ادبیات سیاسی: آیا میتوان صدای مردم بود؟
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
آنچه ما تحت عنوان ادبیات سیاسی میشناسیم عمری برابر با ورود ادبیات مدرن به ایران در طلیعهی نهضت مشروطه دارد. البته اولبار با نهضت ترجمه در زمان عباس میرزای قاجار بود که رمانهای فرانسوی و روسی به فارسی ترجمه شدند؛ رمانهایی که عمدتا در مورد شخصیتها و وقایع تاریخی-سیاسی بود. اما پرداختن به اوضاع جامعهی ایران و نقد اجتماعی و سیاسی ذیل آن ابتدا با رسائل و سفرنامهها و بعد با نمایشنامهها و داستانهایی که روشنفکران عصر مشروطه نگاشتند، رونق گرفت. شرح مبسوط این رویداد را میتوان در کتاب تحقیقی «اصغر احمدی»، با عنوان «ادبیات ستیزنده» خواند. اما اهتمام اصلی کتاب بررسی شیوه و چگونگی شکلگیری و مضمون ادبیات داستانی سیاسی ایران در دهههای چهل و پنجاه شمسی است. احمدی در کار خود با کاویدن پنج رمان «تنگسیر» از صادق چوبک، «نفرین زمین» از جلال آلاحمد، «سووشون» از سیمین دانشور، «اسرارگنج دره جنی» از ابراهیم گلستان و «همسایهها» از احمد محمود نشان میدهد که هرچند این آثار برسازندهی گفتمان منتقد نوسازی شتابناک پهلوی دوم بودند، اما ضرورتا بازتابدهندهی ساختار اجتماعی نیستند، بلکه تولید میشوند. هرچند تا فضای اجتماعی مناسب برای رشدشان فراهم نباشد، ممکن نمیشوند. کتاب با تحلیل گفتمان موجود در پنج رمان نمونهای سیاسی نشان میدهد که گفتمان اسلام لیبرال، گفتمان چپ، اسلام سنتی و در نهایت قسمی ناسیونالیسم نیروی انتقادی ادبیات سیاسی دهههای مذکور را فراهم آورد. نیرویی که سبب به تحرک درآمدن مردم به عنوان واحد و جنبشی سیاسی شد که در نهایت انقلاب 57 را ممکن ساخت. آنچه آمد شرحی اجمالی از مدعای اصلی کتاب ادبیات ستیزنده است که در مجموع قابل قبول و مستدل به نظر میآید. اما شاید بتوان این ایراد را بر کار احمدی گرفت که چندان به روندِ ایدئولوژیک شدن سنت در متن آثار یادشده و دیگر نمونههای داستانی در سالهای منتهی به انقلاب اشارهی چندانی نمیکند. فرضا گفته نمیشود وقتی آلاحمد در «نفرین زمین» تمام گفتمانهای به اصطلاح غربی موافق و مخالف رژیم شاه را یکسر نقد و رد میکند، خواسته یا ناخواسته در حال معرفی کردن چه بدیلی است. نکته دیگر اینکه به نظر میآید که کتاب اهمیتی بیشتر از آنچه که در بطن جامعه و حوادث سیاسی آن سالها وجود داشت به تاثیر ادبیات داستانی بر کنش سیاسی مردم میدهد. مثلا در مورد برگزاری شبهای شعر گوته در پائیز 56 که البته در فضای روشنفکری ایران طنین قابل توجهی داشت، محل پرسش است که این تجمع ادبی چقدر در تودههای مردم و حالا شتابناک کردن جریان انقلابی اثرگذاری داشته است. اجازه بدهید حالا که چند روزی بیشتر از مرگ عباس معروفی -نویسندهای که چند رمان قابل توجه در حیطه ادبیات داستانی سیاسی دارد- بر اثر سرطان نمیگذرد، به این بهانه نقبی هم به وضعیت این گونهی ادبی در سالهای اخیر بزنیم. چه اینکه مرگ معروفی به مناقشات فکری در خصوص سیاسی بودن یا نبودن نویسنده و حدود و ثغور آن دامن زد. نقدی که به گمانم میتوان به داستان فارسی امروز وارد دانست، «اکنونی» نبودن این آثار است. رمانها و داستانهایی که عمدتا به این سودا نوشته میشوند که در عین اینکه پرخواننده و پرتیراژ باشند، در عین حال کیفیتی آنچنان فراگیر- و حتی شاید یونیورسال بهزعم نویسندگان مربوطه!- و غیر زمانمند و غیرمکانمند داشته باشند که در تاریخ ادبیات به عنوان نمونههایی بدون تاریخ مصرف ثبت و ضبط شوند! تمنایی آن چنان بلندپروازانه و غیرضروری که سبب قطع پیوند خوانندگان با داستان فارسی شده است. چه اینکه اگر قرار بر این نباشد که منِ مخاطب ایرانی بتوانم خود و شرایط انضمامی زیستِ هرروزهی خود را در آئینهی ادبیات داستانی فارسی ببینم چه لزومی دارد که قید شاهکارهای ادبی را بزنم و نمونههای ضعیفتر داستانی را به صرف اینکه مولفانی ایرانی دارند، بخوانم؟ در واقع پرسش نگارنده این است که چرا ادبیات داستانی ما در این سالها آنقدر غیرسیاسی شده است؟ پرواضح است که مقصود از سیاسی در اینجا ادبیات حزبی و دستگاهی میانمایهای که در کار پروپاگاندای قدرت یا جریانهای به دنبال قدرت است، نیست. بلکه غرض ادبیاتی است که صدای مردم باشد. ادبیاتی که به خودِ مردم برگردد؛ ادبیاتی که «لحظهی حال» را به حال خود رها نکند. ادبیاتی که تن نزند از روایت آنچه که در همین سالها بر مردمان رفته و میرود. ادبیاتی که بیواهمه از تحویل گرفته نشدن از سوی جریان اصلی یا رسمی، از «آن» بگوید که گفتن و شنیدنش ترس دارد. ترس مواجهه با عمیقترین گرههای روان فردی و جمعی ما و ناممکن بودن این انتظار به گمانم تنها ناشی از هراس به حقی که از تیغ تیز ممیزی وجود دارد نیست. بلکه پیش و بیش از آن به علت ناراستی و رودربایستی نویسندهی ماست با آن چیزهای سرکوبشده در ذهن و ضمیرش که ممکن است بخش عمدهای از جامعه هم شنیدن آن را پذیرا نباشد. اما آیا بهتر نیست که ادبیات داستانی ما- همینطور سینما و تئاتر و هنرهای دیگر- به جای آنکه تنها پچپچهای گنگ از نجوای برخی تمناهای ادبی و روشنفکرانهی آنچنانی باشد، تلاشی باشد برای «صدا»یی تازه بودن برای ایجاد سیلان در جان خموده و منفعل جمعی جامعهای که گرچه خسته و مستاصل است، اما هنوز میل به تغییر در آن نمرده است. باشد که داستان فارسی خونی تازه باشد برای بدنی که دارد در مقابل سرطان مقاومت میکند.