| کد مطلب: ۹۵۱

اثری ممتاز درباره دورانی درخشان

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

نقد کتاب دریچه‌‌ای چند به قلمرو تیموریان هرات

مقدمه

عبدالغفور آرزو، شاعر، نویسنده و دیپلمات شناخته‌شده افغانستان است که پژوهش‌های گسترده‌‌ای در حوزه‌‌های مختلف ادبی، عرفان، اجتماع و سیاست در کارنامه علمی خود دارد. بیش از 60اثر آرزو او را در زمره نویسندگان پرکار افغانستان و حوزه فرهنگی زبان‌فارسی قرار داده است. او از بیدل‌شناسان مطرح منطقه و از کارشناسان دوره تیموریان هرات است. این دوره از دوره‌‌های درخشان اما مغفول تاریخ‌منطقه است و با توجه به نقش برازنده‌اش در رنسانس هرات، ظهور شخصیت‌های فرهنگی، هنری و علمی فراوان، بازسازی، رفاه و تولید آثارگوناگون در عرصه‌‌های متفاوت، نیاز است درباره آن پژوهش‌های بیشتری انجام شود. تازه‌‌ترین کتاب آرزو، کتاب «دریچه‌‌ای چند به قلمرو تیموریان هرات» است که فرهنگ‌سرای عبدالواحد بهره، آن را به‌چاپ رسانده است. این کتاب با تقریظ عبدالواحد بهره و یک‌مقدمه، پنج‌دریچه (فصل) و نتیجه‌گیری در 210صفحه سازماندهی شده است.

نقاط‌قوت کتاب

از مهم‌ترین نقاط‌قوت کتاب، قلم روان، سلیس و پخته آن است. کتاب به اندازه‌‌ای جذاب نوشته شده که خواننده با خواندن سطر‌سطر آن علاقمند به خواندن ادامه‌متن می‌شود. نویسنده نیز مباحثی مهم را با نگاهی‌نو در مورد دوره‌تیموریان طرح کرده است. در ادامه، دریچه‌‌های کتاب را مروری‌کوتاه خواهیم داشت: در دریچه اول؛ مقایسه عملکرد سلطان محمود غزنوی و امیرتیمور گورکانی، نگاهی تازه است. دوشخصیت مهم تاریخ‌منطقه که در دودوره متفاوت تاریخی، بحث‌های زیادی را پیرامون عملکرد خود برانگیخته‌اند. آرزو نگاهی‌فرهنگی به این دودوره می‌‌اندازد و نقش زبان‌فارسی را در مدنیت غزنوی و تیموری برجسته می‌کند. او رسمیت زبان‌فارسی و فقه حنفی در دودوره غزنویان را درکنار شمشیر و تدبیر دوسلطان و احترام و حمایت از عالمان و هنرمندان را، راهبردسیاسی این دوشخصیت در ایجاد امپراتوری متمرکز و برچیده‌شدن حکومت‌های ملوک‌الطوایفی در ایران بزرگ تاریخی می‌داند. آرزو، ضمن برشمردن نقاط‌تمایز این دوشخصیت، بیشتر بر جنبه‌شخصی سلطان‌محمود درمقابل امیرتیمور تمرکز می‌کند. از دیدگاه او، سلطان‌محمود شخصیتی‌عرفانی دارد و حتی رابطه او و ایاز را رابطه‌‌ای‌عرفانی برمی‌شمارد درحالی‌که امیرتیمور از چنین شخصیتی برخوردار نیست یا به‌عبارت بهتر؛ سلطان‌محمود، عارف است و امیرتیمور، دوستدار عرفان. در دریچه دوم کتاب، نویسنده با بررسی دوصاعقه چنگیز و تیمور، استادانه بین سیاست این دو‌دوره پل‌زده و وضعیت‌فرهنگی خراسان بزرگ را بررسی کرده است. از دید نویسنده، نقطه‌اتکای هردو دوره در مشروعیت‌بخشی به‌قدرت‌شان، یکی است. نقطه‌قوت این دریچه، توجه جامعه شناختانه نویسنده به سه‌متغیر قبیله، یاسا و معماری است. نویسنده، استادانه تفسیری جامعه‌شناختی از این سه‌متغیر در این دودوره تاریخی به‌دست می‌دهد. دریچه سوم، به‌ نقش سیاسی گوهرشاد آغا اشاره دارد. نگاه نویسنده به جایگاه ویژه گوهرشاد، یکی از علمی‌‌ترین نگاه‌هایی است که تاکنون درباره گوهرشاد نوشته شده است. این نگاه، نه‌نگاه عاطفی هراتی به گوهرشاد است، نه‌نگاه افراط‌گرایانه به نقش سیاسی یک‌زن در جغرافیای فرهنگی خراسان بزرگ. آرزو، موشکافانه با بحثی جامعه‌شناختانه در مورد نقش‌زنان در جوامع قبیله‌‌ای آغاز می‌کند و جایگاه‌زنان در جوامع پیشامدرن را توضیح می‌دهد. سپس زنان‌تاثیرگذار دوران تیموری را بر می‌‌شمرد و خدمات و درایت سیاسی گوهرشاد را در وقایع گوناگون می‌ستاید. حسن‌بزرگ این دریچه این است که نویسنده گرفتار عاطفه‌هراتی نسبت به گوهرشاد نشده، نقش مخرب او را در موضوع جانشینی مطرح می‌کند و براندازی تیموریان را حداقل در یک‌متغیر، نقش غیرسازنده گوهرشاد می‌داند. دریچه چهارم پژوهش، به نقش سه‌شخصیت جریان‌ساز دوره تیموریان، امیرعلی شیر نوایی، خواجه عبیدالله احرار و مولانا عبدالرحمان جامی در سه‌حوزه عرفان، فرهنگ و سیاست اختصاص‌یافته است. تقسیم‌بندی آرزو از شخصیت‌های جریان‌ساز با نویسندگان دیگر، متفاوت است. فرهانی منفرد نیز در کتاب «پیوند قدرت و سیاست»، شخصیت‌های فرهنگی تاثیرگذار را احرار، جامی و واعظ کاشفی و شخصیت‌های تاثیرگذار سیاسی را نوایی و سلطان‌حسین بایقرا می‌داند. نجیب مایل هروی در کتاب «شیخ جامی»، از مثلث‌قدرت سلطان‌حسین بایقرا، نوایی و جامی سخن گفته و تاثیر جامی را حتی بالاتر از آن‌دو می‌داند. از دیدگاه‌من، جامی تولیدکننده اندیشه عرفانی و سیاسی است. نوایی، این اندیشه را وارد سامانه‌سیاسی کرده و واعظ کاشفی، بر منابروعظ در گسترش این اندیشه (مکتب سیاسی هرات) در بین مردم و حتی دربار کوشیده است. آرزو از رابطه‌‌ چندجانبه نوایی و جامی، نوایی و خواجه احرار یاد می‌کند که بافتار این دریچه را تودرتو و متناظر می‌کند. از حق نباید گذشت که نویسنده این تناظر را به‌وجه‌احسن از منظر عرفانی و ادبی توضیح می‌دهد. دریچه پنجم ، نقش‌جامی را در مدنیت هرات مورد‌توجه قرار داده و شالوده‌‌های سبک‌هندی را بررسی کرده است. اختصاص فصلی جداگانه به جامی، بیانگر این است که نویسنده، جامی را سرآمد اندیشمندان آن‌دوره در مدنیت‌هرات می‌داند. آرزو، در این دریچه نگاهی عرفانی- فرهنگی به نقش‌جامی دارد. او را آغازگر سبک مکتب هندی می‌داند و از نقش برجسته او در عرفان نقشبندیه و معرفت‌دینی عارفانه آن‌زمان سخن می‌گوید. او تاثیرگذاری عرفانی و ادبی جامی بر درباریان، ازجمله سلطان‌حسین بایقرا و امیرعلی شیرنوایی را مدنظر قرار داده و از این جهت نقش او را در مدنیت‌هرات برجسته می‌کند.

نقاط‌ضعف کتاب

در دریچه نخست

؛ من چند ملاحظه کوچک را مدنظر دارم. نخست این‌که آرزو، در این بخش هردو نظام غزنوی و تیموری را نظام‌های متمرکز می‌نامد. اما شواهد تاریخی نشان می‌دهد در هر دودوره به‌ویژه در دوره تیموریان، نظام‌حاکم بر حوزه‌اقتدار این دو‌سلطان، نظام غیرمتمرکز است. مناطق گوناگون امپراتوری‌های غزنوی و تیموری جز در گرفتن خراج‌سالانه، سکه و خطبه به‌نام سلطان، در سایر ‌امور حکومت‌داری، مستقل عمل می‌کنند و گاه در حوزه اقتدار‌امپراتوری دوسیاست متفاوت دنبال می‌شود. فردریک استار در کتاب «روشنگری در محاق» به‌درستی تفاوت سیاست حاکم بر هرات و سمرقند زمان شاهرخ را تبیین کرده است؛ شاهرخ بیشتر به سیاست دینی مبتنی بر عرفان متکی بود، اما الغ بیگ توجه‌ویژه‌‌ای به فلسفه و نجوم داشت و گاه این دونگرش در سیاست آن‌روز، در مقابل همدیگر قرار می‌گرفتند. موضوع دوم، تفاوتی است که نویسنده در تمایز دودوره غزنویان و تیموریان بیان می‌کند که دوره تیموریان را فاقد عشرتکده و توجه به موسیقی می‌داند. هرچند آرزو، مشخصا دودوره امیرتیمور و شاهرخ‌میرزا را گوشزد می‌کند، اما در تاریخ تیموریان به‌ویژه دوره‌دوم مکتب هرات، از وجود عشرتکده‌‌های فراوان و حتی درباری، تذکر رفته است. داستان‌های گوناگونی در کتاب‌های زمان تیموری، از برگزاری مجالس عشرت شاهان و شاهزاده‌‌ها حکایت رفته است. بسیاری از نویسنده‌‌ها ازجمله نجیب مایل هروی و فوربمنز معتقدند، شاهان‌تیموری اعتقاد قلبی به مذهب نداشتند و از مذهب به‌عنوان وسیله‌‌ای برای مشروعیت سلطنت‌خویش بهره می‌گرفتند. مساله دیگری که نویسنده کتاب به آن توجه ندارد، واکاوی جامعه‌شناسی این دودوره است که به‌جز چندنکته عمومی، چندان به‌ آن اشاره نشده است. در دریچه دوم کتاب، چند ملاحظه به‌نظر می‌رسد. نخست اینکه، نویسنده به سیاق بسیاری از تاریخ‌نویسان افغانستان این دوره را به‌نام تاریخ افغانستان یاد می‌کند. این نوع نگاه به تاریخ، متاثر از سیاست تاریخی برخی تاریخ‌نگاران ایران و افغانستان است که منطقه را دارای تاریخی‌مجزا می‌دانند. چه‌کسی است که نداند در آن دوره، کشوری به‌نام افغانستان وجود نداشته و تمام آثار دوران تیموری از قلمرو تیموری به‌نام خراسان و در مواردی هم ایران یاد کرده‌اند؟ تخریب سیستم آبیاری و کشاورزی نیز از نظر نویسنده دور مانده است. اصلا جرقه نخستین این دوصاعقه، بر کشاورزی و سیستم آبیاری منطقه فرود آمد که حتی آثار آن تا امروز برجای مانده است. مهم‌ترین مساله‌‌ای که انتظار می‌رفت نویسنده به آن توجه می‌کرد؛ دوره حائل تاریخی بین این دودوره است. حکومت آل‌کرت به‌گواهی بسیاری از تاریخ‌نگاران، منشا‌رنسانس دوره‌تیموریان است. در دریچه سوم، یکی از مسائلی که در مورد زنان دوران‌تیموری می‌توان یادآوری کرد، حسادت‌زنانه است که دو وجه مثبت و منفی دارد. از وجه‌مثبت زنان دوران‌تیموری ازجمله گوهرشاد، به سازندگی توجه‌ویژه‌‌ای نشان می‌دهند و از وجه‌منفی، هرکدام درصدد قبضه‌قدرت توسط فرزندان خویش به‌عنوان جانشین هستند. توضیح این امر می‌توانست نکته مهمی در جامعه‌شناسی سیاسی زنان دوران‌تیموریان باشد. در دریچه چهارم کتاب ، هرچند نویسنده در رابطه عرفانی سه‌شخصیت احرار، نوایی و جامی موفق عمل کرده است، اما از دید من در تاثیرگذاری‌سیاسی این‌رابطه، چندان موفق نبوده است. نقش سیاسی فرقه عرفانی نقشبندیه و تاثیر آن بر نظریه و عمل‌ اشخاص‌فوق، بررسی نشده است. من انتظار داشتم استاد آرزو باتوجه به اشراف‌ویژه بر ادبیات دوره‌تیموری، حداقل نظرات سیاسی جامی و نوایی را از متون‌ادبی -حتی اگر شده به‌عنوان نمونه- استخراج می‌کرد و نمود آن را در ایجاد مدنیت تیموری نشان می‌داد. نادیده گرفته شدن واعظ کاشفی که یکی از ارکان اساسی مدنیت دوره‌تیموری است، نکته دیگری است که زیبنده بود، نویسنده آن را مورد‌توجه قرار می‌داد. در دریچه ‌پایانی، نویسنده به نقش فرهنگی جامی در مدنیت هرات می‌پردازد. در اینکه جامی نقش عرفانی- فرهنگی مهمی در زمان‌تیموریان داشته، نمی‌توان چشم‌پوشید. اما همانگونه که نجیب مایل هروی در کتاب شیخ‌جامی توضیح داده، او یکی از اضلاع‌مثلث سیاست و مهم‌ترین‌ضلع آن بوده است. از دید من، جامی سیاسی‌‌ترین شاعر زبان‌فارسی است. هرچند شعرایی چون سعدی و فردوسی دیدی کاملاسیاسی به تاریخ و ادبیات دارند، اما جامی تنها شخصیت‌ادبی زبان‌فارسی است که در حوزه نظریه و عمل‌سیاسی، نقش ایفاکرده است. هیچ شاعری در زمان‌خویش به‌اندازه جامی در حکومت‌های پیرامون‌خویش قابل‌احترام نبوده است. به‌علاوه شاهان‌تیموری، حتی اوزون حسن که مخالف تیموریان است، به او ارادت دارد و سلطان محمد‌فاتح، سلطان‌عثمانی به او عشق می‌ورزد. بهارستان، بخش‌هایی از دیوان و اورنگ‌هایی از هفت‌اورنگ اندرزنامه‌‌های‌سیاسی است که به‌صورت مشخص نظریه سیاسی او را بازنمایی می‌کند. شاید نویسنده مدعی شود عرفان‌جامی همان سیاست‌نظری اوست، اما نگاهی دقیق به آثار جامی نشان می‌دهد، سیاست‌نظری او را سه‌ضلع شرع، عرفان و آموزه‌‌های ایران‌باستان تشکیل می‌دهند. مقامات جامی و نامه‌‌های برجامانده از او به‌خوبی نشان می‌دهد، او چقدر در سیاست‌عملی دخیل بوده و به سیاست آن‌روز جهت می‌داده است. جامی دارای شبکه‌‌ای‌وسیع از شعرا، نویسندگان، هنرمندان، عرفا و سیاست‌ورزانی بوده که در آن مسیر سیاسی‌ای حرکت می‌کردند که او ترسیم می‌کرده است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی