| کد مطلب: ۹۳۰۸

مترجم فلسفه آینده ایران و زبان پارسی

مترجم فلسفه آینده ایران و زبان پارسی

گفت‌وگو با موسی اکرمی درباره جایگاه برجسته میرشمس‌‌الدین ادیب‌سلطانی در فلسفه ایران

گفت‌وگو با موسی اکرمی درباره جایگاه برجسته میرشمس‌‌الدین ادیب‌سلطانی در فلسفه ایران

میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، پزشک، زبان‌شناس، مترجم، نویسنده، نقاش، ویراستار و فلسفه‌پژوه شهیر، صبح پنجشنبه ۲۰مهرماه ۱۴۰۲، در ۹۲سالگی در بیمارستان ایرانشهر دار فانی را وداع گفت. او که به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، یونان باستان، عربی، ایتالیایی، روسی، عبری، ارمنی، لاتین، پهلوی، اوستایی، پارسی میانه و باستان مسلط بود، برای نخستین‌بار با ترجمه «سنجش خرد ناب»، سبکی متمایز در ترجمه متون فلسفی را به ایرانیان پیشنهاد کرد؛ روشی منحصربه‌فرد که در آن کوشیده می‌شد با استفاده از ظرفیت‌های زبان پارسی باستان و التفات به ریشه‌شناسی لغات، معادل‌هایی نو برای برخی از مفاهیم فلسفی برساخته شود. واکنش‌ها نسبت به این نوآوری محققانه، متفاوت بود. برخی نامتعارف‌بودن آن را نشانه‌ای روشن از استقبال‌نکردن مخاطبان از این جهد عظیم و به‌تبع‌آن بی‌فایدگی آن دانستند. بودند کسانی نیز که زبان به طعن و کنایه گشودند و ترجیح تشنیک بر تکنیک، تراداد بر سنت، نگیرای بر انکار، همدوسش بر الصاق، آروینی بر تجربی، متاگیتیک بر مابعدالطبیعه، دویمچگوییک بر دیالکتیک، شاید شوش نیرومند بر احتمال قوی و پرهون بر دایره را چیزی جز خلق زبانی مصنوعی که به بیان برخی «ادیب‌معانیک» نامیده می‌شد، ندانستند. دیگرانی اما دقت فوق‌العاده ادیب‌سلطانی در انتخاب معادل‌ها و کلیت پروژه او را ستودند و تجربه بی‌بدیل‌اش را کاری کارستان لقب دادند که زبان فارسی برای تبدیل‌شدن به زبانی فلسفی و توانایی درک مفاهیم این حوزه دانش، چاره‌ای جز گام‌نهادن در مسیر آن ندارد. ادیب‌سلطانی در برابر عموم نقدها سکوت پیشه کرد اما اینک میراث او در قالب ترجمه «سنجش خرد ناب» کانت، «جستارهای فلسفی» راسل، «رساله منطقی ـ فلسفی» ویتگنشتاین و «بودن یا نبودن» و «سوگ‌نمایش شاه ریچارد سوم» شکسپیر، پیش روی ماست. به‌مناسبت درگذشت او با موسی اکرمی، استاد فلسفه علم که دستی نیز بر آتش ترجمه دارد، به‌گفت‌گو نشستیم تا درباره کارنامه علمی یکی از برجسته‌ترین نوابغ علمی ایران معاصر که شاید مادر دهر، قرن‌ها چو اویی نزاید و گنجی در کنجی و راهبری بی‌رهرو بود، سخن بگوییم. حمیدرضا رحمانی‌زاده‌دهکردی، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز با ما درباره اخلاق علمی ادیب‌سلطانی و شخصیت خاص او سخن گفت که باعث شد او چنین عاشقانه خود را دهه‌ها وقف دانش‌اندوزی و دانش‌پراکنی کند.

راهی که او گشود، توجه به فلسفه ترجمه و تبدیل ترجمه به یک فن بسیار دقیق، برای خلق متن اصلی در زبان مقصد، ضمن وفاداری به متن اصلی بود

آشنایی شما با ادیب‌سلطانی از چه زمانی بود؟

قبل از انقلاب نام ایشان را به‌عنوان شخصیتی معتبر و بسیار فاضل که در موسسه فرانکلین مشغول به‌کار ویراستاری است، شنیدم. ادیب‌سلطانی کتابی تألیفی درباره پوزیتیویسم منطقی داشت با عنوان «رساله وین: بازنمود و سنجش مکتب فلسفی تحصل‌گروی منطقی یا آروین‌گروی منطقی حلقۀ وین» که در سال ۱۳۵۹ از سوی مرکز مطالعات ایرانی فرهنگ‌ها منتشر شد. سال ۱۳۶۲ بود که ترجمۀ ادیب‌سلطانی از کتاب امانوئل کانت، با نام «سنجش خرد ناب» منتشر شد. چاپ این کتاب جدا از اهمیت فلسفی خود اثر اصلی، در ترجمه و حتی حروفچینی و صفحه‌آرایی بسیار جلب‌نظر می‌کرد. ادیب‌سلطانی مقدمه‌ای شگفت‌انگیز بر آن نوشته بود و این‌ها همه نشان می‌داد که ما با پدیده‌ای شگفت‌انگیز در ترجمه و چاپ کتاب مواجه هستیم. این کتاب نشان داد که به‌راستی با مترجمی فلسفه‌ورز و زبان‌دان و زبان‌شناس، روبه‎روییم. سال بعد ادیب‌سلطانی کتاب جُستارهای فلسفی راسل را منتشر کرد که صرفنظر از محتوای خود اثر و ترجمۀ عالی آن، دارای پانوشت‌های مهم در تحلیل اصطلاحات و چرایی گزینش معادل یا واژه‌سازی بود. سپس در سال ۱۳۶۵ کتاب شگفت‌انگیز «راهنمای آماده ساختن کتاب: برای مؤلّفان، مترجمان، ویراستاران، کتابداران، ناشران، چاپخانه‌ها و دوستداران کتاب»، منتشر شد که نشان‌دهندۀ دانش مؤلف در شناخت ماهیت کتاب و چگونگی عرضه‌داشت آن به مخاطبان، در چارچوب بالاترین استانداردهای نشر -چه دربارۀ محتوا، چه دربارۀ شکل- بود. فکر می‌کنم کتاب بعدی رسالۀ منطقی-فلسفی ویتگنشتاین بود که در اوایل دهۀ۷۰ منتشر شد که خود رویداد مهم فلسفی و زبانی در کشور بود. ترجمۀ ارگانون ارسطو اتفاق بس مبارکی بود که برای نخستین‌بار از متن یونانی با یادداشت‌های بس مهم مترجم صورت گرفته و در سال ۱۳۷۸ منتشر شد. احتمالاً در اواخر دهۀ۷۰ بود که مهم هملت شکسپیر منتشر شد و بلافاصله پس از آن کتابی از هیلبرت و اکرمان با عنوان «بنیادهای منطق نگریک» انتشار یافت.

«رساله وین»، نخستین اثر تألیفی ادیب‌سلطانی چه نقطه تمایزی با سایر آثار فلسفی تألیفی فارسی داشت؟

اگر از «سیر حکمت در اروپا» اثر محمدعلی فروغی و «کاوش‌های عقل نظری» اثر دکتر مهدی حائری یزدی و چند اثر در فلسفۀ سیاسی از دکتر حمید عنایت و یکی، دو کتاب از منوچهر بزرگمهر بگذریم، تقریباً کتاب تألیف فلسفی مهمی، به‌ویژه در فلسفۀ غرب، به زبان فارسی وجود نداشت. این کتاب نشان می‌داد نویسنده به منابع و مباحث اشراف دارد، زبانی خاص و واژگانی مخصوص به خود را به کار می‌گیرد و با شاغلان به فلسفه در آکادمی تفاوت زیادی دارد. درواقع مقایسۀ این اثر با ترجمه‌های بعدی نشان داد که ادیب‌سلطانی تا سال ۱۳۵۹ تا حد زیادی به روش و زبان ویژۀ خود دست یافته بود.

حتی همین امروز نیز فاصله‌ای میان سنت فلسفی ایرانی در دانشگاه و بیرون از آن وجود دارد و بسیاری از زبدگان فلسفی ما جایی در دانشگاه ندارند. از این منظری که گفتید شاید ادیب‌سلطانی یکی از پیشگامان فلسفه برون‌دانشگاهی باشد که درعین‌حال از نظر دقت و تسلط بر مباحث از آکادمی نیز فراتر حرکت می‌کرد.

همین‌طور است. این امر به‌‌ویژه خود را با ترجمه «سنجش خرد ناب» نشان داد. این کتاب خود اثری است سترگ که کسی سراغش نرفته بود، هرچند اصولاً ما هنوز ترجمۀ قابل‌توجهی از آثار فلسفی غرب نداشتیم به‌جز عمدتاً ترجمۀ آثار افلاطون توسط فروغی، کاویانی، لطفی و صناعی. اینک فردی پا به میدان گذاشته بود که نه‌تنها کتاب را از زبان اصلی برگردانده بود، بلکه آشکار بود ضمن تسلطی که بر متن، تاریخ فلسفه و زبان دارد، مکتب یگانه‌ای را در ترجمه بنیاد نهاده است که هنوز پس از ۴۰سال در انحصار خود او است. مقدمه مفصل ۱۰۰صفحه‌ای ادیب‌سلطانی، نمونه‌ای شگرف از لزوم توجه فرامتنی و متنی مترجم داشت که نمونه‌اش در همان زبان‌های اروپایی در ترجمۀ آثار کلاسیک دیده می‌شد. او در همین مقدمه، تقسیم‌بندی خاصی از فلسفه داشت و فیلسوفان یا فلسفه‌ها را به دو دسته سرد و فلسفه گرم تقسیم‌ کرده بود که تناظری شگفت با تقسیم فلسفه به تحلیلی و قاره‌ای یافت. فلسفه سرد با خرد، منطق و استدلال و گام‌به‌گام جلو می‌رود، ولی فلسفه گرم بیشتر از احساس، برانگیزش و روش اقناع شورانگیزی بهره‌گیری از شعر بهره می‌گیرد. ترجمه کتاب از زبان آلمانی نیز در این میان بسیار مهم است. در ایران ترجمه‌ها عمدتاً از زبان فرانسه یا انگلیسی صورت می‌گرفتند زیرا مترجمان ما در درجۀ اول به زبان فرانسه و در درجل دوم به زبان انگلیسی آموزش دیده بودند. در چنین فضایی ادیب‌سلطانی به‌طور مستقیم سراغ زبان آلمانی رفت. من که پیش از انقلاب به کانت بسیار علاقه‌مند شده بودم، سراغ ترجمه نورمن کمپ اسمیت از اثر مهم او، یعنی Critique of Pure Reason، رفتم و آن را خواندم و درگیر ترجمه‌اش شدم. زمانی که با ترجمۀ ادیب‌سلطانی هم از متن آلمانی، هم با آن کیفیت روبه‌رو شدم، طبیعی بود که تسلیم ترجمۀ ادیب‌سلطانی بشوم و به خود اجازه ندهم روزی ترجمه‌ام را به ناشر بدهم.

برخی چون عباس زریاب‌خویی گفته‌اند که ترجمه ادیب بسیار دقیق است اما بسیاری، خواندن آن را ثقیل و سنگین می‌دانند.

درست است. خواندن ترجمه ادیب‌سلطانی هنوز هم برای من دشواری‌هایی دارد. بنابراین فهم این ترجمه نیازمند تمرین و مشق در زبان ادیب‌سلطانی است تا بتوان کم‌کم با آن خو گرفت. در این ترجمه، ادیب‌سلطانی از زبان‌های فارسی میانه، فارسی پهلوی و اوستایی و برای واژه‌سازی یا گزینش بخش‌ها، از واژه‌های مرکب استفاده کرده. البته او همچنان واژه‌های بعضاً دشوار عربی را هم به‌کار برده شده است. این تا حد زیادی ذهن خوانندۀ آسان‌پسند یا خوگرفته با واژه‌های زبان معیار را آشفته می‌کند. ادیب‌سلطانی، سره‌نویسی افراطی و عربی‌ را به هم می‌آمیزد؛ البته همه در خدمت کوشش او برای برگردان هرچه دقیق‌تر متن به پارسی است.

ادیب‌سلطانی کتاب‌هایی به انگلیسی هم تألیف کرده؟ نثر آن متون چگونه است؟

بله. کتابی تألیف و در سال ۱۳۸۷ توسط هرمس منتشر کرده به‌نام The Question of the Left and Its Future: Notes of an Outlooker. من این کتاب تقریباً ۲۰۰صفحه‌ای را در یک جلسۀ ۸-۷ساعته خواندم زیرا بسیار روان نوشته شده است. ولی خواندن متن فارسی ادیب‌سلطانی دشوار است. شاید این هنوز زبان فارسی است که آن پختگی درخور برای فلسفی‌نویسی یکدست را پیدا نکرده و باید در آن تمرین‌ها و مشق‌ها کرد. شاید راه، همین راه ادیب‌سلطانی است که از برجسته‌ترین استادان مترجمان است. او ترجمه و زبان ویژۀ ترجمه را به مترجمان فلسفی و ادبی آموزش می‌دهد. کسانی چون محمدرضا نیکفر معتقدند زبان آینده فلسفۀ ما، همین زبان ادیب‌سلطانی است. شاید این سخن مقداری اغراق‌آمیز باشد اما به‌هرحال اگر قرار است زبان فلسفی ما زبانی نیرومند و غنی شود و توانایی لازم برای انتقال بار معنایی فلسفه غرب و فلسفه‌ورزی را در روزگار کنونی و آینده پیدا بکند، باید کم‌وبیش گام در راهی چون راه ادیب‌سلطانی گذارد. این لزوماً به‌معنای تقلید از او نیست اما به‌هرحال باید با زبان، سرشت زبان، ریشۀ زبان، توانایی زبان، داشته‌های زبان و تاریخ زبان هرچه بیشتر آشنا شد. ولی افسوس که گاه خواننده، آسان‌پسند است درحالی‌که گاهی زبان معیار، واقعاً توان انتقال مفهوم را ندارد.

من خود در کتاب «درآمدی به فلسفه کیهان‌شناسی»، کوشیده‌ام واژه‌های پارسی به کار ببرم. این تلاش اما مستلزم این بوده که مانند ادیب‌سلطانی در پایان کتاب، واژه‌نامه‌ای ارائه بدهم که در اصل پارسی عربی است، زیرا خواننده بیشتر با واژۀ عربی آشناست. ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «التفهیم» که به زبان پارسی نوشته است، واژه‌نامه‌ای تهیه کرده که برای واژه‌های اصیل پارسی، معادل‌های عربی را ذکر می‌کند! عده‌ای البته می‌گویند زبان فارسی رایج با زبان عربی آمیخته شده و زبان عربی در سطح واژه، نه دستور زبان، بخشی از زبان ماست. این پذیرفتنی است اما اگر بپذیریم که روزی روزگاری زبان فارسی به زبان نیرومند فلسفی تبدیل شود، آن گونه که زبان آلمانی با کوشش‌های کسانی چون هگل به زبان فلسفی تبدیل شد، ناگزیریم همین راهی را برویم که ادیب‌سلطانی رفت. شاید در این راه باید حوصله بیشتری داشته باشیم و معادل‌های بهتر و گوش‌نوازتری بسازیم که در عین برخورداری از رعایت قوانین ساخت واژه، مورد پذیرش بهتر مخاطب نیز قرار بگیرند. کار ادیب‌سلطانی بی‌بدیل است و البته تا اندازه‌ای تأثیر خاص خودش را نیز گذاشته و بسیاری سرانجام پذیرفته‌اند که ما باید خود را با واژه‌های پارسی و ریشه‌شناسی واژه‌ها درگیر کنیم.

کار ادیب‌سلطانی در میان معاصران، مشابهی نداشت؟

می‌توان به نمونه‌هایی در واژه‌گزینی یا واژه‌سازی گذشتگان اشاره کرد. در گذشته ابن‌سینا، ابوریحان، حتی سهروردی، بابا افضل و کسان دیگری به پارسی‌نویسی توجه داشته‌اند. در دوران جدید نیز کسانی به واژه‌سازی با بهره‌گیری از زبان پارسی توجه کرده‌اند که برای نمونه می‌توان به واژه‌های درون‌ذات و برون‌ذات فروغی اشاره کرد. فرهنگستان اول نشان داد که گرایش روشمند مهمی در واژه‌سازی وجود دارد. دریغ که آن گرایش به سنت تبدیل نشد هرچند پیروان و شاگردان اعضای آن فرهنگستان یا همفکران آنان به میراث گذشته توجه داشتند. کسانی که با دایره‌المعارف مصاحب یا تهیۀ واژه‌نامۀ علمی انتشارات جیبی و فرهنگنامۀ چندین جلدی همکاری می‌کردند، از همین دید برخوردار بودند. دیگرانی چون ذبیح بهروز، محمد مقدم و نویسندگان مجموعه‌ ایران کوده نیز از این دغدغه‌ها برخوردار بودند. آنان حتی در واژه‌گزینی ارتش بسیار نقش داشتند. متأسفانه پس از انقلاب پژوهشگاه علوم انسانی نتوانست به وظایف و اهداف اسلاف خود وفادار باشد. در میان افراد ناوابسته به مراکز و نهادها رویکرد ادیب‌سلطانی بیش از رویکرد دیگران روشمند، تمام‌عیار و فراگیر بود. بعداً زنده‌یاد احمد آرام در ترجمه کتاب «راهنمای پزشکی خانواده»، در واژه‌سازی بسیار متعهدانه عمل کرد. زبان پزشکی ریشه در زبان لاتین دارد که در واژه‌سازی از پیشوند، مینوند و پسوند بهره می‌گیرد. در زبان عربی امکان این کار وجود ندارد زیرا آن زبان، مبتنی بر صرف واژه‌های ثلاثی مجرد و رباعی مجرد در چند باب است. اما در زبان فارسی که جزو زبان‌های هند و اروپایی است، این قابلیت واژه‌سازی شبیه زبان لاتین وجود دارد. در بهره‌گیری از زبان پارسی آقای دکتر میرجلال‌الدین کزازی، شهرۀ آفاق است.

مبنای بنیادی و نظری بحث‌های ادیب‌سلطانی فقط همین افزایش و گشایش ظرفیت فلسفی زبان فارسی بود؟

نه فقط این نیست. او توجه دارد که واژه‌ها همچون موجوداتی زنده برای خود شخصیت، هویت، تاریخ، پیوند با یکدیگر و دادوستد دارند و لازم است که در ترجمه به این مولفه‌ها توجه کرد. بنابراین نمی‌توان صرفاً‌ معادلی برای کلمات انتخاب کرد. ادیب‌سلطانی با بحث‌های ریشه‌شناختی می‌کوشد به خاستگاه واژه، معانی آن و هم‌خانوادگی آن با واژه‌های دیگر در یک تاریخ زندۀ به‌هم‌پیوسته توجه کند. برای مثال در معادل‌یابی برای paradox او احتجاج می‌کند که «پارا» دقیقاً در همین معنا در زبان فارسی کهن وجود داشته است و برای dox یا همان doxa که عبارت است از «عقیده»، می‌توان از «دخش» استفاده کرد و به‌جای پارادوکس، نوشت پارادخش. این معادله‌ا هم‌خانواده و هم‌ریشه هستند و در انتقال معنا نیز بسیار دقیق‌اند. در ضمن به ما اجازه می‌دهد از این اجزای واژگانی برای ساختن واژه‌های دیگر هم‌خانواده بهره بگیریم، زبان را چابک بسازیم و از سنت عربی‌زدِ زبان‌مان، پرهیز کنیم. ادیب‌سلطانی در ترجمه به‌درستی دنبال همریختی است؛ همریختی در پاراگراف‌بندی و جمله‌بندی تا واژه‌ها. از نظر او وقتی معادلی انتخاب می‌شود، باید در سراسر متن همان معادل به‌کار برود و برای تمام هم‌خانواده‌های واژۀ اصلی بیگانه، معادل‌های هم‌خانواده در زبان پارسی به‌کار رود. مترجمانی هستند که برای کلمه object در یک پاراگراف چند معادل متفاوت مثل موضوع، شیء، ابژه و... به کار می‌برند. خواننده اما از این امر بی‌اطلاع است. بهتر این است که مترجم همواره یک معادل برای این کلمه به‌کار ببرد و برای هم‌خانواده‌های object، از همان معادل استفاده کند.‌ گاهی البته ادیب‌سلطانی به این روش وفادار نمانده است.

پس تردیدی ندارید که در ترجمه‌های ادیب‌سلطانی مفاهیم ارسطو، کانت و ویتگنشتاین به‌طرز دقیق‌تری آمده‌اند؟

بله دقیق‌تر، اما اندکی نامأنوس‌تر. واژه‌سازی در چارچوب پایبندی به همریختی، به‌راستی دشوار و سرشار از وسواس است. من خود نیز گاهی درگیر این امر می‌شوم. برای نمونه با بررسی بسیار زیاد معادل‌های evidence در زبان پارسی و این‌که بعضی از آن‌ها مثلاً برای warrat هم به‌کار می‌روند نهایتاً با بهره‌گیری از شاهنامۀ فرودسی و برهان قاطع چند فرهنگ دیگر، واژۀ «آوند» را برگزیده‌ام و دلایلم را توضیح داده‌ام که چرا شاهد، قرینه، گواه و بینه به‌کار نبرده‌ام. برای نمونه‌های دیگر از این‌گونه دغدغه‌های یک مترجم، می‌توان به کتاب «فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم» که من ترجمه کرده‌ام، رجوع کرد و دید که چرا ما ناگزیریم گاهی از سطح زبان معیار، فراتر برویم، از ذهن خواننده آشنازدایی و او را درگیر چالش جدی با شخصیت، هویت و تاریخ واژه کنیم. مراجعه به متون پارسی مثلاً سدۀ چهارم، از شاهنامه تا دانشنامۀ علایی، ابوریحان و نوشته‌های ابوسعید الی‌الخیر بسیار راهگشاست. ما باید از ظرفیت آن‌ها بهره گیریم. من از ترجمه‌های زنده‌یاد عباس زریاب‌خویی همواره لذت برده‌ام. اما او همانند بسا کسان دیگر، بیشتر به انتقال مفهوم توجه داشته تا وفاداری به متن. ادیب‌سلطانی به‌درستی به متن بسیار وفادار بود.

در ترجمه‌های مشابه عربی، انگلیسی و فرانسوی کانت نیز چنین مناقشه‌هایی وجود داشته است؟

بله. من که از همان پیش‌ازانقلاب درگیر خواندن و ترجمه‌کردن سنجش خرد ناب کانت، از روی ترجمۀ انگلیسی کمپ-اسمیت بودم، بیش‌ازپیش متوجه اهمیت معادل‌گزینی برای اصطلاحات کانتی شدم. بعد که ترجمۀ ادیب‌سلطانی منتشر شد، بسیار خوشحال شدم. بعداً به‌علت همان دشوارخوان بودن ترجمۀ او چندبار وسوسه شدم ترجمۀ خودم را کامل کنم و به ناشر بدهم. ولی دو دلیل برای خودداری داشتم: ۱- ادیب‌سلطانی بزرگ و فرهیخته این متن را از آلمانی ترجمه کرده، ۲- از کمپ اسمیت انتقاد شده است که متن را بسیار پوزیتیویستی ترجمه کرده. بعداً که ترجمۀ پایر و وود در انتشارات کمبریج منتشر شد، وسوسه شدم ترجمۀ خود را با ترجمۀ آنان تطبیق دهم و برای انتشار آماده کنم. موضوع را با خود دکتر ادیب‌سلطانی نیز مطرح کردم که با آن ادب، فروتنی و فرهیختگی مرا به ‌این‌کار تشویق کرد. به‌هرحال گزینش اصطلاح و انتقال معنایی که نویسنده در نظر دارد، بسیار مهم است. اصطلاحات جا افتاده در سنت زبان فلسفی ما، تاریخ خودشان را دارند و نباید لزوماً همواره پایبند آن اصطلاحات ماند. اگر در سنت ما همواره واژه‌های نقد، عقل و محض به کار رفته‌اند این نباید ما را پایبند کند که همواره برای critique، reason و pure از آن‌ها استفاده کنیم. می‌توانیم مانند ادیب‌سلطانی استدلال کنیم که «سنجش»، «خرد» و «ناب»، دقیق‌تر و به‌نظر کانت و فلسفۀ جدید نزدیک‌ترند.

ترجمه‌های ادبی ادیب‌سلطانی از شکسپیر نیز همین خصیصه سخت‌خوانی را داشتند؟

بله آنها نیز چنین هستند اما اگر دقت و تطبیق با زبان مبدأ و دانش‌آموزی راستین در متن‌خوانی اولویت باشند، باید ترجمۀ ادیب‌سلطانی را خواند.

با این تعابیر ادیب‌سلطانی، مترجمی برای آینده است. موافقید؟

بله. البته حال را هم اضافه می‌کنم. راهی که او گشود، توجه به فلسفه ترجمه و تبدیل ترجمه به یک فن بسیار دقیق برای خلق متن اصلی در زبان مقصد، ضمن وفاداری به متن اصلی بود. اگر تنبلی پیشه نکنیم و فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز همراهی کند، به‌مرور این زبان خاص، قابل فهم می‌شود. توجه کنیم که کسانی حتی«پارسی» به‌جای «فارسی» را نیز برنمی‌تابند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی