| کد مطلب: ۴۲۴۳

و اینک آخـرالزمـان

و اینک آخـرالزمـان

نگاهی به فیلم‌های آخرالزمانی و ژانر فاجعه

نگاهی به فیلم‌های آخرالزمانی و ژانر فاجعه

JAHED PARVIZ

پرویز جاهد

نویسنده و منتقد فیلم

وقتی ویروسی مثل کرونا، سارس، ابولا و بیماری‌های واگیردار مثل وبا یا طاعون فراگیر و جهان‌گستر می‌شوند، ما ناخودآگاه به‌یاد رمان‌ها و فیلم‌های ژانر فاجعه یا فیلم‌های به‌اصطلاح آخرالزمانی می‌افتیم و شباهت‌هایی بین وضعیت خود و وضعیت‌های به‌نمایش درآمده در آن فیلم‌ها احساس می‌کنیم. یعنی درواقع برای ما دیگر فاصله‌ای بین جهان‌واقعی و جهان‌فیلمی وجود ندارد. یعنی مثلا اگر کسی قبلا رمان «کوری» خوزه ساراماگو، یا «طاعون» کامو، یا «جنگ دنیاها» اچ‌جی‌ولز را می‌خواند، یا فیلم‌هایش را می‌دید، خودش را در فاصله‌ای امن با شخصیت‌های این نوع کتاب‌ها یا فیلم‌ها می‌دید، اما امروز این فاصله تاحدی ازبین رفته و تماشاگر به‌عینه شاهد رخ‌دادن فجایع و به‌وقوع پیوستن اتفاق‌های سهمگینی است که پیش‌تر آنها را در کتاب‌های مربوط به این ژانر خوانده، یا در جهان‌های ویران‌شده و فاجعه‌زده فیلم‌های آخرالزمانی دیده است.
فیلم‌های آخرالزمانی و پساآخرالزمانی یا پساآپوکالیپتیکی (Apocalyptic) که به فیلم‌های ژانر فاجعه یا «دیزستر موویز» (disaster movies) یا «دومز دِی فیلمز» (doomsday) نیز معروف‌اند، ژانر بسیار متنوع و گسترده‌ای است. این فیلم‌ها عموما فیلم‌های دیستوپیایی(dystopian)اند، یعنی در مقابل فیلم‌های اتوپیایی (utopian) قرار دارند. اگر در فیلم‌های اتوپیایی، دنبال مدینه‌فاضله و ابژه گم‌شده‌ایم، در فیلم‌های دیستوپیایی، دیگر مدینه‌فاضله‌ای وجود ندارد، بلکه همه‌چیز ویران شده و تنها تلاش انسان‌هایی که از فاجعه و بلا (طبیعی یا انسانی) جان سالم به ‌در برده‌اند و برای زنده‌ماندن و بقا دست‌وپا می‌زنند، به‌نمایش درمی‌آید.
آپوکالیپس (Apocalypse) در زبان یونانی به‌معنای افشای دانش و پرده‌برداری است و در متون دینی به‌معنی افشای حقیقتی‌پنهان است. ازمنظر الهیات مسیحی، عیسی‌مسیح بزرگ‌ترین مکاشفه یا آپوکالیپس خداوند است، چراکه از دید مسیحیت، او خداوند را برای بشر آشکار کرد. در انجیل، تورات و قرآن، آخرالزمان وعده داده شده است. در انجیل، روز رستاخیز یا آرماگدون، روز ظهور دوباره مسیح و روزی است که خشم نهایی خداوند اعمال می‌شود. در مکاشفه یوحنا در توصیف آخرالزمان و نشانه‌های آن آمده است: «آن‌گاه برق آذرخش و غریو غرش رعد بود که برمی‌خاست و زمین‌لرزه‌ای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین می‌زیسته، روی نداده بود. شهر بزرگ سه‌پاره شد و شهرهای قوم‌ها فروپاشیدند. جزیره‌ها گریختند و کوه‌ها محو و نابود شدند و از آسمان تگرگی سخت‌سنگین بر آدمیان فرو بارید که هر دانه انگاری ۵۰کیلو وزن داشت و آدمیان، خدای را از بابت این‌بلا ناسزا گفتند، زیراکه بلایی بس سنگین بود.» (مکاشفات یوحنا، باب 16)
در قرآن نیز از آخرالزمان باعنوان «یوم عظیم» یا روز بزرگ یاد شده که در این روز، کافران از مشاهده روز بزرگ حیرت خواهند کرد. «وای به‌حال کافران از مشاهده روز بزرگ‌.» (سوره مریم، آیه37)
در قرآن، رویدادهای غیرطبیعی مثل طلوع خورشید از مغرب، ظهور دود در آسمان، دمیده شدن در صور، شکافته شدن کرات آسمانی، زلزله شدید و درهم کوبیده شدن زمین و کوه‌ها و دگرگونی دریاها و تاریک شدن خورشید، ماه و ستارگان به‌عنوان نشانه‌های آخرالزمان ذکر شده است.
ادبیات و فیلم‌های آخرالزمانی (آپوکالیپتیکی)، درواقع به‌شدت متاثر از متون دینی‌اند و همه آنها به‌نوعی پیش‌گویی سرنوشت جهان و ساکنان زمین‌اند. فیلم‌های آخرالزمانی، براساس نوع فاجعه و بلایی که در آنها وجود دارد، به چند دسته تقسیم می‌شوند:
فیلم‌هایی که فجایع و بلاهای طبیعی مثل سیل، زلزله، سونامی و شیوع بیماری‌های واگیر و اپیدمیک را در بر می‌گیرد.
فیلم‌هایی که مربوط به حملات موجودات فضایی و مخلوقات کرات دیگر یا اِیلین‌هاست.
فیلم‌هایی که مربوط به انفجارهای هسته‌ای و پیامدهای آن است.
ژانر فیلم‌های فاجعه، ژانری قدیمی و تقریبا به درازای عمر سینماست و سابقه آن به عصر سینمای صامت و فیلم‌هایی چون «آتش» (1901)، «کشتی نوح» (1928) و «دی لاگ» (1933) می‌رسد. بعد از جنگ‌جهانی دوم و با اتمی‌شدن جهان و آغاز جنگ‌سرد بین آمریکا و شوروی سابق، ساختن این فیلم‌ها دوباره رونق گرفت و فیلم‌هایی مثل «جنگ دنیاها» (براساس رمان اچ‌جی ولز)، «گودزیلا» و «سالار هیولاها» ساخته شد. معمولا در این فیلم‌ها، با روی دادن یک فاجعه طبیعی یا فرازمینی، دولت و ارتش با تمام قوایش برای کنترل بحران و جلوگیری از تلفات انسانی و نابودی شهرها دست‌به‌کار می‌شوند. اغلب شخصیتی که عضوی از دولت یا ارتش یا پزشک است، درگیر ماجرا می‌شود و با به‌عهده گرفتن نقش قهرمان در دل فاجعه، برای مقابله با عوامل به‌وجودآورنده فاجعه و نجات خود، خانواده‌اش یا مردم اقدام می‌کند. فضای این نوع فیلم‌ها معمولا کابوس‌گونه است و کیفیتی فیوچریستیک و بعضا سورئال دارند، هرچند عناصری از جهان معاصر نیز در آنها هست.
در بیشتر فیلم‌های ژانر فاجعه‌ هالیوودی، سعی شده منشأ ویروس یا شر به‌جایی در خارج از آمریکا نسبت داده شود. این مسئله به‌ویژه در دوران جنگ سرد بین آمریکا و روسیه بسیار رایج بود و اغلب کمونیست‌ها و مهاجران کشورهای شرق عامل انتشار ویروس بوده‌اند. حالا نیز که کمونیسم از بین رفته و دشمنان آمریکا تغییر ماهیت داده‌اند، سازندگان این فیلم‌ها اشاعه‌دهندگان ویروس را در میان مسلمانان تروریست یا چینی‌ها جست‌وجو می‌کنند.
ژنرال جک دِ ریپر در فیلم «دکتر استرنج لاو» کوبریک می‌گوید، روس‌ها آب ایالات‌متحده را آلوده کرده‌اند و هرکس از آن بنوشد، ناخواسته تبدیل به یک کمونیست می‌شود. «دکتر استرنج لاو»، فیلمی نمادین و بیانی تمثیلی از گسترش یک بیماری یا ویروس در روزگار جنگ سرد و خصومت‌های ایدئولوژیک بین جهان شرق و غرب بود که کوبریک ساخت.
در فیلم «وحشت در خیابان‌ها»، ساخته الیا کازان که یکی از فیلم نوآرهای کلاسیک و درخشان دهه۵۰ است که در دوران جنگ سرد و مک‌کارتیسم ساخته شده، «دیگری»هراسی و ترس از کمونیسم در جامعه آمریکا در قالب ویروسی مهلک که ازطریق یک مهاجر غیرقانونی وارد کشور می‌شود و جامعه را آلوده می‌کند، به شکلی نمادین به نمایش درمی‌آید. فیلم داستان دکتر رید، پزشک اداره بهداشت آمریکا (با بازی ریچارد ویدمارک)، است که باید جلوی شیوع طاعون را که باعث وحشت در شهر نیواورلیان شده‌، بگیرد. الیا کازان به‌خوبی از عناصر بصری و شمایل‌های ژانر نوآر ازجمله نورپردازی اکسپرسیونیستی برای خلق فضایی پردلهره و دنیای تاریک و زیرزمینی تبهکاران فیلم استفاده می‌کند.
با توسعه تکنولوژی دیجیتال در دهه۹۰ و ابداع تکنیک سی‌جی‌آی، ژانر فیلم‌های آخرالزمانی دوباره ظهور کرد و فیلم‌های زیادی مثل «طلوع سیاره میمون‌ها»، «12 میمون»، «مکس دیوانه»، «فرزندان انسان»، «جاده»، «کتاب اِلی»، «2012»، «من افسانه‌ام»، «28روز بعد»، «کوری» و «شیوع» ساخته شد. ویژگی مشترک همه این فیلم‌ها این است که ما را می‌ترسانند و منشأ این ترس‌ها، گاهی واقعی و رئالیستی است، مثل «دکتر استرنج لاو»، «شیوع» یا «28روز بعد»، یا تخیلی، تمثیلی و آینده‌نگرانه است، مثل «کوری»، «12میمون» یا «کتاب اِلی». هرچند نویسنده‌ای مثل دالیا شوایتزر اخیرا در کتابش با عنوان «زامبی‌ها، ویروس‌ها و پایان جهان» ادعا کرده است بشر امروز برخلاف آنچه رسانه‌ها نشان می‌دهند و به‌رغم جنگ‌ها و حوادث سیاسی در امنیت بی‌سابقه‌ای زندگی می‌کنند. به عقیده او، همه آنچه فیلم‌های آخرالزمانی نشان می‌دهند، در جهان واقعی امکان‌پذیر نیست.
بااین‌حال، آن‌دسته از فیلم‌های ژانر فاجعه که جنبه رئالیستی‌تر و علمی‌تر دارند و برگرفته از رویدادهای جهان‌واقعی و مدرن‌اند، مثل «شیوع»، می‌توانند الگوهای خوبی برای مردم و نیز دولت‌ها و نهادهای مسئول، مثل سازمان بهداشت‌جهانی باشند تا با آمادگی بیشتری با فاجعه روبه‌رو شوند و بر بحران غلبه کنند. این فیلم‌ها نشان می‌دهند چگونه و در چه ابعادی یک‌فاجعه رخ می‌دهد و چه تاثیرات محیط‌زیستی‌ای بر جهان و طبیعت و زندگی مردم عادی می‌گذارد و اینکه مردم چگونه به آن واکنش نشان می‌دهند و تاثیر روانی و عاطفی آن بر افراد چیست.
اسلاوی ژیژک در تحلیل خود از شیوع ویروس کرونا می‌گوید: «ما درگیر وسواس بحران جهانی شده‌ایم، وسواس اینکه کره‌زمین دارد از هم می‌پاشد، وسواس ویروس کرونا، وسواس برخورد سیارات فضایی به کره‌زمین.» به اعتقاد ژیژک، اینکه ما پایان جهان را می‌پذیریم، اما مثلا تغییر در نظام کاپیتالیسم را نمی‌پذیریم، امری پارادوکسیکال است. به‌گفته او، همه‌گیر شدن ویروس کرونا، ماشه ویروس‌های ایدئولوژیک را که زیر پوست جوامع‌مختلف کمین کرده بود، کشیده است؛ ویروس‌هایی چون اخبار جعلی، نظریه‌های توطئه پارانویایی و انفجار نژادپرستی. برخی فیلم‌های دیستوپیایی برمبنای چنین نظریاتی ساخته شده‌اند و تمی سیاسی و افشاگرانه دارند و بسیار تلخ و بدبینانه‌اند مثل «آلفاویل» گدار، «1984» مایکل رادفورد، «فارنهایت 451» فرانسوا تروفو، «کوری» فرناندو می‌یرلس و «شیوع» استیون سودربرگ.
فیلم «شیوع»، برخلاف فیلم‌های مشابه در ژانر فیلم‌های فاجعه، هدفش ایجاد ترس و وحشت نیست، بلکه به‌طور هم‌زمان چند موضوع را در قالب یک درام خانوادگی بررسی و تحلیل می‌کند، ازجمله نقش احتمالی پنتاگون در تولید ویروس مرگ‌باری که در فیلم مطرح می‌شود، یا نمایش سرعت گسترش این ویروس در شهرهای مختلف جهان و تلاش دانشمندان مختلف برای شناسایی و مقابله با آن و نقش دولت و رسانه‌های‌دولتی در پنهان‌کردن حقیقت و بازتاب عمومی آن. «شیوع»، از جهاتی فیلمی افشاگرانه و درعین‌حال پیش‌گویانه است و شباهت زیادی با وضعیت امروز جهان در عصر شیوع ویروس کرونا دارد. حتی نوع ویروس و نظریه‌ای که درباره شروع پخش آن در فیلم مطرح می‌شود، بسیار شبیه نظریه‌ای است که امروز درباره انتقال ویروس کرونا ازطریق حیوان وجود دارد. در فیلم، این ویروس ازطریق یک‌خفاش به خوک و از خوک به آشپزخانه رستورانی در هنگ‌کنگ منتقل می‌شود و زنی به‌نام بث (گویینت پالترو) نیز ازطریق آشپز، این ویروس را دریافت کرده و به آمریکا منتقل می‌کند و همین‌طور حلقه بیماران مبتلا به ویروس، گسترش می‌یابد. ژورنالیستی که جود لا نقش او را بازی می‌کند، براساس دلایل و اسنادی که دارد، معتقد است این ویروس ساخته دست سیاستمداران آمریکایی است. به‌اعتقاد او، آمریکایی‌ها به دو دلیل مهم این ویروس را تولید کرده‌اند:
آن را به‌جان کشورهایی که علیه منافع آنها هستند، بیاندازند (درواقع به‌عنوان یک سلاح‌میکربی).
تا با مردن عده‌ای سودآوری کنند، چراکه به‌هرحال وقتی کسی می‌میرد، کسانی هم هستند که از ساختن تابوتش پول درمی‌آورند.
سرعت شیوع ویروس در شهرهای آمریکا، آمار بالای مبتلایان و میزان مرگ‌ومیر ناشی از آن نیز به وضعیت امروز جهان گرفتار کرونا شباهت دارد. همین‌طور قرنطینه کردن شهرها، کمبود موادغذایی و هجوم مردم به سوپرمارکت‌ها، مغازه‌ها، داروخانه‌ها و غارت آنها نیز بی‌شباهت با وضع کنونی نیست، هرچند ابعاد فاجعه در فیلم بسیار وسیع‌تر و هولناک‌تر از واقعیت امروز جهان است. «شیوع»، نشان می‌دهد بشر امروز به‌رغم پیشرفت علم، تکنولوژی و دانش، چقدر آسیب‌پذیر و درمانده است. فیلم مکانیسم‌دفاع از خود را نیز تبلیغ می‌کند؛ اینکه چگونه باید از خود در مقابل پدیده‌های ناشناخته و مرگ‌بار مثل ویروس‌ها حفاظت کنیم. «شیوع»، هم‌چنین رویکردی انسانی به فاجعه دارد، دروغ نمی‌گوید و دنبال هیجان‌های کاذب نیست و در مقابل سلامتی‌جامعه متعهد است.
فیلم «12 میمون»، تری گیلیام (که براساس فیلم آوانگارد و کوتاه «اسکله» اثر کریس مارکر ساخته شده) نیز خطر نابودی انسان‌ها براثر ویروس‌های مهلک را گوشزد می‌کند؛ اینکه چگونه ویروسی که ازسوی یک‌گروه تروریستی به‌نام ۱۲میمون منتشر می‌شود، پنج‌میلیارد انسان را ازبین می‌برد و تنها یک‌درصد از ساکنان زمین را زنده می‌گذارد که باید در زیرزمین‌ها زندگی کنند. فیلم از نظر روایی به‌خاطر سفر در زمان و حرکت بین گذشته، حال و آینده، بسیار پیچیده، اما همانند «شیوع»، هشداردهنده و پیش‌گویانه است. از زبان یک‌زن در پایان فیلم می‌شنویم که می‌گوید: «ما در معرض خطر انسان متمدنیم.»
فیلم «کوری» که فرناندو می‌یرلس آن را ب اساس رمان پست آپوکالیپتیکی «کوری»، نوشته خوزه ساراماگو ساخته، فیلمی است که به سقوط‌اخلاقی انسان در وضعیت وقوع یک‌فاجعه می‌پردازد. مردم شهری براثر شیوع ویروس کور‌کننده‌ای، ناگهان بینایی خود را از دست می‌دهند. دولت وضعیت فوق‌العاده اعلام کرده و مبتلایان را در مرکزی که شبیه زندان است، قرنطینه می‌کند. در قرنطینه است که آدم‌ها خوی انسانی‌شان را به‌تدریج از دست می‌دهند و مثل حیوانات درنده به‌جان هم می‌افتند و یکدیگر را تکه‌پاره می‌کنند. در آغاز فاجعه، همه با هم برابرند و درد مشترک آنها را به‌هم نزدیک می‌کند، اما به‌تدریج عده‌ای قدرت‌طلب و زیاده‌خواه از میان آنها برمی‌خیزند و بساط زورگویی، تجاوز و بهره‌کشی را دوباره راه می‌اندازند. در میان آنها زنی است که ویروس بر او اثر نکرده و بینایی‌اش را از دست نداده، اما او به‌خاطر همسرش که پزشک است و کور شده، فداکاری می‌کند و خود را به کوری می‌زند تا همراه او به قرنطینه برود و در کنارش بماند. تم مهم فیلم، جدا از ازخودگذشتگی و ایثار، این است که ترس، کوری را گسترش می‌دهد و برای غلبه بر کوری، باید شجاعت به‌خرج داد و تسلیم وضعیت نشد.
«28روز بعد» دنی بویل نیز فیلمی پساآپوکالیپتیکی است که منشأ آن ویروسی مرگ‌بار است که از حیوان به انسان منتقل شده. در این فیلم نیز وضعیتی شبیه وضعیت فیلم «کوری» حاکم است. لندن و شهرهای دیگر انگلستان نابود شده و اکثریت مردم به زامبی‌ها و حیواناتی‌درنده تبدیل شده‌اند و عده کمی که باقی مانده‌اند، باید برای زنده‌ماندن و بقا، بجنگند. بااین‌حال، همانند «کوری»، نیروی نظامی و ارتش هنوز وجود دارد و بر مناطقی از کشور حاکم است، اما آنها به‌جای کمک به بازماندگان فاجعه، به فکر تجاوز و بهره‌کشی از آنها هستند. وقتی قهرمان فیلم به افسر ارتش می‌گوید، پسربچه‌ای را که به ویروس آلوده شده بود، از ترس کشته است، افسر در جواب می‌گوید، تو مجبور بودی، وگرنه خودت کشته می‌شدی. صحنه‌های مربوط به خیابان‌های خالی و جن‌زده لندن و مکان‌های توریستی آن، مثل میدان پیکادلی یا میدان ترافالگار که روزگاری پر از جمعیت بود اما حالا خلوت و متروکه و پر از زباله‌اند، بسیار ترسناک است. آب‌شهر قطع شده و مردم در انتظار باران‌اند تا بتوانند آب‌باران را ذخیره کنند. یکی از شخصیت‌های فیلم به‌طعنه می‌گوید: «هرگز فکر نمی‌کنی در این انگلستان لعنتی، به بارون نیاز داشته باشی.»
بااین‌حال، فیلم نسبت به فیلم‌های دیگر ژانر فاجعه، امیدوارکننده است، هرچند پایان فیلم بیش‌ازحد خوش‌بینانه است و باورپذیر نیست. گروهبان متمرد ارتش می‌گوید: «آن‌سوی اقیانوس، زندگی جریان داره. اینجا یک‌جزیره کوچکِ آلوده است. چطور ویروس می‌تونه از اقیانوس‌ها رد شده باشه؟» و چنین نگاه و باوری است که زوج‌قهرمان فیلم را به آینده و نجات امیدوار می‌کند.
بااینکه بسیاری از حوادث فاجعه‌بار فیلم‌های تخیلی و فیوچرستیک ژانر فاجعه، کم‌وبیش به واقعیت تبدیل شدند، اما باز هم تفاوت اساسی بین وضعیت تصویرشده در این نوع فیلم‌ها و زندگی واقعی وجود دارد، چراکه در واقعیت و در دل ‌فاجعه‌ای مثل شیوع ویروس کرونا، هنوز می‌توان خود را در خانه قرنطینه کرد و در آرامشی‌نسبی به خواندن رمان «طاعون» یا «کوری» پرداخت، یا به تماشای فیلمی از ژانر فاجعه نشست، سرگرم شد و به عواقب‌فاجعه فکر نکرد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی