| کد مطلب: ۶۱۱

آن شب که «رکس» قلب ایران بود

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

بازنمایی سینما رکس در سینما و کتاب

تاریخ سینمای ایران در چند مقطع خود با وقایع سیاسی تصادم دارد که بی‌‌شک تلخ‌‌ترین آنها فاجعه زنده سوختن 377 نفر (یا به روایتی 700 نفر) تماشاگر در شب 28 مرداد 1357 در سینما رکس آبادان، در حین تماشای یکی از سیاسی‌‌ترین فیلم‌‌های ایرانی (گوزن‌‌ها - مسعود کیمیایی) است. ابعاد این فاجعه چنان طول و عرض آشکار و پنهانی یافت که پرداخت مستقیم آن با هدف حقیقت‌‌یابی و طرح پرسش‌‌های کلیدی در همان سال‌‌ها ممکن نشد و بعدها هم وقوع جنگ و مصائبش بر آن سایه انداخت. «فاجعه سینمارکس» (علیرضا داوودنژاد - 1357) مستندی از تلویزیون آبادان بود که بلافاصله پس از واقعه ساخته‌‌شد و حال و هوای مصیبت‌‌زده شهر و بازماندگان قربانیان را به درستی ثبت‌‌کرد و ایران را تکان داد. دوربین داوودنژاد لحظه‌‌های نفس‌‌گیری شکار می‌‌کند و حضور یک فیلمبردار سینمایی (جمشید الوندی) به تصاویر خبری فیلم خاصیت دراماتیک داده‌‌است. «ترن» ( امیر قویدل- 1366) احتمالاً نخستین فیلم داستانی بود که فاجعه سینمارکس را در متن داستان (اگرچه در فلاش‌‌بک) و به عنوان انگیزه حرکت قهرمانش قرار داد، در این فیلم تماشاگران ایرانی برای نخستین بار تصاویر دلخراش این واقعه را روی پرده بزرگ دیدند. دو دهه بعد سینمای مستند در «قصه شب» (عباس امینی - 1387) به سراغ امدادگران، شاهدان عینی و بازماندگان تعدادی از جان‌‌باختگان فاجعه رفت تا خاطره‌‌های دست‌‌اول آنها را پس از گذشت سه دهه ثبت کند. امینی که خودش هم آبادانی است در این روایت کوشیده تا از طرح پرسش‌‌هایی در باب ریشه‌‌های سیاسی ماجرا پرهیز کرده و فوکوسش را روی جنبه‌‌های انسانی قضیه بگذارد. سیزده سال بعد مستند «سینه ‌‌ما رکس» (میترا مهتریان؛ صادق دهقان- 1400) اکران شد که ابعاد دراماتیک واقعه را از دید خانواده یکی از قربانیان دنبال می‌‌کند تا نگاهی انسانی به تأثیر این درد و امتداد آن در زندگی مردم آبادان طی چهار دهه داشته‌‌باشد. فیلم در تلاش است از مجهولاتی که به فاجعه ابعاد سیاسی داده‌‌اند بگذرد ولی همچنان گوشه‌چشمی به آن مقولات و از جمله متهم رسمی حادثه می‌‌اندازد. «جنایت بی‌‌دقت» (شهرام مکری- 1400) اولین فیلم بلند داستانی‌ست که مستقیماً ولی با نگاهی مدرن به آتش‌‌سوزی سینما پرداخته و حادثه را دستمایه طرح پرسش‌‌های اساسی در باب ماهیت و چیستی تاریخ کرده‌‌است. البته مکری مخاطبش را وارد هزارتوی کشف معما نمی‌‌کند بلکه می‌‌کوشد او را در صندلی قربانیان سینما رکس بنشاند تا فاجعه را تجربه کنند. معروف‌‌ترین کتاب درباره سوختن سینمارکس را کریم نیکونظر نویسنده و روزنامه‌‌نگارآبادانی نوشته: چاپ اول «سینما جهنم» سال 1399 منتشرشد و به‌خاطر شیوه خاص روایتش مورد استقبال کتاب‌‌خوان‌‌ها قرار گرفت و به چاپ‌‌های بعدی رسید؛ روایتی که شاید متأثر از آشنایی نزدیک نویسنده با خانواده‌‌های برخی از کشته‌‌شدگان و متهمان حادثه و برخورد بی‌‌واسطه با امواج شایعات و نقل‌‌قول‌‌های غیررسمی در همان روزهای تلخ باشد. «سینمارکس» اثر حمیدرضا رئوفی یک نویسنده آبادانی دیگر درباره این مقطع جانسوز از تاریخ شهر است که کوشیده مجموعه‌‌ای از روایات و گفتارها و خبرهای فراموش شده یا کمتر اشاره‌‌شده در این باب را گردآوری و ثبت کند. رئوفی درکتابش از برخورد احساسی پرهیز کرده و در تلاش است خواننده را به کنارهم قراردادن تکه‌‌های پازل و کشف عوامل و مسببان واقعه دعوت کند. «خروج ممنوع» نوشته لیلا اشرفی رمان‌واره‌‌ای است که فاجعه سینمارکس را در کنار حادثه مسجد جامع کرمان از منظر نقش‌شان در تسریع روند انقلاب معرفی می‌‌کند و با توجه به ناشرش (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) قاعدتاً متکی به اسناد دست اولی باشد که شاید در اختیار عموم هم قرار نگیرند. تنها نویسنده‌‌ای که دو کتاب در این زمینه منتشر کرده زهرا عزیزمحمدی است که در «آتش‌‌سوزی سینما رکس» (1395) به روایت واقعه به زبان اسناد رسمی منتشرشده پرداخته ولی «تماشاگران بازی می‌‌کنند» (1397) یک واقعه‌‌نگاری ذهنی از دید کشته‌‌شدگان است. «فاجعه سینمارکس» کتاب کم‌‌حجمی است از انتشارات موزه دفاع مقدس برای نوجوانان و متکی بر روایات رسمی. کتاب شعری هم با عنوان «قرار ما سینما رکس» سروده مهران ‌آبادی در دست است که طبعاً شکل اسنادی ندارد ولی خواندنش خالی از لطف نیست. و در پایان باید اشاره کرد به اثر پژوهشگر و مورخ دقیق و خستگی‌‌ناپذیر سینمای ایران عباس بهارلو با عنوان «سینما‌‌سوزی در ایران» که حوادث مذکور را از تاسیس نخستین سالن‌‌های سینما در طهران تا سینما رکس آبادان را تعقیب کرده و ضمن ارائه اسناد موجود، به تحلیل آنها و تبیین شرایط اجتماعی در زمان هرکدام نیز پرداخته است. از فاجعه سینما رکس چهل و چهار سال می‌‌گذرد اما زخم کهنه همچنان باز است. به ویژه امروزکه فروریختن برج غیر‌‌استاندارد متروپل در همان جغرافیا و با ابعادی مشابه، زخم تازه‌‌ای بر سینه ایرانیان زد و هنوز هم آثار و تبعاتش برجا و مستدام است. داغ این زخم تازه را کدام قلم‌‌ها و دوربین‌‌ها جاودانه خواهند کرد؟

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی