| کد مطلب: ۵۶۷۴

نیکولو ماکیاوللی: آیینه‏ در غبار

نیکولو ماکیاوللی: آیینه‏ در غبار

تعارض مهم‌ترین عنصر فراخوان ماکیاوللین است

تعارض مهم‌ترین عنصر فراخوان ماکیاوللین است

malekzade

حمید ملک‌زاده

دانش‌آموخته علوم سیاسی دانشگاه تهران

هر متنی یک جور فراخواندن (Calling) است. فراخوانیِ موجود در هر متن، متضمن نوعی دعوت به «دیدن» است. دعوتی را که در اینجا از آن صحبت می‌کنیم، نباید با اعلامیه‌های شورانگیز درباره «موضوع دیدن»، یعنی «آنچه دیده شده است»، اشتباه گرفت. موضوعِ دعوتِ مورد نظر من، «نحوه‌ دیدن» چیزهاست. بنابراین هروقت کسی متنی را تولید کرده و آن را منتشر می‌کند، درواقع یک جور «من ـ اینطور ـ می‌بینم» را با دیگران به اشتراک گذاشته است و نباید از نظر دور داشته باشیم که هر «نحوه‌ دیدنی» با شیوه‌های مختلفی از «نسبت برقرار کردن با جهان» (relating to the world) ارتباط مستقیمی دارد. اگر همه اینها را از من بپذیرید، آن‌وقت ناگزیر تایید خواهید کرد که هر متنی درست از لحظه منتشر‌شدن آغاز می‌شود. این بدین‌خاطر است که در نفسِ انتشار یک متن، دعوتی برای گفت‌وگو‌کردن، برای پذیرفتن یا رد‌کردن و قبل از همه اینها، دعوتی برای فهمیدن ـ یا آنطور که من علاقه دارم بگویم، دعوتی برای «به این شکل خاص دیدن» ـ وجود دارد. در بین همه متونی که به سیاست مربوط می‌شوند، فراخوانی موجود در متن در آنچه به‌نام نیکولو ماکیاوللی می‌شناسیم، بیش از هر متن دیگری جدی گرفته شده است. به همین خاطر است که به‌رغم همه صفحات زیادی که درباره او و اندیشه/ فلسفه سیاسی‌اش نوشته شده، هنوز چیزی بیش از غباری بر آینه در دست نداریم: صداهای متنوعی از«دیدیم و شنیدیم» که هرکدام به‌نحوی به «فراخوان ماکیاوللین» (MachiavellianCall) پاسخ داده‌اند.

فراخوان ماکیاوللین

برای بحث درباره آن چیزی که هر متنی ما را به آن فرا می‌خواند، باید بتوانیم عناصر اصلی روایتی را که متن در خلال آن شکل گرفته است، معلوم کنیم؛ یعنی باید معلوم کنیم که هر«من ـ اینطورـ می‌بینمی» چطور روایت شده است. من اینطور فکر می‌کنم که در دعوت ماکیاوللین برای صورتبندی‌کردن سیاست، حداقل سه عنصر بنیادین وجود دارد: سرشت تعارض‌آمیز سیاست، واحد سیاسی به‌مثابه عرصه تعارض و سیاست به‌مثابه مدیریت اندیشیده نیروهای متعارض. یعنی ماکیاوللی ما را دعوت می‌کند که سیاست را به‌عنوان عملِ مدیریتِ تعارض نیروهای واقعی موجود در یک شهریاری، برای نگهداشت آن، به‌عنوان عمل شهریار ویرتومند (virtuous)، «ببینیم». از این منظر مفهوم تعارض، عنصر بنیادین وحدت‌بخش همه چیزهایی است که ماکیاوللی درباره سیاست تولید کرده است. گفتارها درباره لیوی، شهریار، تواریخ فلورانسی و هنر جنگ، هرکدام به‌نحوی این مفهوم را در حوزه‌‌های گوناگون دنبال کرده و سازوکار مدیریت آن را مورد بررسی قرار داده‌اند. از این منظر مهمترین عنصر فراخوان ماکیاوللین را می‌توان اینطور بیان کرد: سیاست عرصه تعارض و واحد سیاسی یک وحدت متعارض است. هر پاسخی به این فراخوان یا اگر بخواهیم آسان‌تر صحبت کنیم هر تفسیری از فهم منشی فلورانسی درباره سیاست یا واکنشی به این عنصر بنیادین یا روایتی از آن است که برای بنیان‌گذاشتن نظریه‌ای تازه درباره سیاست و واحد سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است.

دیدیم پرواز روشنش را؛ آری

گفته بودم که هر متنی یک جور فراخواندن است و اینطور ادامه داده بودم که هر فراخواندنی متضمن نوعی به «شکل خاصی دیدن» است. همچنین در انتهای بخش قبل اضافه کرده بودم که هر تفسیر یا واکنش سلبی یا ایجابی نسبت به یک متن درواقع یک‌جور فریاد «دیدیم و شنیدیم» سردادن است. مفسران و شارحان مختلف، هر بار در مواجهه با هر متنی در صورتبندی موضوعی که به متن اصلی مربوط می‌شود، اعلام می‌کنند که «آن نحوه دیدنِ فراخوانده شده در متن» را دیده و صدایش را شنیده‌اند. اگر این مسئله را از من پذیرفته باشید که «تعارض»، مهم‌ترین عنصر فراخوان ماکیاوللین بوده است و اگر در‌این‌باره با من موافق باشید که نظام فکری ماکیاوللی به‌عنوان یک متنِ واحد ما را دعوت می‌کند تا سیاست را به‌عنوان عرصه تعارض نیروهای سیاسی تشکیل‌دهنده یک واحد سیاست «ببینیم» آنگاه خواهیم دید که در همه تفاسیر/ استفاده‌های ماکیاوللین از سیاست با حضور سمج مفهوم تعارض سروکار داریم: چه وقتی صحبت از نظریه‌پردازی محافظه‌کار در جست‌وجوی اصطلاح مناسبی برای نامیدن انقلابیون جدید باشد (ادموند برک) و چه وقتی که با نظریه فیلسوفی ماتریالیست برای توضیح‌دادن مسائلی که در جهان با آنها مواجه بوده است سرو کار داشته باشیم؛ یا وقتی که به‌دنبال راهکار نظری جدیدی برای فراروی از بحران‌های تئوریک پیش‌آمده در نظریه‌پردازی‌های رادیکال‌تر باشیم. (آلتوسر و گرامشی) با‌این‌همه، این تنها مناقشات سیاسی نیستند که به‌عنوان پاسخ‌هایی به فراخوان ماکیاوللین می‌شناسیم: پیوند بنیادین میان اخلاق با سیاست به‌مثابه عرصه انضمامی تحقق آن، در ایده‌آلیسم آلمانی به اعتبار تأثیرات ماکیاوللی بر اندیشه‌ورزی‌های هگل ـ از جستاری درباره قانون اساسی، تا عناصر فلسفه حق ـ همچنین مفاهیم بسیار مهم تعارض و سرنوشت در اثر هگل ـ پدیدارشناسی روح ـ تنها یکی از نمونه‌ها از تداوم شیوه‌های اندیشیدن فلسفی ماکیاوللی در جهان پس از مرگ او به‌حساب می‌آید. از نظر ویرجینیا کاکس عنصر تعارض در فراخوان ماکیاوللین همچنین به چیزی که امروزه به‌عنوان رئالیسم سیاسی می‌شناسیم، نیرو بخشیده است. در روایت رئالیست‌های ماکیاوللین، هستی‌شناسی سیاسی بر پایه دولت بنیان گذاشته می‌شود. در این روایت، سیاست چیزی نیست جز کار دولت و از آنجایی که کار به‌دست آوردن، حفظ و افزایش قدرت سیاسی برای پایداری دولت است، علم سیاست به علم مطالعه درباره این کار و عناصر مختلف دولت تبدیل می‌شود. این عنصر و اهمیتی که برای سیاست دارد مورد توجه جمهوری‌خواهان قرار گرفته است. برای جمهوری‌خواهان، ماکیاوللی «آموزگار مردم و پادشاهان است». در بین این دسته از پاسخ‌ها به فراخوان ماکیاوللین، پاسخ روسو از بقیه روشنگر‌تر است. روسو تعارض بنیادین ماکیاوللین را در برابر‌ نهاد «مردم ـ پادشاهان» صورتبندی کرده است. او در «قرارداد اجتماعی» برای بحث درباره ویژگی‌های مردم و پادشاهان به ماکیاوللی مراجعه کرده و اینطور استدلال کرده است که پادشاه مایل است که مطلق باشد و صدای رسایی این قدرت مطلق را به پذیرفته‌شدن و دوست‌داشته‌شدنش در میان مردم وابسته می‌کند. همانطور که می‌بینیم، مفهوم تعارض و دسته‌بندی‌های ماکیاوللین در روایت‌های جمهوری‌خواهانه از «شهریار» نفوذ پیدا کرده و در این دسته از تفسیرها از سیاست نقشی جاودانه بسته است. همچنین می‌توانیم مشاهده کنیم که چطور این باور ماکیاوللین که سیاست عرصه کشمکش نیروها و میدان نبرد میان نیروهای متعارض است در بنیان هستی‌شناختی سیاست برای روسو حاضر هستند. نهایتاً باید این نکته را نیز در نظر گرفت که روایت‌های جمهوری‌خواهانه از فراخوان ماکیاوللین با برجسته‌کردن برخی مفاهیم مشترک در «گفتارها» و «شهریار» تلاش می‌کنند تا این دو اثر ممتاز منشی فلورانسی را هم‌تراز کنند، هرچند این تلاش برای هم‌ترازی را در همه جمهوری‌خواهان نمی‌توان پیدا کرد.

منابع در دفتر روزنامه موجود است

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی