| کد مطلب: ۶۱۱۷

ناکامی مشروطه و تأسیس دولت قدرتمند

ناکامی مشروطه و تأسیس دولت قدرتمند

احمد زیدآبادی از شکل‌گیری نهضت مشروطه و سرنوشت آن می‌گوید

احمد زیدآبادی از شکل‌گیری نهضت مشروطه و سرنوشت آن می‌گوید

در ماه‌های اخیر مجموعه نشست‌هایی با عنوان «تاریخ تحلیلی مشروطیت» در «کافه تاریخ»، واقع در «موزه تصاویر معاصر»، با تدریس احمد زیدآبادی در حال برگزاری است که در آن قرار است درباره دوره مشروطه، متفکران عمده، نوشته‌های اصلی، فعالان سیاسی و تحولات سیاسی و اجتماعی برآمده از آن، بحثی نقادانه صورت بگیرد و این پرسش طرح شود که این افکار ‌نو و کنشگران سیاسی و اجتماعی چه نقشی در این بازه تاریخی ایفا کرده‌اند؟ پیش‌تر خلاصه‌ای از 9 ‌نشست این درس‌گفتارها تقدیم خوانندگان روزنامه شد و اینک خلاصه‌ای از آخرین نشست فراهم آمده است که در ادامه می‌خوانید. در خلاصه‌های پیشین، مروری بر مهمترین بخش‌های رساله‌های «یک کلمه» مستشارالدوله و «رساله مکتوبات» فتحعلی آخوندزاده شد و آرای عبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکم‌خان و سیدجمال‌الدین مورد توجه قرار گرفت. هم‌چنین ضمن بررسی سفرنامه‌های عصر مشروطه، به تصویری که نویسندگان این سفرنامه‌ها از وضعیت داخل ایران و جهان به دست داده‌اند، پرداخته شد و مجادله مشروعه‌خواهان و مشروطه‌خواهان و مناظره شیخ فضل‌الله نوری و علامه نائینی مورد تاکید قرار گرفت. اینک در نشست دهم، احمد زیدآبادی گزارشی کلی از روند شکل‌گرفتن جریان مشروطه و جناح‌بندی‌های درونی مشروطه‌خواهان به دست داده است و فرجام کار آن را با انحلال مجلس دوم شورای ملی در پی اولتیماتوم روس‌ها صورت‌بندی می‌کند.

سفرهای شاهانه

ناصرالدین‌شاه در مجموع فرد مقتدری بود و کم و بیش آگاهی‌هایی هم از اوضاع جهان داشت، اما به‌خصوص در نیمه دوم دوران سلطنتش، تقریباً بساط تجددخواهی را برچیده بود. پس از ترور او، پسرش مظفرالدین‌میرزا که قریب به چهار دهه ولیعهد بود، به سلطنت رسید. او مردی ضعیف و علیل‌المزاج بود و در وضعیتی تاج پادشاهی را بر سر گذاشت که خزانه مملکت تقریباً خالی بود. مظفرالدین‌شاه بیش از پدرش به سفر خارجی علاقه‌مند بود و به همین دلیل صدراعظم‌های خود را تحت فشار قرار داد تا هزینه مسافرت‌های او را فراهم کنند. امین‌السطان در نهایت اعلام کرد که قادر به تهیه مبلغ مسافرت خواهد بود. شاه نیز او را صدراعظم قرار داد. برای سفر نخست هفت‌ماهه نیاز به چهل میلیون روپیه بود و این مبلغ از بانک استقراضی روسیه قرض شد. وثیقه این قرض نیز گمرکات ایران تعیین شد و چون گمرکات نیز درآمدی قابل استحصال نداشت، از بلژیک مسیو جوزف‌نوز دعوت شد تا با مدیریت مبسوط‌الید گمرکات و تحت حمایت صدراعظم، درآمد گمرکات را بالا ببرد. پس از سفر اول، مظفرالدین‌شاه دوباره هوس مسافرت کرد و این بار ده میلیون روپیه نیاز بود. باز فشار بر خزانه ‌آغاز شد. در نهایت در سفر سوم، مظفرالدین شاه قصد انگلستان کرد و با وجود تمایلش به اعطای نشان زانوبند از طرف ملکه، موفق به دریافت این نشان نیز نشد و با دلخوری به ایران بازگشت. سه مسافرت شاه در مجموع 15ماه به طول انجامید و این سفرها و فشار زیادی که تأمین مخارج آنها به مالیه کشور وارد کرد، خود گویای نحوه اداره امور و وضع اقتصادی کشور است. ضمن این وضعیت اقتصادی فاسد در ایران که حتی اخذ مالیات هم به مشکل برخورده بود، در سال 1284 میان روسیه و ژاپن جنگی رخ داد که با شکست روسیه و خوشحالی فراوان ایرانیان همراه شد. این شکست باعث انقلابی ناکام در روسیه شد، اما بر تجارت ایران نیز تأثیری منفی بر جای گذاشت و قیمت محصولات از جمله گندم و قند و شکر را افزایش داد. قند و شکر از محصولات استراتژیک در تاریخ ایران بوده است و رضاشاه با افزودن یک ریال بر مالیات قند و شکر موفق شد هزینه‌های ساخت راه‌آهن را فراهم کند. گرانی قیمت محصولات نارضایتی‌هایی برانگیخت. واکنش «موسیو نوز»، تحت فشار قرار دادن تجار و بازرگانان ایرانی به‌خصوص آنها که در حوزه خارجی فعالیت می‌کردند، بود. تجار و بازرگانان از قدیم پشتوانه مالی و اعتقادی روحانیت بودند و هرگاه تحت فشار قرار می‌گرفتند این فشارها را به روحانیت منتقل می‌کردند و روحانیت نیز در برابر این فشارها دست به اعتراض می‌زد. در این میان انتشار عکسی از «موسیو نوز» با لباس روحانیت در حال قلیان کشیدن و اعتراض سیدعبدالله بهبهانی به این امر، بلوایی رقم زد.

شروع اعتراضات

با افزایش قیمت قند و شکر، علاءالدوله دو تاجر بی‌گناه را به چوب بست و این باعث جدیت علمایی نظیر شیخ فضل‌الله نوری و سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی در اعتراض و بست‌نشینی در حرم حضرت عبدالعظیم شد که به مهاجرت صغری معروف است. در این بست‌نشینی مطالباتی نظیر برکناری «موسیو نوز» و علاءالدوله، تأسیس عدالتخانه و اجرای شرع نیز مطرح شد. مدتی بعد مظفرالدین‌شاه به این خواسته‌ها تن داد و علما با شور و شکوه در میان استقبال مردمی و درحالی‌که مردم برای اولین بار شعارهایی نظیر «درود بر ملت» سر داده بودند، وارد تهران شدند و منتظر اجرای خواسته‌ها ماندند. هیچ‌کدام از خواسته‌ها اما انجام نشد. سه ماه بعد فردی به نام سلطان‌الواعظین دستگیر شد و حین دستگیری او طلبه‌ای به نام سیدعبدالحمید به قتل رسید. در جریان تشییع جنازه طلبه جوان، تعدادی دیگر نیز کشته و زخمی شدند. در اعتراض به مجموعه این اتفاقات، علما به قم مهاجرت کردند که این مهاجرت به مهاجرت کبری معروف شد. همزمان با حضور علما در قم، جمع کثیری از کسبه و افراد سیاسی در سفارت بریتانیا در باغ قلهک جمع شدند و در آنجا تحصن کردند. بریتانیا در این مقطع تا حدودی از این حرکات حمایت می‌کرد. متحصنان در سفارت که حدود 14 هزار نفر بودند به دست کمیته‌ای از اصناف و تجار مدیریت می‌شدند. این تحصن 23 روز به طول انجامید و خود مدیریت منضبط این تحصن به دست تجار و اصناف این امیدواری را پیش آورد که تحولی کلی در مملکت امکان‌پذیر است. البته کسانی چون مجدالاسلام کرمانی این سخن را پیش کشیده‌اند که مردمان متحصن درک و فهمی از این مسائل نداشتند و تلقین این سخنان به مردم کار عوامل سفارت انگلستان بوده است، اما به نظرم با توجه به سایر فعالیت‌ها و گزارش‌های مجدالاسلام که نخست با مشروطه‌خواهان بود و بعد به جانب محمدعلی‌شاه گرایش پیدا کرد، روی هم رفته باید در صحت نوشته‌های او تردید جدی کرد. علی‌ای‌حال در جریان تحصن این بحث شکل گرفت که ورای عدالتخانه، ایران نیازمند دارالشورا و مجلس شورای ملی و مشروطه است. شاه در برابر این خواسته‌ها مقاومت می‌کرد اما بعد به توصیه ولیعهد محمدعلی‌میرزا خواست‌های معترضان را پذیرفت. داماد شاه، عین‌الدوله صدراعظم تندرو که با روحانیت نیز میانه خوبی نداشت عزل شد و مشیرالدوله پیرنیا به‌جای او صدراعظم شد. در همین دوران مهاجرت کبری، ناظم‌الاسلام کرمانی داستانی از شجاعت عبدالله بهبهانی تعریف می‌کند مبنی بر اینکه در حرم شایعاتی پیچیده شده بود که قوای روس به سمت قم عزیمت کرده‌اند تا بست‌نشینان را به خاک و خون بکشند. در این میان بهبهانی ناگهان برخاسته است و با درآوردن عبای خود سینه‌اش را سپر می‌کند و فریاد می‌زند که بیایید مرا بکشید. کرمانی می‌گوید چنین ابراز شجاعتی بی‌سابقه بود. در نهایت با پذیرش خواسته‌های معترضان، عضدالملک بزرگ خاندان قاجار مجلسی را تشکیل داد مشتمل بر 500 نفر از اعیان و اشراف و شاهزادگان و علما و سران بازار تا این جمع نظامنامه‌ای درباره مجلس و انتخابات بنویسند. این مجلس به‌نوعی حکم مجلس مؤسسان را پیدا کرد اما در آن، انتخاباتی در کار نبود و انتصابات غالب بود.

صدور فرمان مشروطیت

بدین‌ترتیب پس از موافقت مظفرالدین‌شاه و صدور فرمان مشرطیت در 14 مرداد 1285، نظامنامه مجلس نیز مورد تایید قرار گرفت. در این نظامنامه مقرر شده بود انتخابات به‌صورت صنفی برگزار شود. شرایط رای‌دادن و انتخاب‌شدن نیز به نحوی بود که کاندیداها بایستی به زبان فارسی مسلط باشند، حداقل هزار تومان دارایی داشته باشند و... در میان رای‌دهندگان نیز زنان و طبقات فقیر نظیر شترداران و... از رای‌دادن محروم بودند. تهران 60 سهمیه و سایر شهرها 96 نماینده داشتند. البته مقرر شد در شهرستان‌ها نخست انجمن‌های ایالتی و ولایتی تشکیل شود و بعد آنها نمایندگان شهرستان‌ها را انتخاب کنند. فرایند برگزاری انتخابات اما بسیار عجولانه بود و بعد از انتخاب نمایندگان تهران و تبریز، مجلس تشکیل شد و به سراغ تدوین قانون اساسی رفت. در اینجا جدال مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان شروع شد. برای جلب نظر شیخ فضل‌الله نوری مقرر شد که هیئتی پنج‌نفره از علمای طراز اول یا مجتهدین معرفی‌شده از جانب مراجع برخلاف شرع نبودن مصوبات مجلس نظارت کنند. البته رضایت شیخ فضل‌الله نوری با این اقدام حاصل نشد و او بعد از مدتی مردم را فراخواند. یکی از افرادی که علمای سامرا و نجف معرفی کردند حاج آقا نورالله نجفی بود که او نیز سیدحسن مدرس را به‌جای خود به مجلس معرفی می‌کند. این هیئت پنج‌نفره البته در عمل هیچ‌گاه شکل نگرفت.

اختلاف‌های مشروطه‌خواهان

اختلاف‌نظر هم البته فقط میان مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان نبود. در میان خود مشروطه‌خواهان هم نزاعی جریان داشت. همزمان با اعلام مشروطیت انجمن‌های زیادی شکل گرفت؛ از انجمن‌های شترداران و خبازان و کله‌پزان و نجاران و باربران تا انجمن مخفی و انجمن باغ میکده و... صدها انجمن شکل گرفت. در دوره اول 25ساله حکومت ناصرالدین‌شاه اندیشه‌های تجددخواهانه وارد ایران شده بود و افرادی از مواضع دینی و عرفی و سکولار و ملی سخنانی بیان کرده بودند و فکر مشروطه منتشر شده بود. اما در دوره دوم که دیگر چندان صحبتی از این بحث‌ها نبود اتفاقی در مرزهای شمالی ایران افتاده بود و فکر سوسیال‌دموکراسی یا حزب سوسیال‌دموکرات که جنبه‌ای جهانی نیز پیدا کرده بود، شکل گرفته بود. برای مثال این افکار در همسایه شمالی ایران، روسیه نیز گسترش زیادی داشت و این احزاب در انقلاب 1906 شرکت داشتند، هرچند آن انقلاب ناکام ماند. با بسط این تفکر در روسیه، در قفقاز (باکو و تفلیس و ایروان) نیز افکار سوسیال‌دموکراسی رونق پیدا کرد. حیدر عمواوغلی به عنوان کسی که با این مباحث و انقلابیون روس آشنا بود، سعی کرد در ایران این جریان را به راه بیاندازد. او مدتی در مشهد فعالیت کرد اما بعد به این نتیجه رسید که این افکار در کله‌های خام ایرانیان به راحتی جا نمی‌افتد. با وجود این اظهار ناراحتی حیدرخان از همراهی نکردن ایرانیان با این افکار، در عمل در این سال‌ها در کشور گروهی همراه با مرامنامه شکل گرفته بود. این مرامنامه‌ها تلفیقی از اسلام و سوسیالیسم (تقسیم اراضی و...) و لیبرالیسم (آزادی بیان و آزادی تجمعات و...) بود. در تبریز و تهران جریان داشت و به‌عنوان مثال کسی چون حسن تقی‌زاده که سابقه تحصیل حوزوی و دینی داشت و به‌عنوان نماینده جوان تبریز وارد مجلس شده بود جزء این جریان محسوب می‌شد. این جریان سوسیال‌دموکرات در مجلس دوم با نیروهای میانه‌روتر که عموماً توسط طباطبایی و بهبهانی هدایت می‌شدند، درگیری‌هایی پیدا کردند و رفتارهایی عجیب در مجلس و بیرون از مجلس از خود بروز دادند. تعدد کمیته‌های مردمی باعث شد که کمیته‌ای مافوق تشکیل شود که از جانب مردم حرف می‌زد. اعضای این کمیته مافوق در مجلس به مذاکرات گوش می‌کردند و اگر نماینده‌ای خلاف میل آنها صحبت می‌کرد از همان جایگاه تماشا شروع به نزاع با نماینده مخالف می‌کردند و به تذکرات رئیس مجلس نیز وقعی نمی‌نهادند و... این درکی کاملاً اشتباه از آزادی بود که این کمیته‌ها از خود بروز می‌دادند.

برهم‌ خوردن روابط شاه و مجلس

در این میان محمدعلی‌شاه روابط خود را با مجلس کاملاً مسالمت‌آمیز کرد و سوگند خورد که کار مشروطه را پیش ببرد. در اوج همکاری پادشاه با مجلس اما سوسیال‌دموکرات‌ها امین‌السلطان را ترور کردند. بعد از این ترور، شیخ فضل‌الله نوری که پیشتر در حرم عبدالعظیم بست نشسته بود و از آنجا بیانیه‌های ضدمشروطه خود را صادر می‌کرد، به تهران بازگشت. شاه اما همچنان حرکت خاصی از خود بروز نداد تا اینکه به او و کالسکه سلطنتی که در حال حرکت به سوی دوشان تپه بود تعرض صورت گرفت و در اثر پرتاب بمب چند نفر از خدمه شاه کشته شدند. در پی این عمل شاه خواستار برخورد و مجازات عاملان ترور شد. حیدرخان دستگیر شد، اما مجلس واکنش شدیدی از خود بروز داد و این دستگیری را دال بر دخالت در امور تقنینی کشور دانست. سوسیال‌دموکرات‌ها استفاده از ترور را باب کردند و وضع سیاسی کشور را بدون دلیل بر هم زدند. بعدتر وقتی شاه دریافت که مجلس با این گروه برخوردی نمی‌کند، تصمیم به کودتا گرفت.

8 مهر 1286 امین‌السلطان ترور شد درحالی‌که شاه هم متمم قانون اساسی را پذیرفته بود و هم با مجلس سر آشتی داشت.
در 9 اسفند به شاه سوءقصد شد و در اواخر فروردین 1287 احتشام‌السلطنه رئیس مجلس نیز کناره‌گیری کرد. او از جانب همان کمیته‌های مختلف که مدام نامه می‌نوشتند، مردم را بسیج می‌کردند و علیه رئیس مجلس شبنامه پخش می‌کردند، تحت فشار بود که استعفاء بدهد. در این میان مطبوعات نیز به‌طور مستمر علیه شاه و خانواده سلطنتی مطالبی تند و تحریک‌آمیز منتشر می‌کردند. بسیاری از همان شخصیت‌هایی که امروزه از آنان به احترام یاد می‌شود جزء نویسندگان همین مطالب بودند؛ کسانی چون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل. مجدالاسلام دلیل این تندنویسی را به گردن ملک‌المتکلمین انداخته است و می‌گوید او هم جاه‌طلب بود هم با پادشاه مشکل داشت و برای همین دائم ترویج می‌کرد که پادشاه دشمن مشروطه است و می‌خواهد مشروطه نابود شود. وعاظ نیز آموخته بودند که مردم از شعار و سخن تند خوش‌شان می‌آید و برای همین بر این آتش دمیدند. به هرحال شاه 14 خرداد کاخ گلستان را ترک کرد و به باغشاه رفت تا مقدمات حمله به مجلس را فراهم آورد. تشکل‌های سوسیال‌دموکرات نیز که با عناوینی مختلف حضور داشتند شروع به تهدید پادشاه کردند که ایام ماضی گذشت و... در نهایت در دوم تیر 1287 مجلس به توپ بسته شد. بسیاری از مشروطه‌خواهان فرار کردند، برخی چون تقی‌زاده و دهخدا در سفارت بریتانیا پناه گرفتند و مدتی بعد با وساطت سفارت، قرار شد به مدت یک سال به خارج از کشور تبعید شوند. روزنامه‌نگارانی چون صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین اما دستگیر شدند و به طرزی فجیع کشته شدند.

استبداد صغیر و واکنش‌های خارجی

بدین ترتیب دوره استبداد صغیر آغاز شد. محمدعلی شاه در این دوران اظهارات ضد و نقیضی ابراز می‌کرد. روزی از احیای مشروطه سخن گفت که با واکنش حامیان متشرع خود مواجه شد. در نهایت او از تشکیل شورای کبرای دولتی و جایگزینی مجلس شورای ملی با این شورا خبر داد. در همین میان انگلیسی‌ها نیز بنا به نزدیکی بیشتر روابط با روس‌ها، در قضیه ایران دخالت نکردند. مشروطه‌خواهان تصورشان این بود که انگلیسی‌ها با مشروطه مخالفند زیرا با گسترش بذر آگاهی در مستعمره‌های بریتانیا قیام مردمی محتمل خواهد بود. در مجموع اما انگلیسی‌ها براساس منافع امپراتوری تصمیم می‌گرفتند و در مناسبات بعد از امضای مشروطه به‌خصوص روابط نزدیک‌تر آنها با روسیه مانع شد تا در برابر به توپ بستن مجلس واکنشی نشان بدهد؛ کما اینکه در سال 1907 میان روسیه و انگلیس قراردادی امضا شد که طی آن ایران را به سه حوزه نفوذ تقسیم کردند. این اتحاد البته بیش از همه متأثر از هراس مشترک از گسترش میلیتاریسم آلمانی بود که به‌سرعت در حال افزایش قدرت خود بود و به همین دلیل بحث از «حوزه حیاتی» می‌کرد و در پی مستعمره‌سازی بود. در چنین وضعیتی انقلاب مشروطه برای انگلیسی‌‌ها مسئله‌ای حاشیه‌ای به شمار می‌رفت، اگرچه ترجیح نهایی آنها این بود که در ایران افرادی معقول‌تر بر سرکار باشند که فساد کمتری داشته باشند.

نامه به کائوتسکی

در میان سوسیال‌دموکرات‌ها انجمن ارامنه تبریز نیز وجود داشت که برای تفسیر انقلاب مشروطه براساس الگوی مارکسیستی دچار مشکل شده بودند؛ اینکه این رخداد پدیده‌ای ارتجاعی است یا مترقی؟ و وظیفه سوسیال‌دموکرات‌ها در قبال این تحولات چیست؟ آیا در ایران پرولتاریا وجود دارد؟ در دوره فئودالیسم به سر می‌بریم و باید کمک کنیم که نظام سرمایه‌داری شکل بگیرد؟ در چنین وضعیتی و با چنین پرسش‌هایی که مشخص نیست چه ربطی به وضعیت آن روز جامعه ایران داشته است، یکی از ارامنه عضو در این تشکیلات نوظهور یعنی آرشاویر چلنگریان در ۱۹ ژوئیه سال ۱۹۰۹ نامه‌ای به کارل کائوتسکی رهبر حزب سوسیال‌دموکرات آلمان نوشت و از او خواست برای سوسیالیست‌های ایران تعیین‌تکلیف کند. چلنگریان در این نامه می‌نویسد که از نظر برخی از ما، ایران وارد دوره سرمایه‌داری شده و طبقه پرولتاریا شکل گرفته است. برخی دیگر اما معتقدند ما هنوز در دوره فئودالیسم به سر می‌بریم و اگرچه سرمایه در حال ورود است، اما گویی انقلاب مشروطه را باید حرکتی در برابر ورود سرمایه خارجی به کشور دانست و به همین دلیل این انقلاب خصلتی ارتجاعی دارد. از این منظر چه ضرورتی دارد سوسیالیست‌ها با تجار و روحانیون و بورژوازی ملی همکاری کنند تا مانع ورود سرمایه خارجی به کشور شوند؛ حال آنکه ورود سرمایه خارجی به ایران باعث شکل‌گیری طبقه کارگر صنعتی و در نهایت بروز انقلاب کمونیستی خواهد شد؟

کائوتسکی که البته از جزئیات وضعیت ایران نیز بی‌خبر بوده است در پاسخ می‌نویسد که اگر در ایران حرکتی کلی وجود دارد که می‌خواهد ایران را از قید و بندها رها کند، بهتر است با آن حرکت همکاری شود زیرا این همکاری باعث کمک به انقلاب پرولتاریا می‌شود. با وجود دریافت این پاسخ، اما از 30 نفر اعضای این کمیته، 28 نفر ابراز می‌کنند که خیر، انقلاب مشروطه انقلابی ارتجاعی است و نباید با آن همکاری کرد. بنابراین مشخص است که جریان سوسیال‌دموکرات در ایران در همراهی با مشروطه درصدد است از این واقعه رخدادی رادیکال و مارکسیستی و طبقاتی استخراج کند. جالب آنکه اینها همه در زمانی رخ می‌دهند که مجلسی قدرتمند شکل گرفته، قانون اساسی جدید را تصویب کرده، این قانون اساسی را شاه امضا کرده و دولت مستقر دولتی مشروطه است. حال در این میان و در همین دولت افرادی هستند که از سحر تا شام، در حال ناسزاگویی به همین مناسبات هستند و نقشه ترور سیاستمداران و مصادره اموال را می‌کشند و براساس تصورات خودشان و نه قانون، عمل می‌کنند و به دستگاه سیاسی فشار وارد می‌کنند. نکته آنکه گذار کشورها از فئودالیسم به دوران مدرن و سرمایه‌داری همواره با سیر شکل‌گیری دولت (مطلقه، مشروطه و دموکراتیک) قرین موفقیت بوده است. در ایران آن روزگار اما نشانی از دولت به‌معنای غربی آن نبود و دیوانسالاری محدود فقط در حوزه‌هایی اندک اختیار عمل داشت. حال در این شرایط به جای بازسازی دستگاه دولت، این سنخ رفتارهای تندروانه در عمل فقط به تضعیف قدرت دولت و انتشار قدرت در جامعه انجامید که نتیجه‌ای جز هرج و مرج در پی نداشت و همه را به این نکته رساند که بهتر است نخست دولتی مقتدر در ایران شکل بگیرد. از بطن این احساس نیاز، شخصیتی چون رضاخان نیز امکان ظهور پیدا می‌کند.

واکنش به استبداد صغیر

کودتای محمدعلی‌شاه با واکنش ایل بختیاری و سردار اسعد که در غرب تحصیل کرده بود، مواجه شد. در گیلان و تبریز هم به‌خصوص تحت تاثیر سوسیال‌دموکرات‌ها، علیه استبداد صغیر اقداماتی انجام شد. این نیروها در نهایت با یکدیگر تجمیع شدند. هنگام عزیمت نیروهای سردار اسعد به سمت تهران سفرای روس و انگلیس با حضور در محل به سردار اسعد اصرار می‌کنند که از حرکت به سمت تهران منصرف شود و در ازای این قول می‌دهند که مشکل را به‌نحوی بهتر حل و فصل کنند. سفیر بریتانیا اما هنگام خروج به بهانه جا گذاشتن وسیله‌ای، دوباره نزد سردار اسعد می‌رود و به او می‌گوید: حرکت کنید. این تنها حرکتی بوده است که سفرای روس و انگلیس انجام دادند. قوای گیلان هم به رهبری ولی‌خان تنکابنی حرکت کردند. ولی‌خان البته خود صدهزار تومان از بانک استقراضی قرض گرفته بود و آن را پس نداده بود. برخی همین را علت عمده حرکت او می‌دانند تا بتواند به نحوی پای روس‌ها را از ایران کوتاه کند و از شر این بدهی هم راحت شود. در نهایت با فتح تهران، هیئتی موقت برای اداره کشور ایجاد شد و بعد دوباره مجلسی عالی شکل گرفت تا مقدمات تشکیل مجلس دوم را فراهم کند. در مجلس دوم متأسفانه اما اوضاع بسیار بدتر شد و کسانی چون تقی‌زاده و همان سوسیال‌دموکرات‌های مجلس اول با نام «اجتماعیون عامیون» حضور پیدا کردند و در برابر «اجتماعیون اعتدالیون» که حضرات بهبهانی و طباطبایی رهبری آنها را بر عهده داشتند، صف‌آرایی کردند. گسترش اختلاف میان این دو گروه در نهایت به ترور بهبهانی منجر شد. بعدتر «کمیته مجازات» تشکیل شد که به‌طور مخفیانه هر کسی را که گمان می‌کردند در حال خیانت به انقلاب مشروطه است، ترور می‌کرد. اعضای این کمیته البته گرفتار و اعدام شدند. سردار ولی‌خان تنکابنی و روحانیون گرایش میانه داشتند. ستارخان و باقرخان نیز در تهران گرایش اعتدالی پیدا کردند. در این دوره، تسلط افراطیون و ترور، مایه نگرانی علمای نجف شد و آنها متنی درباره فساد عقیدتی و سیاسی تقی‌زاده نوشتند که البته منتشر نشد اما در عمل باعث شد تقی‌زاده از ایران خارج شود. حتی گفته شد که علامه نائینی کتابش را جمع‌آوری کرد و... مهمتر از همه اینها اما این بود که دولت مستقر دولت کارآمدی نبود و سلطه‌ای بر اوضاع نداشت، نزدیکی روس و انگلیس نیز بر وخامت اوضاع افزوده بود. هرج و مرج و وضع بد اقتصادی باعث شد بسیاری از عوام ضدمشروطه شوند.

اولتیماتوم روس‌ها و انحلال مجلس

بعد از تبعید محمدعلی‌شاه و برگزیدن احمدشاه، شاه سابق و برادرانش گاه با حمایت روس‌ها دست به تحرکاتی می‌زدند. مشکل اصلی اما در این میان همچنان مالیه ایران بود که سعی شد با دعوت از مورگان شوستر آمریکایی بدان سامانی داده شود. شوستر انسان منزه و پاکدستی بود و خارج از دخالت روس و انگلیس فعالیت می‌کرد تا اینکه شعاع‌السلطنه، برادر محمدعلی‌شاه در مرزهای غربی دست به تحرکاتی نظامی زد و مجلس شورای ملی حکم کرد که در مقابل، اموال او مصادره شود. در جریان مصادره اموال شعاع‌السلطنه که کنار پارک اتابک بود، روس‌ها مدعی شدند شعاع‌السلطنه به بانک استقراضی روسیه بدهکار است و بنابراین باید اموال او تا زمان بازپس‌دهی بدهی، در اختیار بانک روسی باشد. حضور ماموران شوستر برای مصادره با واکنش نیروهای قزاق مواجه شد. شوستر به این واکنش اعتنایی نکرد و این خود باعث خشم روس‌ها و اولتیماتوم آنها به مجلس برای اخراج او شد. مجلس اما اولتیماتوم روسیه را نپذیرفت؛ عملی که با توجه به وضعیت قوای کشور بیشتر از آنکه شایسته ستایش باشد نشانگر بی‌مسئولیتی محض بود. بعدتر صدراعظم و وزیر امور خارجه در مقام اجابت خواسته روس‌ها برآمدند اما روس‌ها حرکت ارتش خود را نشانه شکل‌گیری شرایطی جدید دانستند و بدین ترتیب خواسته‌های جدیدی را پیش کشیدند از جمله تأمین هزینه‌های آماده‌شدن ارتش روسیه برای حرکت و... مهم‌تر از همه روس‌ها ابراز داشتند که دولت ایران حق استخدام هیچ مستشار خارجی را بدون موافقت روس‌ها نخواهد داشت. این شرایط بسیار حقارت‌بار بود، ولی دولت ایران در نهایت ضمن انحلال مجلس، مجبور به پذیرش خواست روس‌ها و اخراج شوستر شد. بدین ترتیب مشروطه در چاه دیگری افتاد و در مجموع بررسی سیر 14 سال بین فتح تهران تا کودتای سوم اسفند 1299 که در آن، 28 نخست‌وزیر بر سر کار آمدند و بسیاری از نخست‌وزیران حتی قبل از تشکیل دولت سقوط می‌کردند نشان می‌دهد مشروطه در تحقق اهداف اولیه خود ناکام ماند. از این منظر برآمدن رضاشاه و ایجاد خواست شکل‌گیری دولت قدرتمند از بطن این ناکامی، شاید مهمترین پیامد مشروطیت باشد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی