمدت دارد و داستانش چندان سرراست و ساده نیست. رضا پارسایی این ارتباط را به خوبی توضیح می‌‌دهد: «گردشگری کارهای زیرساختی لازم دارد. اگر در گردشگری بخواهی یک دلار پول دربیاوری، باید سال‌ها برنامه‌ریزی انجام بدهی، اما کشوری که نفت دارد و برای پول درآوردن نیازی به برنامه‌ریزی و توجه به زیرساخت‌‌ها در ساختار مدیریتی‌اش نمی بینید، طبیعتا به صنعتی مثل گردشگری بی‌تفاوت می‌شود. هر چند این نگاه اخلاقی و عقلانی نیست، اما در شیوه مدیریتی ما بسیار رایج است. مسایل تاریخی و میراث فرهنگی در کشور ما مباحثی درجه چندم هستند و منافع ملی به این مسائل گره نخورده‌‌اند. مسئولین به طور کلان درباره این مسائل حرفی نمی‌‌زدند. در نگاه کوتاه‌مدت دولت ترجیح می‌‌دهد نفت را امروز بفروشد و پولش را در جیبش بگذارد. ترجیح می‌دهد سراغ سبزی‌کاری برود که امروز می‌خرد و هفته بعد هم درو می‌کند، کسی سراغ گردو نمی‌ر‌ود که امسال بکارد و پانزده سال مراقبت کند و دویست سال بهره ببرد. ما در مدیریت سرزمین‌مان نگاه طولانی‌مدت نداریم. این قصه ریشه در تاریخ هم دارد. در طول تاریخ هم مفاهیم در طبقه حاکمه در نگاه کوتاه‌مدت نگاه رایجی بوده و به نگاه بلندمدت چربیده است.»

میراث فرهنگی هویت تاریخی

شاید در دنیای پیچیده امروز که فرهنگ‌ها در هم تنیده شده این سوال پیش بیاید که حفظ میراث فرهنگی اصلا چه اهمیتی دارد؟ و به غیر از جذب گردشگر که در حال حاضر در اولویت نیست چه کارکرد دیگری دارد؟ یک پاسخ کلی به این سوال این است که میراث فرهنگی ارتباط مستقیمی با عزت نفس دسته‌جمعی و تقویت ملی‌گرایی در مردم دارد. امین محمودزاده تخریب آثار فرهنگی را آسیب به اعتماد مردم می‌‌داند و رضا پارسایی این اهمیت را با مثالی جالب توضیح می‌‌دهد: «تخریب گذشته برابر با زوال آینده است. اگر درخت‌های باغ بزرگی که به ما رسیده است را قطع کنیم، محکوم به نابودی هستیم. از بین بردن میراث فرهنگی جامعه را دچار بحران هویت می‌کند. یک مثال عینی برای این موضوع وجود دارد. یکی افغانستان، یکی اوکراین. جمعیت کثیری از مردم افغانستان وقتی که فهمیدند کشور به دست دشمن می‌افتد با آویزان شدن به هواپیما و هر وسیله‌ای که می‌شد فرار کردند و تصاویرش را هم همه دنیا دیدند. چرا؟ چون مفهومی به اسم ملت برای آن مردم تعریف نشده؟ آنها خودشان را یک جامعه نمی‌بینند. آنها خودشان را یک پیکره به هم پیوسته اجتماعی که نسبتی با این جغرافیا دارند، نمی‌‌بینند و به همین راحتی مهاجرت می‌کنند. مردم افغانستان جمعیت هستند نه جامعه و به خاطر مشکلاتی که داشته‌اند مفاهیم ملی و مفاهیم میراثی به آنها آموزش داده نشده است. مفهوم مدنیت در افغانستان شکل نگرفته است. اما نقطه مقابل اوکراین. ابرقدرت دنیا با همه توان و تسهیلات نظامی به این کشور حمله کرده و اوکراین نماد مقاومت در جهان معاصر شده است. تصاویری را می‌‌بینیم که مردم اوکراین از موزه‌‌هایشان با گونی‌های پرشده از خاک محافظت می‌‌کنند. چون ملتی یکپارچه هستند و نسبت‌شان با خاک تعریف شده است، احساس مسئولیت و وظیفه نسبت به سرزمین‌شان می‌‌کنند.» پارسایی این تفاوت را حاصل آموزش و معرفی درست تاریخ و مفاهیم میراث فرهنگی می‌‌داند و بحث هویت ملی و ارتباطش را مفاهیم تاریخی موضوعی عمیق و درخور توجه می‌داند. او ایران را در وضعیتی شکننده می‌‌بیند، وضعیتی که تا افغانستان شدن دور نیست. او مثالش را با بخشی از کتاب رضا امیرخانی در سفرنامه‌ای که به افغانستان داشت، تکمیل می‌‌کند:«امیرخانی در کتاب جانستان کابلستان می‌‌گوید از لحاظ مدنیت فاصله افغانستان تا ما صد سال است، صد سال طول می‌کشد که افغانستان به ما برسد اما فاصله ما تا افغانستان شدن دو سال است.» این مثال و مقایسه شاید تنها ریشه در مفاهیم تاریخی و میراث فرهنگی نداشته باشد و ابعاد گسترده‌تری را بتوان در آن جست‌وجو کرد اما تا حدود زیادی منطقی به نظر می‌‌رسد و شاید پاسخی باشد به وضعیت موجود ایرانی که مردمش ۸ سال جنگ را تحمل کردند اما در حال حاضر آنقدر ناامیدند که مهاجرت آرزوی اغلب‌شان است. پارسایی تاب‌آوری مردم در جنگ را حاصل تقویت مفاهیم ملی در حکومت پهلوی و تقویت مفاهیم مذهبی در حکومت جمهوری اسلامی می‌داند و معتقد است در هر برهه‌ای از تاریخ که دین و ملی‌گرایی کنار هم بودند ایران قدرت گرفت.» او اما بخش زیادی از بی‌توجهی مسئولین را اجتناب‌ناپذیر می‌داند و معتقد است:«کشور ما به خاطر موقعیت استراتژی‌ای که دارد در طول تاریخ مورد تهاجم همسایه و غیرهمسایه بوده است. در کشوری هم که همیشه به نوعی در جنگ است تنها دو مسئله در اولویت است؛ امنیت و اقتصاد، بقیه بحث‌ها در اولویت نیست. وقتی دشمن پشت در است فرهنگ اهمیت پیدا نمی‌کند و این رویکرد کلان در ۴۰ سال گذشته هم جریان داشته است، همانطور که همیشه همه رسانه‌ها می‌گویند؛ در برهه حساس کنونی.» آنچه غم‌انگیز به نظر می‌رسد این است که فرهنگ محصول رفاه است و وقتی در اولویت مقامات قرار می‌‌گیرد که مسائل اولیه حل شده باشد، اما میراثی که امروز در دست ماست منتظر حل شدن این شرایط نخواهد ماند و طعمه بی‌مسئولیتی تصمیم‌گیران خواهد شد. میراثی که می‌‌تواند نخ ارتباطی باشد بین تضادهای اجتماعی و حافظه جمع و تقویت ملی‌‌گرایی را بار دیگر به خاطرمان بیاورد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار