به جان شهرهای تاریخی افتادهایم
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

مدیران شهری، روانی ترافیک و سرعت دادن به حرکت خودروها را بر بافت قدیم ، اولویت میدهند
جهان مدرن با دعوت و آمادگی پیشین، به شهرها و جوامع سنتی وارد نشد. هجوم مدرنیته مانند صدای انفجاری بود که تا سالها ساکنانِ جهان سنتی را گیج و ترسخورده رها کرد، تاجاییکه هیچگاه مجالی نیابند دستوپای خود را جمع کنند و ذهن و زندگی خود را سروسامانی دهند. این تفکر فروپاشیده و سرگردان که لنگرگاه خود را گم کرده بود، باید درباره فضای زندگی و ادامه حیاتِ شهر تصمیم میگرفت. شهرِ امروزی حاصل همان تصمیمها و سرگردانی ذهن و جان است. بههمریختگیها و گسستهای ذهنی، در زمانهای که به قول داریوش شایگان، در وضعیتی بینابینی بهسر میبریم، وضعیتی که در آن بقایای دنیای قدیم به مدرنیته کجومعوجی که به زحمت استقرار یافته، پوزخند میزند، به گسستهای کالبدی تبدیل شدهاند. امروز نشسته در میانه شهری با مدرنیته نارس، چگونه باید به بقایای دنیای قدیم نگریست؟ چگونه باید برای این بازماندگانِ تاریخ تصمیم گرفت؟ با چه سنگِ محکی میتوان محصول این تصمیمات را سنجید؟ گمان نمیکنم پاسخ به پرسشهایی چنین مهم، در توان نگارنده و در مجال این یادداشت باشد اما باور دارم پرسیدن، مهمتر از پاسخ دادن است. در۱۲۷۲ هجری شمسی، اولین اقدامات برای کنکاش در آثار تاریخی ایران، با اجازه مخصوص دولت قاجار توسط یک هیات فرانسوی انجام شد. در پاییز۱۳۰۹، قوانینی در زمینه حفاظت از آثار تاریخی به تصویب رسید. تا کار به نوشتن قانون رسید، بسیاری از آثار ارزشمند از بین رفتند. بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۳۹، بازسازی و دخلوتصرفهای زیادی در بافتها و بناهای تاریخی انجام شد. در دهه۴۰، با تشکیل سازمان ملی حفاظت آثار باستانی و دفاتر استانی آن، مطالعات جدی روی آثار تاریخی انجام شد و پیشنهاداتی برای حفاظت و نگهداری از بافتهای تاریخی، مانند تعیین حریم برای فضاهای قدیمی شهر و تعیین فواصل برای حفاظت، ارائه و اجرا شد. این قوانین در طرحهای جامع شهری که در دهه۴۰ تهیه شدند، نمود یافتند، هرچند همان طرحها بودند که آسیبهای سازمانیافته به بافتهای تاریخی شهرهایی مانند مشهد، شیراز، اصفهان و تهران را پیریزی کردند. ما با برنامهریزیهای شهری به تدریج منسوخ، به جان شهرهای تاریخیمان افتادیم؛ برنامهریزیهایی که اتومبیل، مهمترین موضوع در آنها بود. همه ساختارها باید تغییر شکل مییافت تا اتومبیل به تمامی پستوهای شهر راه یابد. در دوران پهلوی اول و دوم، این گشایشها در قلب بافتهای تاریخی، شکافهای عمیق و اغلب بیدلیلی ایجاد کرد. نمونه شاخص آن، دو قسمت شدن راسته اصلی بازار وکیل در شیراز است. این روند اوایل انقلاب با نامهای دیگری مانند روانبخشی، به اجرا درآمد که تلاش میکرد مویرگهای بافت شهرها را نیز از حرکت خودروها بیبهره نگذارد. هرچه پیشتر آمدیم، مسئله روانی ترافیک و سرعت دادن به حرکت خودروها، اولویت مدیران شهری شد و باعث ایجاد خیابانهای عریض و بلوارهایی شد که دو قرن قبل پاریس را به دلایلی خوب از اتومبیل تکهتکه کرده بود. غیر از خودرو، بافتهای تاریخی شهرهایی مانند مشهد و شیراز، جذابیتهای دیگری برای ویرانکنندگان داشتند؛ وجود مراکز مذهبی که دو فرصت را به مدیران شهری میداد. اول آنکه کیفیت فضا را برای زائران بهبود بخشند؛ دلیلی که در ارکان حکومت هم پسندیده مینمود و تشویق در پی داشت و فرصت دوم که در واقع موضوع اصلی بود، ایجاد ملکهای تجاری و بورس خریدوفروش آنها، در کنار مراکز زیارتی با پتانسیل حضور گردشگر- بخوانید مشتری- بود. پروژههایی مانند «نیکان» و «بینالحرمین» در شیراز زاییده این تفکر سرمایهدارانه در پوست و قالب ایدئولوژیک هستند. این همان گیجی و سردرگمی در مواجهه با جهان جدید است که باعث شده حتی در گسترش مراکز مذهبی برای بسط تفکرات حاکم نیز روشی سرمایهدارانه انتخاب شود که نتیجه آنهم، چیزی جز کپی کمرنگی از تجربههای شکستخورده سالهای ابتدایی قرن بیستم در ینگه دنیا نیست. امروزه تخریبهای وسیع و ساخت بناهای بزرگمقیاس در بافتهای تاریخی با وجود اخطارهای متخصصان، نه اقدامی مذهبی و ایدئولوژیک است، نه تلاشی برای زنده کردن بافتهای کمجان تاریخی. این طرحها همدستی تفکر دونترین شکل سرمایهداری دلالصفت با مدیرانیست که میخواهند با روکش حکومتپسندِ توسعه مراکز مذهبی، عمر سیاسی خود را طولانیتر کنند. روندی که در شهری مانند مشهد به شکل کامل طی شد و در شیراز هم در حال تکرار است، نتیجه هم، از میان رفتن ارزشهای فرهنگی، مذهبی و تاریخیست؛ مفاهیمی که نه ظلالسلطان و رضاشاه درک کردند، نه برخی از تصمیمگیران امروز.